«فرد، خانواده، ملت» یا «هویت، ایدئولوژی، دولت»

اختلافات و دعواهای مخالفان رژیم اسلامی را به مسائل کلیدی مثل حقوق و کرامت فردی، حاکمیت قانون، شایسته‌سالاری و دولت-ملت‌سازی متوجه کنیم

در اینکه ایران طی ۴۴ سال گذشته درحال سقوط تمدنی و ملی و در مسیر فروپاشی اجتماعی و انحطاط فرهنگی بوده است، کمتر کسی شک دارد. اگر شک دارید، آمارهای پایه دهه پنجاه را با آمارهای پایه امروز مقایسه کنید، مثل درآمد سرانه، رشد اقتصادی، فقر، بیکاری، نسبت زندانی به صدهزار نفر جمعیت، اقدام به خودکشی و ارزش پول ملی. تنها وفاداران ولایت فقیه، آن هم ازحیث مداخلات نظامی و موشک‌پرانی و پیداکردن ظرفیت ساخت بمب اتمی، ایران را درحال پیشرفت می‌دیده‌اند که از این جهت، باید از کره شمالی و چین و روسیه و پاکستان که نفت تحریم‌شده را گرفته و اسلحه و قطعات اسلحه و سانتریفیوژ تحویل می‌داده‌اند، تشکر کرد.

برای تغییر مسیر به‌جای سرزنش این فرد یا آن گروه (بدون نفی مسئولیت آن‌ها) که تمرکز بر راه‌های فرعی محسوب می‌شود، بهتر است به گفتمان‌ها و جهت‌گیری‌ها و اولویت‌های مخرب و بدیل آن‌ها توجه کنیم تا کشور دوباره همانند دوران پهلوی در بزرگراه مدنی و تمدنی - علی‌رغم دست‌اندازها و حفره‌هایش - قرار گیرد. اگر درمورد این بزرگراه هم شک دارید، نگاهی به کتاب تاریخ موسسات تمدنی جدید در ایران نوشته حسین محبوبی اردکانی (انتشارات دانشگاه تهران در سه جلد) بیندازید. 

از کجا تخریب آغاز شد؟

کاری که مارکسیست‌ها و اسلام‌گرایان ایرانی در یک قرن اخیر انجام دادند و هنوز هم دارند دنبال می‌کنند، این است که به‌جای تمرکز بر

 ۱) حقوق، مسئولیت و زمینه‌های رشد فردی براساس شایسته‌سالاری و آزادی کسب‌وکار؛

 ۲) چگونگی تحکیم روابط خانوادگی؛ و

 ۳) ارتقا و پیشرفت ملی و اولویت قراردادن منافع و امنیت ملی و تقویت نهادهای ملی و مدنی؛ 

به‌سراغ خردکردن این واحدهای کلیدی در حیات اجتماعی رفتند. با جمع‌گرایی فرد را به ذره‌ای بی‌ارزش در توده بی‌شکلی که قابل مهندسی است، تبدیل کردند؛ با دامن‌زدن به اختلاف‌های ایدئولوژیک و حزبی و سیاسی‌کردن همه امور، جنگ و دشمنی را به سطح خانواده‌ها بردند و برادر و پسر و همسر را علیه برادر و خواهر و شوهر شوراندند و پیوندهای خانوادگی را در ایران سست کردند؛ همچنین با پررنگ‌کردن تضادهای طبقاتی، قومی و دینی و ایدئولوژیک برای بسیج نیرو و کسب قدرت متمرکز در دست دولت بی‌حدوحصر و تمامیت‌خواه، حس تعلق ملی و تاریخ و میراث فرهنگی و زبان واحد و نهادهای مدنی را (درکنار همه تنوع‌های واقعی درون یک ملت) به حاشیه راندند و با بی‌توجهی کامل به فرایندها و واقعیات، همه مشکلات را بر گردن ثروتمندان، حکومت و دول غربی انداختند.

استادان تخریب سرمایه ملی

امروز پس از ۴۴ سال تخریب، هویت طبقاتی و هویت مذهبی در ایران به‌شدت آسیب دیده است و نمی‌توانند مبنای بسیج اجتماعی و استخدام سیاسی در سطح جامعه مدنی و گستره عمومی قرار گیرند. از همین جهت است که سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی به‌شدت کاهش یافته است. اسلام‌گرایان و مارکسیست‌ها برسر ذخیره اعتماد عمومی و سرمایه اجتماعی که در دوران پهلوی شکل گرفته بود، نشستند و آن را کرورکرور به دریا ریختند. بدون آن سرمایه اجتماعی، بهائیان و یهودیان به جبهه‌های دفاع از کشور در دوران جنگ ایران و عراق نمی‌رفتند و اهل سنت به‌مدت دو دهه شعارهای اصلاح‌طلبان شیعه و مرکزنشین را باور نمی‌کردند. اسلام‌گرایان نه‌تنها منابع انسانی و طبیعی کشور را غارت کرده‌اند، بلکه به اتلاف سرمایه‌های اجتماعی کشور مشغول بوده‌اند. در این بازار اتلاف، امروز حکومت است که هنوز از مذهب برای بسیج آتش‌به‌اختیاران علیه مردم کوچه‌وبازار استفاده می‌کند. 

مسیر نادرست 

به همین دلیل، جایگزین‌کردن هویت طبقاتی (مورد نظر سوسیالیست‌ها) و هویت مذهبی (مورد نظر اسلام‌گرایان) با هویت قومی و هویت جنسی و جنسیتی بیراهه‌روی است، چون هویت محوری در دنیای آزاد و دموکراتیک به یکی از عوامل مخرب در شایسته‌سالاری و حکومت قانون و آزادی بیان تبدیل شده است (با محور قرار گرفتن تبعیض مثبت و فرهنگ حذف و پاکیزگی سیاسی). سکولاریسم، حکومت قانون، آزادی بیان و دموکراسی محلی و استانی در کنار رعایت حقوق بشر، مشکلات اقلیت‌های قومی و جنسی و جنسیتی را حل خواهد کرد. وقتی حقوق فردی در چارچوب حاکمیت قانون و حقوق بشر مورد احترام باشد، نیازی به شقه‌شقه‌کردن جمعیت با هویت‌های فرقه‌ای و قبیله‌ای نیست.  

منبع پیداکردن راه‌حل‌ها

به مهم‌ترین مسائل اجتماعی روز ایران نگاه کنید: افزایش اقدام به خودکشی تا ۴۰درصد، مهاجرت نیروی ماهر مثل پزشکان و پرستاران در مقیاس‌های هزاران نفری، فرار مغزها (برخی کلاس‌ها در دانشگاه‌های اروپایی و کانادا با حدود هفتاد درصد دانشجوی فوق‌لیسانس ایرانی برگزار می‌شود و این‌ها در آن کشورها می‌مانند)، فقر و بیکاری چند ده درصدی، بیغوله‌نشینی حدود ۲۵درصد خانوارها، اختلالات روانی در حدود ۲۵درصد جامعه، افزایش بزهکاری، کودکان کار، افزایش اعتیاد (حدود ۹میلیون نفر به‌صورت دائمی و تفریحی)، افزایش طلاق (یک طلاق به‌ازای سه ازدواج) و ازدواج کودکان. این مشکلات با تنش‌های هویتی و ایدئولوژیک و غرب‌ستیزی و قدرت‌طلبی کاهش خواهند یافت یا استیفای حقوق و آزادی‌های فردی، تحکیم پیوندهای خانوادگی و بازگرداندن دولت به ماموریت‌های عرفی آن؟

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

هویت‌طلبی دینی به‌سرعت به فرقه‌گرایی می‌رسد، مثل دین رسمی، و انحصار منابع شغلی و طبیعی در دست یک فرقه مثل شیعیان؛ هویت‌طلبی قومی درمعرض قبیله‌گرایی است، مثل اینکه اعضای حزب دمکرات کردستان باید کرد باشند. اگر امروز یک خراسانی به سنندج برود و تصمیم بگیرد در آنجا زندگی کند و فعالیت سیاسی اعتراضی در کردستان داشته باشد، نمی‌تواند عضو حزب دمکرات کردستان شود. دولت‌گرایی نیز مخرب نهادهای جامعه مدنی و روال طبیعی حیات اجتماعی در کنار شیبدار کردن زمین بازی در همه زمینه‌هاست.  

دینداران می‌توانند خدا را نیز به «فرد، خانواده، ملت» بیفزایند، اما به دو شرط: اینکه خدا را در راس ننشانند و فرد و خانواده و ملت را در سایه خدای شخصی افراد یا فرقه‌ها نبینند و اینکه با آوردن خدا پای هویت، ایدئولوژی و دولت را به این سه‌گانه باز نکنند. سکولارها با خدایی که به فردیت و حقوق افراد خدشه‌ای وارد نکند، پیوندهای خانوادگی را سست نسازد و ملت را به جان هم نیندازد، مشکلی ندارند. 

دعوای اصلی

از همین جهت است که دعوای پادشاهی و جمهوری‌خواهی درباب ایران آینده، دعوایی بی‌حاصل و مضر است. دعوای اصلی برسر فرم حکومت آینده نیست، بلکه در این موضوع است که کدام انگاره و طرح قرار است در ایران آینده در اولویت قرار گیرد: طرح «فردگرایی، خانواده‌محوری و ملت‌باوری» که تضاد و دشمنی با دیگر اقشار اجتماعی و دیگر ملت‌ها، نابودی پیوندهای خانوادگی، و ایزوله‌سازی و له‌کردن فردیت افراد برنامه اصلی آن نیست، یا طرح «هویت، ایدئولوژی، دولت» که محور آن «توده»سازی، تضعیف خانواده (با تقدم‌دادن به حزب و وفاداری گروهی)، دوقطبی‌سازی جامعه، غرب/اسرائیل‌ستیزی و تبدیل کلاشنیکف و باتوم به منطق و استدلال و صندوق رای است.

از دل اولویت‌بخشیدن به «فرد، خانواده، ملت»، قدسی‌گرایی، اقتدارگرایی و تمامیت‌خواهی بیرون نمی‌آید، اما هویت‌گرایی، ایدئولوژی‌محوری و دولت‌گرایی سرمنشا سه بیماری ذکرشده محسوب می‌شوند. 

یکی از مشکلات جدی همه منشورهایی که تاکنون برای مبارزه با رژیم اسلامی و هماهنگی و همبستگی نیروهای مخالف آن تنظیم و منتشر شده‌اند، این است که مسیر اصلی و کارت برنده را گم کرده‌اند، یا چند مسیر متضاد را نشانه می‌روند. حجاب اجباری از موضوعات کلیدی برای بسیج اجتماعی علیه حکومت بوده و هست و بااین‌حال، بسیاری طی سه دهه اخیر آن را فرعی تلقی می‌کردند. همچنین چشم‌انداز عقلانی-عرفی «فرد، خانواده، ملت» از اموری است که می‌تواند ده‌ها میلیون ایرانی را با گرایش‌های سیاسی و حزبی و ساختاری مختلف در کنار هم گرد آورد و از جنبش مبتنی‌بر آن، یک جنبش برنده بسازد، اما برخی هنوز به ایدئولوژی و هویت‌های متفرق‌کننده چسبیده‌اند. 

چشم‌انداز خیالی، اقتدارگرا و تضادمحور «هویت، ایدئولوژی، دولت» به جمع‌کردن سوگواران قاسم سلیمانی، قائلان به محو اسرائیل، باورمندان به «دوران طلایی امام»، آمریکاستیزان، توطئه‌باوران (لیبیاییزه یا سوریه‌ای کردن ایران) و سوسیالیست‌ها (با شعارهای توخالی عدالت اجتماعی و عدالت زیست‌محیطی) در کنار هم می‌انجامد که پایگاه قدرتمندی نیز در جامعه ایران ندارند. این چشم‌انداز قرابت بسیاری با برنامه‌های رژیم اسلامی داشته و دارد.  

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه