ویروس کرونا و بحران هویتی من

حال که کمدی زنده اجرا نمی‌کنم، با یک پرسش تازه مواجه شده‌ام؛ من کیستم؟

شاپرک خرسندی در حال اجرای کمدی زنده - Shappi Khorsandi -The Independent

راستش هرگز قدر این ستون را ندانسته‌ بودم. در حال حاضر واقعا تنها شغلی است که دارم. دارم خیلی آرام تایپ می‌کنم تا کمی طول بکشد.

در طول یک شب، از فردی که لحظه لحظه هر روزش پر از کار و سفر و نوشتن بود، رسیدم به جایی که همه چیز ناگهان لغو شده. تمام کارم ناپدید شده. پولی که فکر می‌کردم می‌توانم به آن اتکا کنم، از میان رفته. می‌دانم که کسانی هستند که وضع‌شان از من بدتر است و همین است که روحیه‌ام را حفظ کرده‌ام، ایمانم سرجایش مانده و خانه‌ام پس از چندین ساعت نظافت‌‌درمانی، حسابی تمیز شده.

آه ای زندگی هنرمند آزادکار! فکر می‌کردیم بالاخره این نوع سبک زندگی ممکن شده است، اما ظاهرا سرنوشت آمد سراغ‌مان. درآمد من همیشه بسته به جمع شدن گروه گروه مردم در یک اتاق بوده. حتی «شغل روزمره‌ام» قبل از این ‌که با کمدی امرار معاش کنم، مدلی زنده برای نقاشی بود که کمی شبیه استندآپ کمدی است، فقط صدایش کمتر است (و در مقایسه با بعضی جلوه‌های رنگارنگ کمدی در دهه ۱۹۹۰، برهنگی‌اش هم کمتر است.)

در عصر پیشاکرونایی، بیشتر درآمد من برای امرار معاش، من از نمایش‌های گردان و میزبانی مراسم اعطای جوایز تامین می‌شد. خوش‌بختم که بیشتر آن‌ها را می‌توان از نو برنامه‌ریزی کرد. اما الان با این واقعیت روبه‌رو هستم که بدون شغلم، دیگر چندان اطمینان ندارم که من کیستم؟

من در «روتین» کمدی خودم، شوخی‌ای دارم که مثل تمام شوخی‌ها ریشه در واقعیت دارد: «استندآپ کمدی، عادتی اجباری است: اگر یک هفته بگذرد و برنامه‌ای نداشته باشم، ناگهان شروع می‌کنم به خوش و بش کردن با مسافران منتظر در ایستگاه‌های اتوبوس.» و حالا معلوم نیست دوباره کی اجرا داشته باشم، و حتی نمی‌توانم در ایستگاه‌های اتوبوس وقت‌گذرانی کنم. 

بیچاره فرزندانم که گیر مادری افتاده‌اند که بعد از بیش از دو دهه گذران وقت در گرداب استندآپ کمدی، دارد یخش باز می‌شود. دارم یاد می‌گیرم که آرام بگیرم. باید به خودم یادآوری کنم که الان نیازی نیست به عجله بندازمشان، چون قرار نیست جایی باشم یا به فلان قطار برسم. طبق غریزه، وقتی صدایم می‌کنند می‌گویم «یک لحظه صبر...»، و بعد یادم می‌آید که در واقع وسط کاری نیستم. نگرانی‌های پولی به کنار، داشتن این «وقت عادی» برای گذراندن با آن‌ها که دلم برایشان تنگ شده بود، فوق‌العاده است. هر مادر و پدر مجرد یا آزادکاری می‌داند که «وقت آزاد» اصلا وجود ندارد.

اما دلم خیلی گرفته که هنرهای نمایشی تعطیل شده‌اند و کلی آدم‌ به دردسر افتاده‌اند. قبل از این‌که بخواهید محکومم کنید که در این زمان بحران، زیادی به فکر خودم هستم (هر چه باشد افرادی در خط مقدم هستند که با انتخاب شغلی‌شان جان آدم‌ها را نجات می‌دهند)،‌ به حرفم گوش کنید. می‌دانم که سرگرم‌کنندگان، به نظر می‌رسد حرفه‌ بیهوده‌ای انتخاب کرده‌اند، اما در زمان بحران، مردم به کمدی روی می‌آورند. تا زمانی که بتوانیم با هم بخندیم، امید پابرجا است. 

مسئله این‌جا است که این دشمن کنونی، ما را مجبور به انزوا کرده و کمدین‌ها بدجوری ضربه خورده‌اند. بیشترشان پشتوانه‌ای ندارند. باور کنید من یکی این‌را خوب می‌دانم. کمتر کمدینی اصلا کار دیگری بلد است. اگر کسی می‌توانست به ضرب شادی‌افرینی وکیل یا لوله‌کش شود، سختی‌های استندآپ کمدین بودن را تحمل نمی‌کرد. آدم دنبال این کار می‌رود، چون چاره‌ای جز این ندارد. عل‌یرغم سال‌ها عدم قطعیت و عدم امنیت و رد شدن‌های خردکننده، آدم به این کار ادامه می‌دهد، چون راه دیگری برای زندگی ندارد. از بیست تا سی سالگی‌ام شاهد بودم که دوستانم شغل‌های «واقعی» گرفتند و برای تعطیلات و شام خوردن در رستوران پول داشتند. چه ابلهانی! این فکری بود که با خودم راجع به‌شان می‌کردم. در حالی که شامم را (که شامل بود بر کورن‌فلکسِ «ویتابیکس» و موز) می‌خوردم و بعد می‌زدم به خیابان، از کلوپی به کلوپ دیگر، دنبال التماس به مسئولان بدعنق کلوپ‌ها که بلکه پنج دقیقه «وقت باز» در اختیارم بگذارند؛ پنج دقیقه‌ای که برای آن کیلومترها سفر می‌کنی و هیچ پولی نمی‌گیری به این امید که روی صحنه بروی. یاد گرفتن این‌که چطور استندآپ کمدین شوی، راهی به جز اجرا ندارد. پول نداشتن سخت بود، اما من جوان بودم و بچه نداشتم و با بقیه کمدین‌ها وقت می‌گذراندم. حالا کمدین‌ها در خطر نابودی‌اند. چرا این موضوع باید برای بقیه مهم باشد؟ بگذارید برایتان تعریف کنم. 

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

آدم روی صحنه یادمی‌گیرد چطور کمدی اجرا کند. آن کمدین‌هایی که در برنامه «پخش زنده از آپولو» یا شوهای تلوزیونی می‌بینید، از تخم مرغ بیرون نیامده‌اند تا به استودیوی تلویزیون برسند و نزد گراهام نورتون داد بزنند «مامان!». همه اول روی صحنه آبدیده می‌شوند. کمدین‌هایی هستند که در کلوپ‌های سراسر کشور برنامه اجرا می‌کنند و هرگز کار تلویزیونی نمی‌کنند (یا هنوز نکرده‌اند) و با این همه افرد حرفه‌ای محشری هستند. تمام کارهای این‌ها لغو شده و بر خلاف کمدین‌های تلویزیونی، پس‌اندازی برای روز مبادا هم ندارند. کمدین‌های تلویزیونی تنها شمار اندکی از افراد شاغل در صنعت ما هستند. یک صفحه جمع‌آوری کمک مالی در وب‌سایت «گو فاند می» برای کمدین‌های روی صحنه که حال و روز بدی دارند، برپا شده است. اگر عاشق کمدی هستید، نگاهی بیاندازید و ده پوند هم که شده کمک کنید. این داستان که تمام شد، بروید کلوپ محلی‌تان را پیدا کنید و استندآپ زنده تماشا کنید، و خواهید دید که چرا کمدین‌های روی صحنه و کلوپ‌هایی که در آن‌ها کار می‌کنند، شاهرگ صنعت کمدی بریتانیا هستند. فعلا من باید دنبال راهی باشم که  چطور معلمی کنم و فرزندانم نفهمند که که هرگز جدول ضرب یاد نگرفته‌ام.

این مقاله ترجمه صحیح و صادقانه از منبع اصلی است و نظرات ابراز شده لزوما نمایانگر نظرات ودیدگاه ایندیپندنت فارسی نمی باشد.

© The Independent

بیشتر از دیدگاه