خلع سلاح حزب‌الله به کمک واشنگتن

آیا حکومت آمریکا از وضع موجود در لبنان راضی است؟

لبنانی‌هایی که مخالف سلطه حزب‌الله بر کشورشان هستند، این پرسش بزرگ را همواره مطرح می‌کنند که پرونده لبنان در واشنگتن در چه حال است و رضایت حکومت آمریکا از وضع موجود در لبنان تا چه اندازه است.

فهم موضع عملی آمریکا در قبال لبنان و حزب‌الله و حوادث مرتبط به آن در منطقه، مستلزم یک بازنگری تاریخی است.

جنگی داخلی لبنان در اکتبر سال ۱۹۹۰ پس از ۱۵ سال خونریزی، براساس قرارداد طائف به پایان رسید. به‌رغم مخالفت جریان‌های بزرگ لبنانی، آمریکا با این قرارداد موافقت کرد. علت توافق آمریکا این بود که به باور آنها پس از امضای قرارداد، نیروهای سوریه از لبنان خارج و شبه‌نظامیان خلع سلاح می‌شوند. اما آنچه در پی قرارداد طائف در ۱۹۸۹ رخ داد در موضع‌گیری آمریکا برای چندین دهه تأثیر گذاشت. ارتش سوریه در سال ۱۹۹۰ مناطق آزاد لبنان را اشغال کرد، در سرتاسر کشور مراکز امنیتی ایجاد کرد و در نتیجه حزب‌الله نظامی، بر اساس توافق نامه طائف، در تثبیت شد و این وضع تا ۲۰۰۵ ادامه یافت.

از سال ۲۰۰۰ نیروهای جامعه مدنی و جریان‌های سیاسی لبنان تحرکاتی را آغاز کردند. همزمان با آن مهاجران لبنانی در بیرون، امکانات خود را برای آزادی کشورشان بسیج کردند و در سال۲۰۰۴ موفق به ایجاد قطعنامه ۱۵۵۹ شدند که در آن خروج نیروهای سوریه و خلع سلاح حزب‌الله مطالبه شده بود. این حرکت، زیربنای «انقلاب سرو» سال ۲۰۰۵ قرار گرفت.

در این مدت واشنگتن به ریاست جمهوری بوش، سیاست خود در لبنان را تغییر داد و با قدرت در صف مخالفان حضور سوریه و نیروهای مسلح حزب‌الله قرار گرفت. فرانسه هم از این انقلاب پشتیبانی کرد و نیروهای سوری از لبنان خارج شدند. پس از این پیروزی که براساس قطع‌نامه ۱۵۵۹ حاصل شد، اکنون وقت آن فرا رسیده بود تا حزب‌الله خلع سلاح شود. اما برای عملی شدن این کار، واشنگتن و پاریس نیاز به یک اپوزیسیون داخلی داشتند تا بتوانند با اتکا به آن یک بسیج بین‌المللی، شبیه به بسیج بین‌المللی‌ای که منجر به خروج نیروهای سوری گردید، ایجاد کنند. اما اپوزیسیون لبنان که اکثریت کرسی‌ها را در پارلمان در اختیار داشت، نتوانست در نیمه سال ۲۰۰۵ زمینه را برای خلع سلاح حزب‌الله توسط جامعه بین‌المللی فراهم کند. برعکس به حزب‌الله فرصت داده شد تا وارد تشکیلات حکومت شود و در اوج شکوه انقلاب سرو مشروعیت‌اش به رسمیت شناخته شود. این یک اشتباه راهبردی بود که به سبب آن دولت بوش نتوانست لبنانی‌ها را در این عرصه کمک کند. حزب‌الله از این فرصت استفاده کرده بیروت و جبل را اشغال کرد و خود را به عنوان یک واقعیت تثبیت کرد، واقعیتی که در کنفرانس دوحه متبلور شد و آرزوها را برای یک انقلاب دیگر شبیه انقلاب سرو، بر باد داد و حزب‌الله مسئولیت نظارت بر امنیت ملی لبنان را به نحوی در دست گرفت.

از شانس بد لبنانی‌ها در همین سال دولت آمریکا تغییر کرد و بارک اوباما زمام امور را در دست گرفت و بر تثبیت توافقات کنفرانس دوحه، که میان نیروهای داخلی و منطقه‌ای حاصل شده بود پا فشرد و به طور غیرمستقیم سلطه حزب‌الله بر لبنان را پذیرفت. با وقوع انقلاب سوریه، حزب‌الله در جنگ‌ها فعال شد، نقش‌اش برجسته‌تر شد و مخالفان در لبنان مجبور به سکوت شدند. لبنان در محور اهداف نظامی ایران که مبتنی بر گسترش نفوذ در لبنان و سوریه و عراق و تسلط بر منابع گاز در آینده است، قرار گرفت.

با آغاز مذاکرات میان ایران و دولت اوباما فرصت کمک رسمی آمریکا به هرگونه تحرک در لبنان از میان رفت؛ چون واشنگتن مشتاق بود تا خشم ایرانی‌ها را بر نیانگیزد و این امر سلطه حزب‌الله بر بدنه قدرت را تثبیت کرد و با انتخاب میشل‌عون به عنوان رئیس جمهور که با حزب‌الله در سال ۲۰۰۶ قرارداد تفاهم «مار مخائل» را امضا کرده بود به اوج قوت رسید.

ورود دونالد ترامپ به کاخ سفید، مواجهه با توسعه‌ طلبی ایران را زنده کرد و کار برای یکپارچه کردن مساعی منطقه‌ای برای جلوگیری از نفوذ تهران و مهار کردن حزب‌الله، از سر گرفته شد. چنانچه این برنامه در گفتار ترامپ به رهبران عرب و مسلمان منعکس شده بود.

باید گفت که پرونده لبنان در دولت ترامپ به دو بخش تقسیم می‌شود: یک بخش زیر نظر مستقیم تیم ترامپ و شورای امنیت ملی قرار دارد و بخش دیگر در دست بوروکرات‌ها است. ترامپ در دو سال اول زمامداری خود با موانع زیادی روبرو بود و قادر به تعیین دیپلمات‌هایی که دیدگاه‌ها و برنامه‌هایش در رابطه به ایران را اجرا کنند، نبود، تا این‌که در ۲۰۱۸ تصمیم خروج از برجام را گرفت و در ۲۰۱۹ فشارهای خود را از طریق تشدید تحریم‌ها و قراردادن سپاه پاسداران در لیست تروریسم، افزایش داد.

دولت ترامپ، به حزب‌الله نیز فشار وارد کرد اما در مقابل، همبستگی قابل توجهی از درون لبنان نشان داده نشد. بنابراین چنین به نظر می‌رسد که گویا واشنگتن سیاست تحریم و فشار را به تنهایی و بدون مشارکت راهبردی از داخل لبنان، همچون زمان دولت بوش، به پیش خواهد برد. از این جهت ممکن نیست اقدامات دولت ترامپ در این راستا به حدی برسد که خواست مخالفین حزب‌الله را برآورده کند.

باید تأکید کرد که خلع سلاح حزب‌الله در دست سیاست‌مداران لبنانی‌ است که در میان مردم خود را سد محکمی در برابر نفوذ ایران نشان می‌دهند و به آن فخر می‌فروشند. اما درعمل، در جهت تغییر موضع آمریکا، برای این‌که سیاست تحریم و فشار به حزب‌الله را به سیاست همکاری کامل با مخالفین، همچنان که در ونزوئلا انجام می‌دهند، هیچ گامی برنمی‌دارند.

حضور جان بولتون و مایک پمپئو در دولت ترامپ فرصت مناسبی را فراهم کرده است که باید از آن بهره برد.

در حال حاضر از سیاست‌مداران مخالف انتظار می‌رود تلاش‌های خود را با جامعه مدنی، که در قیام بر ضد اشغال سوریه نقش اساسی داشتند، یکی کنند. مسئولین جدید خاورمیانه در دولت ترامپ نیز باید سیاست‌های آمریکا در مورد لبنان را مورد ارزیابی و بازنگری قرار دهند، ارتش لبنان را تقویت کنند و با گفتگو و فشار حکومت لبنان را به خلع سلاح حزب‌الله وادار کنند.

در یک کلام، پرونده لبنانِ آزاد در واشنگتن، منتظر لبنانِ اشغال شده است تا حرکت کند و با مسئولین دولت ترامپ در نیمه‌ راه همراه شود.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه