هرچند پیشبینی اقدامهای بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، دشوار است، مسلم شده است که او همه تهدیدهایش را عملی کند. رژیم جمهوری اسلامی و شبهنظامیان وابسته به آن هرگز انتظار نداشتند او حسن نصرالله، دبیرکل پیشین حزبالله، را بکشد، به ایران حمله کند یا رهبران حماس را خارج از سرزمین فلسطین هدف قرار دهد، اما نتانیاهو تمامی این کارها را انجام داد.
آخرین اقدام غافلگیرانه اسرائيل حمله به دوحه، پایتخت قطر، آنهم تنها دو روز پس از تهدید رهبران حماس در خارج از غزه، بود. بنابراین، دیگر نمیتوان تهدیدهای نتانیاهو را توخالی دانست یا آنها را نادیده گرفت. او برای تحقق اهدافش هیچ حدومرزی نمیشناسد و تمامی تهدیدهایش را عملی میکند.
از این رو، لبنان باید این واقعیت را بپذیرد که در صورت فورا اقدام نکردن دولت برای خلع سلاح حزبالله و محدود کردن سلاح به دست دولت، این کشور در معرض جنگی دیگر با اسرائیل قرار خواهد گرفت. وقتکشی به نفع لبنان نیست و بازی با کلمات هرگز به سود مردم این کشور تمام نخواهد نشد.
آنچه را پنجم سپتامبر در کابینه لبنان اتفاق افتاد، نمیتوان پیروزی برای دولت این کشور دانست. این در واقع یک آتشبس تازه میان دولت و حزبالله بود که میتواند هر لحظه به درگیری و از هم پاشیدن اوضاع بینجامد.
اشتباه دولت آن بود که صرفا به «استقبال» از طرح ارتش برای خلع سلاح گروههای شبهنظامی بسنده کرد، بیآنکه آن را به طور رسمی «تصویب» کند. در نتیجه، وضعیت در لبنان به همان منوال گذشته پیش میرود و هیچ اقدام عملی که هدف از آن پایان دادن به بحران سلاح بیضابطه باشد، انجام نشده است.
واشینگتن از وضعیت کنونی لبنان ناراضی است
دونالد ترامپ، رئیسجمهوری آمریکا، وضعیت لبنان را نگرانکننده توصیف کرد و گفت: «به امتناع حزبالله از تحویل سلاحهایش به دولت لبنان بعدا پاسخ خواهم داد». این کلمه «بعدا» برای کسانی که ترامپ و نتانیاهو را میشناسند، تهدیدی صریح و آشکار است. ترامپ زمانی به این موضوع اشاره کرد که هیئت آمریکایی (مورگان اورتگاس و ژنرال برد کوپر) طرح ارتش لبنان را «مثبت» اما ناقص توصیف کردند و خواستار اجرای فوری آن شدند.
از این رو، مسئولان لبنان باید این واقعیت را بپذیرند که بازی با واژهها (استقبال بهجای تصویب) و سیاست وقتکشی آنها از چشم آمریکاییها پنهان نمانده و زمانشان در حال اتمام است، زیرا هیچکس نمیتواند درباره «خودسری»های نتانیاهو و زمانبندی حملات احتمالی او تضمینی بدهد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
از حرف تا عمل
دولتمردان لبنان باید این را دریابند که اکنون فرصتی تاریخی برای رهایی لبنان از نفوذ جمهوری اسلامی فراهم شده است؛ هرچند تهران خود را در ظاهر پیروز جلوه دهد، واقعیت این است که این رژیم مانند حزبالله لبنان، حوثیهای یمن و رژیم بشار اسد در سوریه شکست خورده و بهشدت آسیب دیده است.
شکستهای پیاپی محور مقاومت از زمان کشته شدن حسن نصرالله، شخصیتهای برجسته و فرماندهان ارشد این حزب، سقوط رژیم بشار اسد در سوریه و ضربات واردشده به پیکر جمهوری اسلامی در جنگ ۱۲روزه، میتوانست فرصتی بینظیر برای شکلگیری یک دولت مقتدر، آزاد و مستقل در لبنان باشد که اجازه ندهد لبنان به صحنهای برای تسویهحسابهای راهبردی رژیم ایران یا مذاکرات هستهای تبدیل شود. اما در مقابل و تا همین لحظه، حزبالله تصمیم دارد با ترفندبازی و وقتکشی، از تحویل سلاحهایش به دولت لبنان خودداری کند، حتی اگر این کار کشور را به سمت یک جنگ ویرانگر دیگر سوق دهد.
بنابراین جای تعجب نیست که رژیم جمهوری اسلامی ملتها و کشورهای متعددی را قربانی بقای خود کند و تعجبآور نیست که حزبالله لبنان هم همین راهبرد را دنبال کند. همانطور که رژيم جمهوری اسلامی به ملت ایرانــ که اکثریت آنها در فقر و نیازمندی به سر میبرندــ اهمیتی نمیدهد، در حالی که میلیاردها دلار را صرف برنامه هستهای و گروههای شبهنظامی در منطقه میکند، حزبالله هم که سالانه صدها میلیون دلار از تهران دریافت میکند، به مردم لبنان که جنگ و بحران اقتصادی آنها را در عمق بحران فرو برده است، توجهی نمیکند.
تنها چیزی که حزبالله به آن اهمیت میدهد حفظ سلاحهایی است که لبنان و منطقه را به فاجعه و ویرانی کشانده تا اهداف منطقهای رژیم جمهوری اسلامی محقق شود.
بازی با آتش در میانه بحرانها
لبنان دیگر برای اتلاف وقت فرصتی ندارد. این کشور به تصمیمی قاطع نیاز دارد وگرنه اسرائیل بار دیگر به لبنان حمله میکندد. جنگ ۱۲روزه نشان داد که جمهوری اسلامی در برابر تسلیحات اسرائیل ناکام است و جنگ اخیر لبنان هم از ماهیت حزبالله و شکست آن در مقابل اسرائيل پرده برداشت. بنابراین، تمامی تهدیدهای حزبالله علیه دولت لبنان بیارزش است و نباید به آن اهمیتی داده شود.
ادعای حزبالله مبنی بر لزوم گفتگوی ملی و تدوین راهبرد دفاعی بهعنوان پیششرط واگذاری سلاحهای این گروه شبهنظامی، دیگر در لبنان خریداری ندارد و از سوی همه جناحهای لبنانی مردود است. تجربههای شکستخورده سالیان گذشته، بیاعتنایی حزبالله به تصمیمهای نشستهای قبلی و نبود زمان کافی برای اتخاذ چنین اقدامی، این رویکرد را غیرقابل پذیرش کرده است.
سخن گفتن از احتمال وقوع جنگ داخلی نیز توهمی بیش نیست، چرا که جز حزبالله، دیگر جریانها و گروههای سیاسی لبنان سلاحی در اختیار ندارند. بنابراین، آنچه باقی میماند، صرفا رویارویی میان دولت قانونی لبنان و گروهی یاغی و سرکش است که خود بهطور متناقضی بخشی از همین دولت به شمار میرود.
تهدید به کشاندن مردم به خیابانها هم در عمل از چیزی بیش از تجمع چند موتورسوار در مناطق تحت نفوذ حزبالله فراتر نخواهد رفت. این در حالی است که با نزدیک شدن فصل زمستان، خشم حامیان حزبالله شدت گرفته است، چرا که حزب توان بازسازی خانههای ویرانشده آنان را ندارد و جمهوری اسلامی هم در رساندن کمکهای مالی به این گروه شبهنظامی با چالشهای جدی روبرو است.
امروز لبنان در تقاطعی سرنوشتساز قرار دارد: یا دولت لبنان سلاحها را طبق یک برنامه روشن و بازههای زمانی موردپذیرش آمریکا و اسرائیل در اختیار خود محدود میکند، یا واشینگتن دست نتانیاهو را برای اجرای تهدیدش علیه لبنان باز خواهد گذاشت. زمان به سرعت میگذرد و دولت لبنان باید تصمیمش را بگیرد؛ زیرا تلاش برای خرید زمان نه از وقوع جنگ جلوگیری میکند و نه لبنان را از «انفجار» قریبالوقوع نجات میدهد.
اکنون زمان آن رسیده است که حزبالله به جای اطاعت محض از دستورات جمهوری اسلامی، منافع مردم لبنان را اولویت قرار دهد، زیرا رژیم جمهوری اسلامی که به مردم خود ایران اهمیت نمیدهد، چگونه میتواند برای مردم لبنان اهمیت قائل شود. جنگ موسوم به «حمایت از غزه» که در آن رژيم جمهوری اسلامی حزبالله را در میدان نبرد تنها گذاشت، از این واقعیت پرده برداشت و نشان داد که رژیم ایران برای گروههای نیابتی خود هیچ ارزشی قائل نیست و از آنها صرفا استفاده ابزاری میکند.

