سالها پیش، یک آگهی برای تبلیغاتی «پفک نمکی مینو» که در آن، پیرمردی با لحنی خاطرهانگیز میگفت: «منم که بچه بودم، مینو را میشناختم»، توجه بسیاری را به خود جلب کرد. استفاده طنزآمیز از نام «مینو» با چاشنی ایهام که واکنش سریع و طنازانه همسر آن پیرمرد را هم در پی داشت، اشارهای هوشمندانه به قدمت و پیشینه یکی از قدیمیترین کارخانههای تولید صنایع غذایی در ایران بود.
مینو یکی از قدیمیترین و خاطرهانگیزترین نامهای تجاری در صنایع غذایی ایران است که نسلهای قبل و پس از انقلاب آن را به خوبی میشناسند. این شرکت از سالها پیش از وقوع انقلاب اسلامی، تولیدکننده انواع خوراکیها، بهویژه خوراکیهای موردعلاقه کودکان و نوجوانان مانند بیسکویت و پفک نمکی بود، اما حالا از آن روزها سالها گذشته است و مجموعه کارخانههای مینو نیز به سرنوشت بسیاری از صنایع قدیمی ایران دچار شدهاند.
خانواده بنیانگذار مینو نیز همچون بسیاری از کارآفرینان ایرانی، پس از انقلاب به خارج مهاجرت کردند و اکنون دارا خسروشاهی، مدیرعامل شرکت بینالمللی اوبر و نوه بنیانگذار شرکتهای مینو، در آمریکا و در جایگاهی قرار دارد که دونالد ترامپ او را بهترین گزینه برای مذاکره با مقامهای تهران درباره پرونده هستهای میداند.
روز سهشنبه بیستم خرداد ویدیویی از «میزگرد سرمایهگذاری آمریکا»در شبکههای اجتماعی فارسیزبان فراگیر شد و موردتوجه قرار گرفت که در آن، رئیسجمهوری آمریکا به دارا خسروشاهی، مدیرعامل ایرانیتبار اوبر، میگوید که او را گزینهای مناسب برای مذاکره با جمهوری اسلامی میداند و چه خوب میشود که او این مسئولیت را قبول کند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
پیشنهاد ترامپ به دارا خسروشاهی برای پذیرش مسئولیت مذاکره با تهران که برخی آن را «شوخی ترامپ با مدیرعامل ایرانیتبار اوبر» توصیف کردند، واکنشهای زیادی در شبکههای اجتماعی فارسیزبان داشت. برخی به پیشینه خانوادگی خسروشاهی اشاره کردند، برخی مهاجرت کارآفرینان و نخبگان را یادآور شدند و برخی نیز این موضوع را دستمایه طنزهایی تلخ قرار دادند و هشدار دادند که خسروشاهی در صورت سفر به ایران ممکن است به سرنوشت گروگانهای دو تابعیتی محبوس یا حتی پدرش که سالها ممنوعالخروج بود، دچار شود.
اما دارا خسروشاهی که در سفر دونالد ترامپ به عربستان سعودی نیز حضور داشت و عکسهای مشترک او با رئیسجمهوری آمریکا و شاهزاده محمدبن سلمان بسیار موردتوجه قرار گرفت، کیست و از کدام خانواده است.
دارا خسروشاهی، از تهران تا نیویورک
دارا خسروشاهی هفتم خرداد ۱۳۴۸ در تهران و در خانوادهای ثروتمند و تجارتپیشه به دنیا آمد؛ خانوادهای که نام آن با صنایع دارویی و غذایی گره خورده بود و شرکت معروف «مینو» تنها یکی از نشانههای قدرت اقتصادی آنان به شمار میرفت.
خانه آنها در محله فرمانیه تهران، عمارتی بزرگ با زمین فوتبال، استخر و فضای بازی وسیع بود که در خاطرات کودکی دارا خسروشاهی به مثابه یک «بهشت» ثبت شده است.
با وقوع انقلاب اسلامی و دگرگونیهای عمیق سیاسی و اقتصادی، خانواده خسروشاهی همانند بسیاری از سرمایهداران و صاحبان صنایع تصمیم گرفتند ایران را ترک کنند. دارا آن زمان تنها ۹ سال داشت. او نخست همراه خانوادهاش به شهر نیس در فرانسه رفت و مدتی در آنجا ماند، اما مقصد نهایی آنها ایالات متحده آمریکا بود.
پس از اینکه آنها در شهر تاریتاون ایالت نیویورک ساکن شدند، پدرش بهناچار برای رسیدگی به امور کاری و مراقبت از پدرش به ایران بازگشت و به دلیل ممنوعالخروجی تا شش سال در ایران ماند. در این دوران، مادر دارا مسئولیت نگهداری و تربیت فرزندانش را در غربت بر دوش گرفت.
دارا دوران دبیرستان را در مدرسه «هاکلی» نیویورک گذراند. پس از فارغالتحصیلی، به پیشنهاد پدرش وارد دانشگاه شد تا در رشته پزشکی تحصیل کند، اما پس از مدتی متوجه شد که به این رشته علاقهای ندارد. بنابراین مسیرش را به سمت مهندسی تغییر داد و در رشته مهندسی برق با گرایش زیستالکترونیک تحصیل کرد و در نهایت در سال ۱۳۷۰ (۱۹۹۱)، موفق شد مدرک کارشناسی خود را از دانشگاه براون، یکی از دانشگاههای معتبر ایالات متحده، دریافت کند.
او در دوران دانشجویی عضو انجمن برادری «سیگما چی» بود که بسیاری از نخبگان آمریکایی در آن عضویت داشتند.
پس از پایان تحصیل در مقطع لیسانس، دارا تصمیم گرفت به جای ادامه تحصیل، وارد بازار کار شود. او نخستین گامهای حرفهای خود را بهعنوان کارآموز در یک شرکت سرمایهگذاری خانوادگی به نام «آلن اند کمپانی» برداشت. همانجا بود که علاقهاش به دنیای سرمایهگذاری و تجارت را کشف کرد. او بهسرعت رشد کرد و خیلی زود به یکی از مدیران ارشد در شرکتهای فناوری و رسانهای بدل شد.
این روند باعث شد توجه بری دیلر، یکی از چهرههای برجسته صنعت رسانهای آمریکا، به او جلب شود و از دارا برای همکاری در شرکت آیایسی دعوت کند. دارا این دعوت را پذیرفت و مسیر حرفهایاش شتاب بیشتری گرفت.
در سال ۱۳۸۴، او در حالی که تنها ۳۶ سال داشت، مدیرعامل شرکت اکسپدیا، یکی از بزرگترین پلتفرمهای خدمات سفر آنلاین جهان، شد. در دوران مدیریت او، این شرکت رشد بیسابقهای داشت و درآمد آن از مرز هشت میلیارد دلار گذشت، بازارهای بینالمللی گسترش یافتند و رقبایی مانند اوربیتز، تروالاسیتی و هوماوی هم یکی پس از دیگری به زیرمجموعه اکسپدیا افزوده شدند. دارا توانست این شرکت را به یک بازیگر جهانی در صنعت گردشگری دیجیتال تبدیل کند و خود نیز به یکی از شناختهشدهترین مدیران حوزه فناوری در آمریکا تبدیل شد.
با این حال نقطه عطف بزرگ زندگی حرفهای دارا در سال ۱۳۹۶ رقم خورد. در آن سال، شرکت اوبر، که با مجموعهای از بحرانهای اخلاقی، مدیریتی و حقوقی روبرو شده بود، بهدنبال یک مدیرعامل تازهنفس و قابلاعتماد میگشت و پس از بررسیهای گسترده، هیئتمدیره اوبر تصمیم گرفت دارا خسروشاهی را بهعنوان مدیرعامل جدید انتخاب کند و او نیز با کمی تامل این سمت را پذیرفت.
با ورود دارا به راس مدیریت اوبر، مسیر تازهای برای این شرکت بحرانزده آغاز شد. او اصلاحات ساختاری عمیقی را در دستور کار قرار داد و بسیاری از پروندههای حقوقی را حلوفصل و فرهنگ سازمانی شرکت را بازنویسی کرد.
شعار جدید اوبر تحت مدیریت دارا این بود: «ما کار درست را انجام میدهیم. نقطه.» اوبر در دوران مدیریت او به حوزههای جدیدی از جمله دوچرخههای اشتراکی، تحویل غذا و فناوری حملونقل خودران هم وارد شد. در سال ۱۳۹۸، عرضه عمومی سهام اوبر با ارزش اولیه بیش از ۷۵ میلیارد دلار انجام شد؛ رویدادی که از نظر اقتصادی و رسانهای نقطهعطفی مهم دیگری به شمار میرفت.
درباره زندگی شخصی او میدانیم که دارا دو بار ازدواج کرده است. همسر نخست او کاتلین گرنت نام داشت و آنها دو فرزند به نامهای کلویی و الکس دارند. پس از جدایی، او در سال ۱۳۹۱ با سیدنی شاپیرو، بازیگر و طراح آموزش کودکان، ازدواج کرد و از این پیوند نیز صاحب پسرانی دوقلو به نامهای هیز و هیوگو شد. این دو کودک بعدها در طیف اوتیسم تشخیص داده شدند؛ موضوعی که موجب شد دارا و همسرش به حامیان پرشور آگاهیرسانی در حوزه اوتیسم تبدیل شوند.
خاندان خسروشاهی، پیشگامان صنعت در ایران
خاندان خسروشاهی در صنایع غذایی و دارویی ایران چهرههایی شاخص شناخته میشوند. آنها طی سه دهه منتهی به وقوع انقلاب اسلامی، شرکتهای سرمایهگذاری البرز، مینو، تولیدارو، تولیپرس و چندین کارخانه دیگر را تاسیس کردند.
قدیمیترین چهره این خاندان، کاظم خسروشاهی است که شرکت تولیپرس را بنیان گذاشت. او سال ۱۳۴۵ در بازدید نخستوزیر وقت از کارخانهاش گفته بود: «در این موسسه هزار و ۳۴۰ نفر کارگر و کارمند و مدیر کار میکنند که ۲۴۰ نفر آنها دکتر و مهندس و لیسانسهاند.»
مشهورترین چهره این خاندان نیز علی خسروشاهی، پسر کاظم و پدربزرگ دارا است که موسس و مالک گروه صنعتی مینو بود. علی خسروشاهی این شرکت را در سال ۱۳۳۸ راهاندازی کرد و در همین سال موفق شد نمایندگی توزیع پودر رختشویی تاید در ایران را بگیرد.
علی خسروشاهی موسسه خیریه مینو را نیز در خرمدره راهاندازی کرد و در حال ساخت بیمارستانی مدرن و مجهزی در این شهر بود که با وقوع انقلاب اسلامی نتوانست ایدهاش را تکمیل کند.
چنانچه گفته شد، خاندان خسروشاهی پس از انقلاب اسلامی به ناچار ایران را ترک کردند. آنها قصد داشتند در صورت بهبود وضعیت به ایران بازگردند اما شروع جنگ ایران و عراق و مصادره اموالشان باعث شد که خسروشاهیها کار و زندگی در خارج از کشور ادامه دهند.
علاوه بر کارخانه مینو که به مصادره «سازمان صنایع ملی» درآمد، بخش زیادی از املاک خسروشاهیها در شمال تهران نیز مصادره شد. از جمله باغ خسروشاهی به وسعت ۱۴ هزار مترمربع که حدود هفت هزار مترمربع آن اکنون در مصادره مرکز تنظیم و نشر آثار خمینی است. همانجایی که روحالله خمینی سالها آنجا اقامت داشت.
جمهوری اسلامی سالها با مخابره تصاویری از «عمارت ساده» روحالله خمینی در جماران، ادعای سادهزیستی بنیانگذار جمهوری اسلامی را مطرح کرد، اما هیچگاه به این موضوع اشاره نشد عمارتی که خمینی آنجا زندگی میکند، مصادرهای است و دو طرف همین عمارت به ظاهر محقر باغی وسیع قرار دارد.
اکبر هاشمی رفسنجانی پیشتر در یکی از مصاحبههایش به این موضوع اذعان کرده و گفته بود: «خانهای که ما به آنجا میرفتیم، به همین شکل ساده بود. اما وقتی به دو طرف این خانه نگاه میکنید، دو باغ بزرگ میبینید. یکی از این باغها متعلق به خسروشاهی بود که ۱۴هزار متر وسعت و سه چهار قنات آب دارد. در این باغ چند ساختمان وجود دارد که امام با توصیه پزشکان (به دلیل ناراحتی قلبی) به یکی از ساختمانها که قدیمی بود، رفتند.»
خانواده خسروشاهی در خارج از ایران
اعضای خانواده خسروشاهی پس از خروج از ایران کسبوکار و زندگی را در غربت ادامه دادند. در این میان، حسن خسروشاهی، عموی دارا نیز به کانادا رفت و آنجا فروشگاه زنجیرهای بزرگی به نام «فیوچر شاپ (Future Shop) تاسیس کرد که به یکی از موفقترین سرمایهگذاریهای ایرانیان مهاجر تبدیل شد.
حسن خسروشاهی از اواخر قاجار تا اوایل دوران پهلوی اول، رئیس اتاق بازرگانی تبریز بود. در آن زمان که هنوز قوانین مدنی و بازرگانی رایج نبود و معاملات بر اساس قوانین شرعی صورت میگرفت، او به علت داشتن درجه اجتهاد، مرجعی برای حلوفصل اختلافهای معاملاتی تجار به شمار میرفت.
او که در کارخانه مینو نیز همراه پدرش بود در خاطراتش درباره علت نامگذاری «پفک نمکی مینو» گفته بود: «در دوران کودکی با مادرم به قنادی مینا در ابتدای خیابان نادری می رفتیم. آنها یک شیرینی داشتند به نام پفک که خیلی موردعلاقه من بود. محصولی هم که قرار بود تولید شود، خیلی پف داشت و چون محصولی شور بود، من تصمیم گرفتم که اسم آن را پفک نمکی بگذارم.»
پدر دارا خسروشاهی نیز در سالهای پیش از انقلاب، بهعنوان یک مدیر و تاجر تحصیلکرده، در اداره مجموعههایی که مستقیم با صنایع غذایی، دارویی و بازرگانی کشور در ارتباط بودند، نقشی کلیدی ایفا میکرد.
دارا خسروشاهی پیشتر در مصاحبهای درباره مهاجرت خانوادگیشان گفته بود: «خانواده من یک شرکت بزرگ را در ایران اداره میکردند و ما فکر میکردیم قرار است تمامی بچهها به این شرکت خانوادگی ملحق شوند که البته آن زمان درست بود؛ اما بعدا ما اندکی اختلالهای ناشی از انقلاب را داشتیم که سبب شد از ایران بگریزیم. ما خیلی خوش شانس بودیم که عمویی داشتیم که با همسرش در آمریکا زندگی میکرد. آنها ما را به خانهشان آوردند و ما توانستیم زندگیمان را دوباره بسازیم».
دارا خسروشاهی تنها یکی از دهها کارآفرین، نخبه و مدیر برجستهای است که در پی دگرگونیهای سیاسی و اقتصادی ایران و مصادره اموال کشور را ترک کردند و در مهاجرت، توانستند استعداد، تجربه و پشتکار خود را در سطح جهانی شکوفا کنند، در حالی که در داخل ایران، صحنه اقتصاد از مدیران لایق و متخصص خالی شده و در نتیجه رکود، کاهش کیفیت و تعطیلی گریبان صنایع ایران را گرفته است.