«ما شاهد وقوع یک انقلاب در ایرانیم»

«یقینا معترضان در تهران و بسیاری از شهرهای دیگر این را به خوبی می‌دانند و به قدر کافی آن را تجربه کرده‌اند»

 حدود شش هفته پیش، دختری کرد – مهسا امینی، ۲۲ ساله - در بازداشت پلیس امنیت اخلاقی کشورش -سازمانی عجیب‌وغریب که کارش سرکوب زنان است- جان خود را از دست داد.

«جرم» امینی «بدحجابی» بود. او سه روز در بازداشت پلیس امنیت اخلاقی به‌سر برد، در این مدت بعد از اینکه در بازداشتگاه بیهوش شد، به کما رفت. ماموران متهم‌اند که با باتوم او را کتک زده‌ و سرش را به وسیله نقلیه کوبیده‌اند. روایت آن‌ها از این حوادث این است که مهسا امینی دچار حمله قلبی شد.

احتمال انجام تحقیقی شبیه به بررسی مستقل وجود ندارد و مردم ایران که مرتبا به خشمشان افزوده می‌شود، به نتایج خود از این حادثه رسیده‌اند. آن‌ها خوب می‌فهمند که رژیم روحانیان قادر است دست به چه کارهایی بزند.

حال با سپری شدن ۴۰ روز از سوگواری – دوره‌ای که اهمیت سنتی دارد، با الهام از رنج و درواقع شهادت امینی و سایر زنان و دختران جوان، ناآرامی‌های بیشتری در سراسر ایران پدید آمده است. اعتراض‌ها به حدی است که مقام‌ها حتی نمی‌توانند آن‌ها را با شلیک گلوله سرکوب کنند. به گفته کارمندان سازمان حقوق بشر نروژ، اکنون این رژیم جان بیش از ۲۰۰ غیرنظامی بی‌گناه، ازجمله کودکان را گرفته است.

این ناآرامی‌ها در مردم حس انقلابی فزاینده‌ای ایجاد می‌کند، آن‌ها در خیابان‌ها علیه حاکمان ظالم خود به پا خاسته‌اند - درست همان کاری که در سال‌های ۱۹۷۸ و ۱۹۷۹ علیه شاه انجام دادند، اعتراض‌هایی که به جمهوری اسلامی که امروز شاهد آنیم منجر شد.

هرچند این نظام جنبه دموکراتیک دارد، اما هنوز هم اقتدار نهایی در کف آیت‌الله‌ها و «رهبر معظم انقلاب»، علی خامنه‌ای است که در سال ۱۹۸۹ بعد از آیت‌الله خمینی – بنیانگذار جمهوری اسلامی به قدرت رسید. به نظر نمی‌رسد که سلطنت طولانی در مقام حاکم معنوی، او را مهربان کرده باشد.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

انتخابات و روسای جمهوری در ایران می‌آیند و می‌روند و با آن‌ها بارقه‌هایی از اصلاحات و وقفه‌هایی کوتاه در فضای مملو از وحشت و خشونت پدید می‌آید، اما هیچ شکی نیست که درنهایت چه کسانی مسئول‌اند و چه کسانی جنگ مجازی با مردم ایران را به راه انداخته‌اند؛ روحانیان و رهبران مذهبی بی‌اندازه ظالم این کشور.

یقینا معترضان در تهران و بسیاری از شهرهای دیگر این را به‌خوبی می‌دانند و به قدر کافی آن را تجربه کرده‌اند. برخی از مردم شعارهای «زن‌، زندگی، آزادی» و «مرگ بر دیکتاتور» و نیز «مرگ بر وطن‌فروش» و «کردستان گورستان فاشیستان» سر ‌دادند.

آن‌ها از درماندگی کشور نفت‌خیز خود که از قضا دچار قطع برق و کمبود آب شده است، خسته شده‌اند. سال گذشته ایرانی‌ها به این مشکلات نیز اعتراض کردند، اما از آن زمان به بعد به این فهرست، شکایت‌های بیشتری افزوده شده است.

جوانان، به‌طور خاص از اینکه ارتباطشان با باقی دنیا قطع شده است، خسته‌اند. آن‌ها کشوری آزادتر و مرفه‌تر می‌خواهند که آزاد شود تا سرانجام به اقتدار خود دست یابد. آن‌ها فرهنگ و سنن مذهبی خود را پاس می‌دارند، اما به گرایش‌های غربی در موسیقی و مد نیز علاقه‌مندند و می‌خواهند آنلاین باشند تا دنیایشان را بکاوند. چرا باید طوری زندگی کنند که انگار در عمل هنوز در قرون وسطی به سر می‌برند؟  

اصرار ایران بر توسعه سلاح هسته‌ای در کنار حمایت دولتی از تروریسم، باعث تحریم این کشور شده و آن را از بیشتر کشورهای جهان جدا کرده است. ایرانی‌ها حالا با علم به این واقعیت‌ها، حتما از این موضوع نیز آشفته‌اند که آیت‌الله‌ها تصمیم گرفته‌اند با ولادیمیر پوتین، یکی دیگر از رهبران منفور جهان متحد شوند. اخیرا ایران پهپادهای «کامیکازه» را که در حمله به اوکراین استفاده شده، در اختیار روسیه قرار داده است. هیچ‌یک از این کارها به وضعیت بحرانی اقتصاد ایران کمکی نمی‌کند.

ایران تنها ابرقدرت این منطقه یا تنها کشوری نیست که حقوق بشر را سرکوب می‌کند یا تنها کشوری نیست که در مناطقی مثل لبنان و عراق مسئله ایجاد می‌کند. متاسفانه رژیم ایران تنها رژیمی نیست که موجب رنج کردها می‌شود. عربستان سعودی، ترکیه و اسرائیل نیز مواردی مشابه مرتکب شده‌اند. تمام این کشورها کم‌وبیش بازیگران پنهانی درگیری‌های یمن، عراق، سوریه، بحرین، لبنان و جاهای دیگر بوده‌اند.    

با این حال، ایران تنها قدرت بزرگی است که اکنون بسیاری از مردم آن ناکامی‌هایش را به خیابان کشیده‌اند – و در آن احتمال تغییر وجود دارد. ادعای [حکومت] ایران این است که این اعتراض‌ها به تحریک «خارجی‌ها» برانگیخته شده است که بعید به نظر می‌رسد؛ اما هرقدر این کشور بیشتر به سمت بی‌ثباتی برود، ممکن است برخی از دشمنان و رقبای سنتی منطقه‌ای آن نتوانند در برابر وسوسه مداخله مقاومت کنند.

با این حال، اکنون این شورش بیشتر تحت تاثیر ناشیگری و خشونت خود رژیم پدید آمده است. آینده نامعلوم است، اما چنانچه تظاهرات گسترده‌تر و شدیدتر شود – به‌ویژه فراتر از مناطق کردنشین – آنگاه همه‌چیز از نظر امنیت وسیع‌تر منطقه‌ای نیز خطرناک‌ خواهد شد.

هرچند ایران از بسیاری جهات با سوریه تفاوت دارد، اما سرنوشت سوریه هشداری جدی از تاریخ اخیر است، اتفاقی است که احتمال دارد برای این ملت دردمند رخ بدهد. رهبر معظم اگر عاقل باشد به خواست مردم اهمیت می‌دهد، قوانین خشن و ضد زنش را تقلیل می‌دهد و پلیس امنیت اخلاقی را منحل می‌کند. همانطور که شاه با پلیس مخفی‌اش و دوستی نزدیکش با آمریکا در دهه ۱۹۷۰ نتوانست خودش را نجات بدهد، رهبر معظم هم با پلیس امنیت اخلاقی و تبانی‌اش با کرملین نمی‌تواند از خودش محافظت کند.

جوانان ایران باز هم به خیابان آمده‌اند. در سال ۱۹۷۹، جمهوری اسلامی نتیجه یک انقلاب به‌حق بود، هرچند دولت دموکراتی که بسیاری در آن زمان آرزویش را داشتند محقق نشد، اکنون با خیزش دیگری در حال سرنگونی است؛ خیزشی که شور اخلاقی صحیح بین جوانان آن را برانگیخته است. 

© The Independent