واقعیت حرف‌های مانی حقیقی

«این مهم نیست که شما به سیاست کار نداشته باشید؛ مهم این است که سیاست با شما کار دارد»

مانی حقیقی خوب می‌داند که در جمهوری اسلامی، از رانت فیلم ساختن تحت سانسور بهره‌مند می‌شود - AFP

چندی است که سخنان مانی حقیقی در جمع خبرنگاران شصت‌وهفتمین جشنواره برلین که پنج سال پیش برگزار شد و همان موقع بازتاب گسترده‌ای داشت، مجددا در فضای مجازی دست‌به‌دست و تکرار می‌شود. مانی حقیقی از اینکه خبرنگاران از او سوالات سیاسی می‌پرسند گلایه و اعتراف می‌کند که در سینمای ایران سانسور هست اما توقع دارد به کار او به عنوان یک کار هنری نگاه شود؛ حالا چه خوب و چه بد.

حرف‌های مانی حقیقی تنها حرف او نیست؛ حرف بسیاری دیگر از کارگردانانی است که در جمهوری اسلامی با مجوز حکومت فیلم می‌سازند و فیلمشان با مجوز حکومت در جشنواره‌ها شرکت می‌کند و در برخی موارد، حکومت برای برنده شدنشان لابی هم می‌کند. هر چند پرداختن به این موضوع مهم است و به آن خواهیم پرداخت، موضوع مهم‌تر این است که چرا اکنون این سخنان که به انگلیسی است و برای آن زیرنویس فارسی نوشته‌اند این‌گونه در حال پخش است تا امت سایبری همیشه در صحنه و آتش‌به‌اختیار زیر آن دست بزنند و هورا بکشند؟

نکته جالب این است که مانی حقیقی دارد این حرف‌ها را در مورد سیاسی‌ترین و نمادین‌ترین فیلم خود بیان می‌کند. موضوع مانی حقیقی نیست، موضوع این است که حقیقی که اینقدر خوب انگلیسی حرف می‌زند و اساسا در خارج از ایران دانشگاه رفته و فلسفه خوانده است و احتمالا به‌راحتی می‌تواند در خارج از «جمهوری اسلامی» فیلم بسازد چرا این کار را نمی‌کند؟ به‌نظر می‌رسد خوب می‌داند در خارج از جمهوری اسلامی، او یک کارگردان است مانند هزاران کارگردان دیگر؛ اما در جمهوری اسلامی، از رانت فیلم ساختن تحت سانسور بهره‌مند می‌شود و در جشنواره‌های خارجی نه به عنوان فیلمسازی در دنیای آزاد که به عنوان فیلمسازی در کشوری که سانسور آن هم از بدترین نوعش یعنی سانسور امنیتی جریان دارد، حضور می‌یابد.

اتفاقا درست برعکس آنچه به منتقدانشان نسبت می‌دهد، آنان‌اند که دارند از رانت ضداستعماری بهره می‌برند تا به عنوان کشوری جهان سومی به آنان توجه ویژه شود. در واقع، از سیاست بهره می‌گیرند تا پول و جایزه به دست آورند و بگویند ما سیاسی نیستیم و این مزورانه‌ترین نوع سیاست‌ورزی ست.

موضوع تنها مانی حقیقی نیست. خود من به عنوان کسی که مستقیم با سانسور روبرو بوده است، به‌خوبی می‌دانم که ما توجیه می‌کردیم و می‌خواستیم خود را از کثافت دیکتاتوری و سانسور موجود منزه کنیم و استاد بزرگی مانند کیارستمی هم توجیه خوبی یادمان داده بود که «سانسور خلاقیت می‌آورد» و این‌گونه کارگزار شر می‌شدیم و به تعبیر هانا آرنتی، به روزمرگی شر مبتلا می‌شدیم و اجازه می‌دادیم سانسور روزبه‌روز شدیدتر شود. هر کس جایی دیگر ادامه نمی‌دهد و به نقطه پایان می‌رسد. برای من، کشته شدن سجاد سبزعلی‌پور، یکی از هنروران سریال «گاوصندوق» با شلیک مستقیم گلوله جنگی سپاه پاسداران در تظاهراتی با مضمون دموکراسی‌خواهی، نقطه پایان بود.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

امروز پس از اتفاق‌هایی که در این پنج سال گذشته افتاد، دیگر همکاری با حکومت در هیچ زمینه‌ای توجیه‌‌پذیر نیست. امروز اوضاع مردم ایران در سیاه‌ترین وضعیت خود است و بوی خون و فقروفاقه تمام ایران را فرا گرفته است و البته در عین حال، عده قلیلی با رانت حکومتی در رفاه و آسایش به‌سر می‌برند. گروهی هم چتر رنگی دست می‌گیرند و روی این اوضاع سیاه می‌ایستند و می‌گویند چرا از اوضاع زیر این چتر حرف می‌زنید؟ در مورد خود چتر حرف بزنید؛ در مورد رنگ‌های زیبا یا زشتش! این‌ها بعید است که ندانند روی استخوان مردم ایستادن و جایزه به مردم تقدیم کردن برایشان روسفیدی نمی‌آورد که برای مردم کتک‌خورده و رنج کشیده و گرسنه، دیگر نه جایزه کن و ونیز ارزش دارند نه جایزه اسکار و غیره؛ آنچه برایشان ارزش دارد دفاع از حقوق پایمال شده‌ آنان است.

این مهم نیست که شما به سیاست کار نداشته باشید؛ مهم این است که سیاست با شما کار دارد. در آزادترین کشورهای جهان هم هنرمندان به عنوان روشنفکران جامعه نمی‌توانند به سیاست کار نداشته باشند، چه برسد به کشوری که مردم عادی تحت سرکوب هرروزه حکومت قرار دارند. نیمی از جمعیت که زنان باشند، حق انتخاب نوع پوشش خود را ندارند. هیچ حقی در ایران به رسمیت شناخته نمی‌شود؛ حتی نمی‌توانید دینی متفاوت با دینی که حکومت مجاز می‌داند انتخاب کنید و هزاران نکته دیگر.

مقابله با سانسور حرکتی سیاسی نیست؛ حرکتی کاملا صنفی است اما از همه این‌ها هم که بگذریم، آیا سینماگران به عنوان یک صنف نباید از هم‌صنفی‌های خود دفاع کنند؟ موضوع الان این نیست که با خلاقیت یا بدون خلاقیت سانسور را دور بزنیم؛ موضوع این است که چندین فیلمساز به دلیل ساختن فیلم، بازداشت شده‌ یا با وثیقه‌های سنگین بیرون از زندان‌اند و حکومت هر لحظه اراده کند، دستگیرشان می‌کند و باید بروند حبسشان را بکشند. سه فیلمساز ارزشمند که بسیار خرس و نخل گرفته‌اند، دستگیر شدند. مصطفی آل‌احمد را با وثیقه سنگین آزاد کرده‌اند؛ اما محمد رسول‌اف و جعفر پناهی هنوز در زندان‌اند و جالب اینجا است که آن‌ها را به دلیل حکم قبلی‌شان دستگیر کردند و به زندان انداختند و بعد رفتند سینماگران را یکی یکی خواستند و گفتند اگر حرف زیادی بزنید، شما را هم دستگیر می‌کنیم. اما آیا می‌توانند؟

هرچند سینمای جمهوری اسلامی در جشنواره کن خفت کشید اما در ونیز، سینماگران آمده از جمهوری اسلامی را خفت دادند. اول آنکه روح‌الله سهرابی اعلام می‌کند تنها فیلم‌ هومن سیدی مجوز شرکت در جشنواره ونیز را دارد و فیلم جلیلوند مجوز شرکت در جشنواره را نگرفته و جعفر پناهی هم که اساسا مجوز ساخت نداشته و اتفاقا، این تنها فیلم سیدی است که دو جایزه می‌گیرد و بعد محمد خزاعی، تهیه‌کننده «قلاده‌های طلا» (ابوالقاسم طالبی) که اکنون رئیس سازمان سینمایی جمهوری اسلامی است، کسب افتخارهای تازه برای سینمای ایران در جشنواره‌های فیلم مسکو و ونیز را تبریک می‌گوید. این به‌روشنی نشان می‌دهد این دولت هم مانند دولت‌های قبلی جمهوری اسلامی به این جایزه‌ها نیاز حیاتی و مبرم دارد.

اما خفت اصلی وقتی اتفاق افتاد که هیچ‌کدام از سینماگران ریز و درشت حاضر در جشنواره ونیز روی فرش قرمزی که برای سینماگران زندانی از جمله پناهی و آل‌احمد و رسول‌اف و سینماگرانی از ترکیه و میانمار پهن شده بود، نرفتند. احتمال اینکه اگر می‌رفتند، در بازگشت به ایران دستگیر می‌شدند، زیاد نبود؛ اما به فرض آنکه دستگیر می‌شدند، باز هم باید برای دفاع از هم‌صنف خود روی فرش قرمز می‌رفتند. زندانی شدن هر سینماگر به‌ویژه سینماگرانی که جوایز معتبر جهانی برنده شده‌اند، کارد دولبه‌ای است که بیشتر از آنکه به سینماگر ضربه بزند، به ضربه‌زننده آسیب وارد می‌کند. صدها تن از مردم در همین آبان ۹۸ با شلیک مستقیم گلوله کشته شدند؛ مردمی که چه بسا عکس همین هنرمندان بر دیوار اتاقشان بود.

سخن به دراز کشید و به پاسخ سوال دوم نپرداختیم. به‌راستی چرا حرف‌های پنج سال پیش مانی حقیقی این روزها دوباره رواج پیدا کرده؟ آیا دلیلش حضور خبرنگاران پرسشگر به‌ویژه خبرنگاران فارسی‌زبان نیست که به سوال‌های کلیشه‌ای تن نمی‌دهند و سینماگران را به چالش می‌کشند؟

سینماگران جمهوری اسلامی عادت کرده‌اند خبرنگاران مانند روابط عمومی فیلم‌هایشان رفتار کنند؛ در صورتی که خبرنگاری حرفه‌ای آزاد است. چیزی که در مرزهای جمهوری اسلامی نه برای هنرمند و فیلمساز معنی دارد نه برای خبرنگار. خبرنگاران یا جناحی فیلمی را می‌کوبند یا جناحی از آن تعریف می‌کنند و چیزی که در این میانه نیست، «حقیقت» و «آزادی»است.

بیشتر از فیلم