ایران و آمریکا-۱
یکی از انتقادات مشاوران دونالد ترامپ، رئیس جمهوری ایالات متحده، به باراک اوباما، رئیس جمهوری پیشین، همواره این بود که دولت اوباما در برخورد با «مسأله ایران» همه تخم مرغها را در سبد «اصلاح طلبان» در تهران قرار داده بود. در جریان انتخابات که به پیروزی ترامپ انجامید، بارها از اطرافیان او شنیدم که «کلید مسأله ایران» در دست رهبر یعنی آیتاله علی خامنهای است.
در همان حال، این واقعیت که «اصلاح طلبان» تهران بیش از حد به دموکراتهای آمریکا نزدیک شدند گروه ترامپی را بیشتر تشویق کرد تا استراتژی خود را در «مسأله ایران» در جهت داد و ستد با آقای خامنهای و جناح هوادار او شکل بدهد.
اکنون نیز، ترامپ درپی شکل دادن به سناریوئی است که در آن خود او نقش اصلی را دارد درحالی که آیتاله در تهران در نقش «شریک صلح ساز» ویولون دوم را مینوازد. پیشنویس این سناریو را در برخورد ترامپ با «مسأله کره شمالی» دیدیم.
بیترید یکی از آرزوهای ترامپ این است که جایزه صلح نوبل را بدست آورد و بدین سان در ردیف روسای جمهوری قرار گیرد که فراتر از مرزهای ایالات متحده مورد ستایش قرار گرفتهاند. نخستین رئیس جمهوری آمریکا که جایزه صلح نوبل گرفت تئودور روزولت بود که با ماجراجوییهای نظامیاش در دوران حکومت لقب «جنگ افروز» گرفته بود.
روزولت، با میانجیگری برای پایان جنگ روسیه و ژاپن - یعنی نخستین جنگ بزرگ سده بیستم در سال ۱۹۰۴ و ۱۹۰۶ میلادی – از «جنگ افروز» مبدل شد به «صلح آفرین» آن هم در زمانی که دیگر مستأجر کاخ سفید نبود.
پس از روزولت که از حزب جمهوریخواه بود، جایزه صلح نوبل به وودرو ویلسون رئیس جمهوری از حزب دموکرات رسید. اما این بار نیز، جایزه بزرگ سوئدی، زمانی به ویلسون رسید که او به آخر خط رسیده بود و به سوی محاق سیاسی میرفت.
سومین رئیس جمهوری برنده جایزه صلح نوبل، جیمی کارتر بود که در سال ۲۰۰۲ میلادی دو دهه از بازنشستگی سیاسی را پشت سر داشت. بخوبی میشد دید که دادن جایزه به کارتر در آن زمان خاص نوعی دهان کجی گروههای برتر اروپایی به جرج دبلیو بوش و برنامه او برای تغییر رژیم در افغانستان و عراق بود.
چهارمین رئیس جمهوری برنده جایزه صلح نوبل، باراک اوباما، نیز آن موفقیت را مدیون نفرت زبدگان اروپایی از پرزیدنت بوش بود. اوباما را از یک نظر میتوان در موقعیتی استثنایی دید. سه سیاستمدار آمریکایی که پیش از او جایزه صلح نوبل گرفتند در پرده آخر یا حتی پس از پرده آخر در زندگی سیاسی خود بودند. اوباما، اما، در سال ۲۰۰۹ فقط چند ماه پس از آغاز نخستین دوره ریاست جمهوریاش جایزه گرفت.
ایران و آمریکا – ۲
کسی بجز ترامپ نمیتواند با اطمینان بداند که او چه میخواهد. اما به گمان من او نیز علاقمند است که مانند اوباما، رئیس جمهوری باشد که جایزه گرانبهای سوئدی را در دوران ریاست نصیب خود میکند.
کمی فکر کنید: چه زیبا خواهد بود که اگر ترامپ در پائیز سال آینده، در آستانه انتخابات ریاست جمهوری در ایالات متحده جلو دوربینهای تلویزیون قرار گیرد تا با سپاس برای دریافت جایزه صلح نوبل از موفقیتهای خود در رام کردن چین، مهار کردن کره شمالی و آرام کردن روحانیون تهران سخن بگوید حتی اگر نتواند از «معامله قرن» موعود برای حل «مسأله فلسطین» چیزی عرضه کند!
تا آنجا که «مسأله ایران» را میتوان در یک چارچوب بینالمللی مناسبات دید، تردید نیست که ایالات متحده بعنوان یک ملت- کشور و یک قدرت بزرگ رژیم کنونی در تهران را خاری در پهلو میبیند و از کوتاه شدن عمر آن ناخرسند نخواهد بود. به عبارت دیگر، حتی اگر مناسبات واشنگتن با جمهوری اسلامی عادی شود، امکان دوستی گرم و همکاری صادقانه بین آن دو بعید بنظر میرسد.
ترامپ، اما بعدی تازه به این مسأله افزوده است: بعدی که مربوط به موقعیت خود او در کوتاه مدت است. روش او را میتوان «ترامپ- محوری» نامید که حاصل آن در عمل پر بها دادن به پیروزیهای تاکتیکی خود اوست.
آیا آیتاله خامنهای، که از همان روش خود-محوری، البته به بهانه «حفظ نظام» پیروی میکند، متوجه خواهد شد که حضور ترامپ در کاخ سفید برای او حتی اگر یک خطر باشد، یک فرصت استثنایی نیز هست؟
هم آیتاله خمینی، که اکنون چهارمین دهه از مرگ او را در تهران بیاد میآورند، و هم آقای خامنهای براساس «از این ستون به آن ستون فرج است» حکومت کردهاند. برای آنان درازمدت مرکب است از تکههای کوچک «کوتاه مدت» که حوادث، فرصتها، خطرها و گاه حتی امداد غیبی آنها را بهم وصل میکند.
توصیه بسیاری از تحلیلگران این است که یک چرخش ناگهانی در مناسبات واشنگتن و تهران نباید ما را شگفت زده کند حتی اگر در جهت عادی سازی روابط باشد. با دو تصمیمگیر غیرقابل پیشبینی، هیچ چیز قابل پیشبینی نیست.
با این حال، به گمان من حل «مسأله ایران» که ابعاد داخلی و خارجی متعدد دارد، در توان ترامپ و خامنهای نیست و یک زیگزاگ نو، مانند زیگزاگی که اوباما ترسیم کرد، مسیر تاریخی را که جمهوری اسلامی را در برخورد با دنیای امروز قرار میدهد، تغییر نخواهد داد.