در انقلاب ۱۴۰۱، بازار از خواب ۴۴ ساله بیدار شد

اعتصاب سراسری در آبان و آذر اولین حرکت اعتراضی بازار در دوران جمهوری اسلامی است

در دوران بعد از انقلاب ۱۳۵۷، بازاریان ایران با هویت صنفی بازاری، در همه​ حرکت​​‌ها و جنبش‌​​های اجتماعی ایران از جمله جنبش زنان، جنبش کارگری، جنبش دانشجویی، جنبش معلمان، جنبش‌های فرودستان و جنبش «رای من کو» غایب بودند و از آن‌ها تحت عنوان بازاری یا حرکتی در بازار در جهت حمایت از اعتراض‌های دهه‌ ۷۰ در اسلامشهر، اراک، قزوین و مشهد تا از اعتراض‌های دانشجویی سال ۱۳۷۸ اثری دیده نشد. در دوران جنبش سبز، جوانان بارها به بازار رفتند و از بازاریان درخواست اعتصاب کردند اما پاسخی نشنیدند. علت آن درهم بافته بودن منافع و دغدغه‌​​های این قشر با روحانیت شیعه و فرهنگ سنتی آن بود.

چرا انفعال یا همراهی با حکومت؟

بازاریان نه‌تنها در دوران جنگ به‌عنوان عامل توزیع از منافع اقتصاد کوپنی موسوی بهره‌مند و از سیاست‌​​های تعدیل رفسنجانی و پول‌پاشی احمدی‌نژاد برخوردار شدند، بلکه به دلیل مردسالاری و سهمی که در قدرت یافتند، همیشه در جیب ولایت فقیه بودند. برخی از آن‌ها در دولت‌های موسوی و رفسنجانی نقش داشتند و از نهادهای اقتصادی که روحانیون تاسیس می‌کردند (مثل سازمان اقتصاد اسلامی و صندوق‌های قرض‌الحسنه) برخوردار می‌شدند. این موضوع را باید با حضور بازاریان در اکثر حرکت​‌ها و جنبش​‌های اجتماعی از مشروطیت تا انقلاب ۱۳۵۷ علیه حکومت‌های قاجار و پهلوی مقایسه کرد تا تفاوت​​‌ها و میزان وفاداری آن‌ها به جمهوری اسلامی درک شود.

بازاریان ایرانی در برابر سرکوب‌های دی ۱۳۹۶ (با صدها کشته) و آبان ۱۳۹۸ (با ۱۵۰۰ تا ۲۳۰۰ کشته) هم سکوت کردند. به همین علت است مشارکت بازاریان در اعتصاب​​‌های انقلاب ۱۴۰۱ در روزهای ۲۴ تا ۲۶ آبان و بعد اعتصاب‌​​های ۱۴ تا ۱۶ آذر، مایه شگفتی ناظران مسائل ایران و بالاخص جامعه‌شناسان جنبش‌​ها و اقشار اجتماعی ایران شد. نکته​ بسیار جالب بسته شدن بازارهای قدیمی و مسقف تبریز و اصفهان و شیراز و اراک و تهران در روزهای اعتصاب بود؛ بازارهایی که از پشتیبان‌های اصلی روحانیت شیعه در انقلاب ۱۳۵۷ بودند.

از همین جهت با این پرسش مواجهیم که چه شد بخش قابل‌توجهی از این قشر عظیم با ۲.۵ میلیون واحد صنفی در سراسر ایران در بیش از ۲۵ استان و حدود ۱۰۰ شهر، با حضور نیافتن در محل کسب خود (از ۷۰ تا ۱۰۰ درصد) تا حدود زیادی با انقلاب مهسایی همراهی کردند. در پاسخ به این پرسش، چهار علت و دلیل را می‌​توان برشمرد:

به خاک سیاه نشستن

در دهه​ اول جمهوری اسلامی، بازاریان از انواع رانت​​‌های حکومتی برخوردار بودند و سیاست​​‌های اقتصادی با لحاظ کردن منافع آن‌ها تعیین و دنبال می​‌شد. آن‌ها در دولت با چپ‌گرایان اسلام‌گرا- که به توزیع ثروت و درآمد معتقد بودند- قدرتی هم‌ارز و شاید فراتر داشتند. در اقتصاد دستوری و رانتی دولتی، بازاریان از توزیع کالاهای وارداتی سهم ثابتی داشته‌اند. اما پس از مرگ خمینی و با قدرت گرفتن سپاه در حوزه​‌های اقتصادی و بعد، هدررفتن منابع بی‌شمار ایران در برنامه​ هسته‌​ای و گسترش‌طلبی، بازاریان به‌تدریج به یکی از بازندگان پروژه «حکومت جهانی اسلامی» و مدیریت جهانی اسلام‌گرایان تبدیل شدند.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

در طرح اقتصاد مقاومتی خامنه‌ای، برای بازاریان سهم قابل‌توجهی در نظر گرفته نشد. تورم شدید و افزایش بی‌سابقه‌ نرخ ارز در دهه‌ ۹۰ خورشیدی که رکود و بی‌ثباتی را برای بازارها به ارمغان آورد، هم بازاریان را با شرایط بسیار دشوار اقتصادی مواجه کرد. وقتی مردم قدرت خرید نداشته باشند و توزیع به تعاونی‌های سپاه واگذار شود، بازار نمی‌تواند رونق چندانی داشته باشد.

بازاریان در دوران حسن روحانی به‌تدریج از خواب قیلوله بیدار شدند و آثار سیاست ضدغربی و گسترش‌طلبی‌های جمهوری اسلامی را درک کردند. آن‌ها متوجه شدند که تنها کاسبان تحریم از منافع شرایط تازه برخوردار می‌شوند و منابع کشور به جای هزینه شدن برای رفاه مردم (که بازاریان سهمی از آن می‌​بردند)، در خدمت فساد و جنگ و جاه‌طلبی است.

مردمی که بیش از سه‌چهارم آن‌ها زیر خط فقر زندگی می​‌کنند و در پرداخت هزینه اجاره و تغذیه​ خود مشکل دارند، دیگر قدرت خرید اجناس مصرفی دیگر را که اکثر مغازه‌​ها عرضه می‌کنند، ندارند تا به بازارها رونق دهند. سرمایه‌گذاری نزدیک به صفر خارجی، خروج سرمایه از ایران و خودداری جهانگردان از سفر به «ام‌القرای جهان اسلام» نیز بر رکود و بی‌رمقی تجارت و کسب‌وکار افزوده است. برای بازاریان ایرانی در سال ۱۴۰۱ سقوط رژیم می‌​تواند دریچه​‌ای برای خروج از بن‌بست اقتصادی موجود باشد.

شکاف میان بازار و روحانیت

برخلاف سال‌​​های قبل از انقلاب و دهه​ ۶۰ خورشیدی که روحانیت به خمس بازاریان وابسته بودند، خامنه​‌ای از دهه​ ۷۰ به بعد روحانیت را به شیر منابع دولتی و حکومتی وابسته کرد تا هم خود را در مقام مرجعیت قرار دهد و هم زمام امور روحانیت را در دست بگیرد.

منابع نهادهای دینی از اوایل دهه​ ۷۰ به‌تدریج یا مستقیما از بودجه​ دولت یا منابع در اختیار رهبر یا از عایدات ناشی از شرکت‌​​های تجاری و کارخانه​​‌ها و شرکت​‌های مصادره​​‌ای یا تاسیس‌شده با ارز ارزان دولتی (و پشت‌قباله‌‌ای بنیادهای در اختیار روحانیون) تامین می​‌شد. روحانیت در دو دهه​ ۸۰ و ۹۰ دیگر به حمایت بازار نیازمند نیست و از این جهت، به مطالبات بازاریان نیز توجه ندارد. بعد از این طلاق یک‌طرفه، بازار هم دیگر چندان به روحانیت وفادار نیست. اعتصاب گسترده‌ بازار در سراسر ایران علنی شدن این جدایی است.

سپاه تاراج‌گر

سپاه و پیمانکاران و دلالان مرتبط با آن پس از یک دهه کشتی گرفتن با مدیران دوره​ رفسنجانی و خاتمی، از دوره احمدی‌نژاد خود صاحب اسکله و درآمد نفتی و بانک و شرکت و بنیاد و مال شدند. آن‌ها از اوایل دهه​ ۹۰، با دخالت مستقیم در همه​ ابعاد اقتصاد ایران دیگر به بازار نیاز نداشتند و خود به ساختن مجتمع‌​​های بزرگ تجاری و توزیع کالاهای قاچاق وارداتی و تولیدی پرداختند. این امر بازار را از منافع اقتصادی ناشی از صدها میلیارد دلار درآمدهای نفتی به‌طور ویژه محروم می​‌کرد.

توجیه این امر نیاز سپاه به منابع خارج از حسابرسی برای گسترش حیطه​ نفوذ حکومت دینی بود اما جیب پاسداران را هم پر می‌کرد. از همین دوره بود که افول سیاسی حزب موتلفه، نزدیک​ترین حزب اسلام‌گرای نزدیک به بازار، آغاز شد و جایش را به گروه‌​های نزدیک به فرماندهان سپاه مثل ایثارگران و آبادگران داد. بعد از آن، موتلفه هرگز به گروه سیاسی محوری در جناح اقتدارگرا تبدیل نشد. رای ۱۲ تایی مصطفی میرسلیم در انتخاب هیئت رئیسه​ مجلس یازدهم رژیم این افول را گواهی داد.

همراهی با نسل​‌های دهه هفتادی و هشتادی

شاید بازاریان می​‌توانستند به‌طور کج دار و مریز با حکومت دینی کنار بیایند اما فرزندان و نوه‌های آن‌ها با حکومت در تقابل کامل قرار دارند. آن‌ها زندگی عادی و آینده​ امیدوارانه در این حکومت را غیرممکن می‌​دانند. با شروع اعتراض‌ها، جوانان، والدین و پدربزرگ‌های آن‌ها نمی‌​توانستند ساکت بنشینند و فرزندان و نوه‌های خود را به دورویی و دوگانگی و دودوزه‌بازی نسل دهه‌های ۳۰ و ۴۰ خورشیدی برای بقا دعوت کنند.

بازاریان فرزندان و نوه‌هایشان را در شعارهای شبانه همراهی می‌​کنند، هزینه​ کارهای تبلیغاتی آن‌ها علیه حکومت را می​‌دهند و در اطلاع‌رسانی‌ها نقش کلیدی دارند. برخلاف معلمان و کارگران و کارکنان بخش دولتی، آن‌ها تحت نظر نیستند و برای پراکندن اخبار جنبش انقلابی وقت کافی دارند. آن‌ها را نمی‌توان اخراج کرد. آن‌ها امروز ویژگی‌​هایی را در فرزندان و نوه‌هایشان می‌​بینند که روزی می‌​خواستند در خود ببینند.

برخلاف تحلیل​​‌های تبلیغات‌چی​‌های حکومت در موضوع‌های مربوط به آزادی و برابری، شکاف نسلی در ایران وجود ندارد. انقلاب ۱۴۰۱ فرانسلی، فرادینی، فراطبقاتی، فراقومی و فرا منطقه​‌ای است. افراد ۵۰ تا ۷۰ ساله در این انقلاب پشتیبان جوانان ۱۶ تا ۳۰ ساله​‌اند. بازاریان در یک اقتصاد خدمات‌محور (بالای ۵۰ درصد اشتغال و تولید ناخالص ملی) جمعیت قابل‌توجهی از هر منطقه‌اند.

کسبه با اعتصاب خود در جریان انقلاب ۱۴۰۱ هم موجب بیداری عمومی درباره ظلم‌وستم حکومتی شدند، هم مخالفت خود با سرکوب و کشتار را اعلام کردند و هم همبستگی با همشهریان و هم‌میهنان خود را نشان دادند. اعتصاب بازاریان نشان‌دهنده فروریختن نظام ترس و نارضایی عمومی و ناامیدی آن‌ها از آینده است. برای حکومت در حال سقوط، خریدن وفاداری بازاریان بسیار دشوار است، چون حکومت منابع ایران را در محل‌هایی دیگر خرج می‌کند و به بازار نمی‌رسد.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه