شعارهای مترو صادقیه و پاساژ علاء‌الدین به شعارهای ملی تبدیل خواهند شد

با راهبردهای حکومت، چالش کلیت نظام موثرتر از مطالبات محدود و موردی شده است 

در دوران محبوبیت گفتمان اصلاح‌طلبی، ادعای اصلاح‌طلبان برای تاثیرگذاری بر اداره کشور آن بود که اگر فعالان مدنی و سیاسی خواست‌های موردی و محدود داشته باشند و به سراغ مبانی نظام نروند، بهتر و سریع‌تر به نتیجه می‌رسند، چون بر این باور بودند که خواست‌هایی مثل تغییر قانون اساسی یا تغییر رهبری یا تغییر رژیم، نه واقع‌بینانه است و نه ممکن، و می‌تواند با تحریک سپاه و بسیج و لباس شخصی‌ها به سرکوب‌های شدیدتر منجر شود. اما نه اصلاحات جزئی‌ای صورت گرفت، و نه خواست تغییران بنیادی مطرح می‌شد.

این راهبرد مبارزاتی از دهه ۷۰ تا ۹۰ ادامه داشت و حاکمان بر خر مراد سوار بودند. به همین دلیل، از اواسط دهه ۹۰ (مشخصا دی ۹۶) معترضان به وضعیت موجود به چالش نظام (با شعار «رضا شاه روحت شاد» و «مرگ بر ولایت فقیه»)، چالش رهبر (با شعار «مرگ بر دیکتاتور» یا «مرگ بر خامنه‌ای»)، یا چالش سیاست‌های راهبردی نظام (با شعار «نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران») رو کردند. (شعار آخر گرچه در سال ۸۸ نیز مطرح شد، اما مخالفانی جدی در میان اصلاح‌طلبان داشت). نشانه‌هایی از تاثیر این راهبرد مبارزاتی، حتی در حوزه خدمات عمومی دارد آشکار می‌شود. 

«آخوند بره گم بشه» در خیابان جمهوری

معاون امنیتی استانداری تهران دلیل گردهمایی در خیابان جمهوری در ۴ مرداد ۱۴۰۰ را قطع برق در پاساژ علاء‌الدین معرفی کرده است. در این تجمع شعارهایی مثل «تهران تا خوزستان، اتحاد اتحاد»، «تا آخوند کفن نشود، این وطن وطن نشود»، «نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران»، «توپ تانک فشفشه، آخوند بره گم بشه»، «رضا شاه روحت شاد»، و «مرگ بر دیکتاتور» سر داده شد. برخی شعارها نیز دعوت دیگران به پیوستن به این تجمع بود؛ مثل «بی‌غیرت‌ها نشستند، منتظر چی هستند»، و «ایرانی با غیرت، حمایت حمایت». در هیچ یک از این شعارها اثری از شکایت از قطع برق دیده نمی‌شود.

کسانی که می‌خواهند شعارهای براندازانه فوق را با نارضایتی از کمبود و نارسایی خدمات عمومی پیوند زنند، دو موضوع را با هم خلط می‌کنند: جرقه اعتراضات، و مطالبات عمومی. قطع برق «می‌تواند» جرقه اعتراضات را بزند، اما مطالبات به وصل برق محدود نمی‌شود. اگر آن مطالبات نبود، قطع برق می‌توانست با سکوت یا رجوع کاسبان به اداره برق همراه شود. 

«مرگ بر جمهوری اسلامی» در مترو

شبیه به همین داستان در ایستگاه مترو صادقیه رخ داد که در پی دیر آمدن قطار شهری، شعار «مرگ بر جمهوری اسلامی» داده شد. در همان شرایطی که برای پنج شب در خوزستان شهروندان برای کمبود آب به خیابان‌ها می‌آمدند و علیه سیاست‌های آب حکومت جمهوری اسلامی ایران به اعتراض می‌پرداختند، با فیلمی از شعارهای «مرگ بر جمهوری اسلامی» و «مرگ بر اصل ولایت فقیه» در مترو تهران مواجه شدیم. شعاردهندگان نیز اغلب زنان بودند. این رویداد، هم می‌توانست نویدی از اعتراض در شهرهای دیگر به زدن تیر و سرکوب شهروندان خوزستانی باشد، و هم اعتراض به بی‌کفایتی مقامات جمهوری اسلامی در تهران. اما مطالبه، حتی اگر آن را همبستگی با اعتراضات در خوزستان تلقی نکنیم، صرفا بهبود کار مترو نبود.

تقلیل این گونه اعتراض‌ها و شعارها به دیر رسیدن قطار شهری، غفلت از مطالبات زیرپوستی اکثریت مردم ایران است که در بوق‌های حکومتی ناگفته مانده است. ماجرای مترو، جرقه‌ای بود که با آغاز تعطیلات شش‌روزه در تهران کلید خورد. مترو از تعداد واگن‌های خود کاسته بود و برنامه روزهای تعطیل را در پیش گرفته بود و قطار زیرزمینی هر نیم ساعت یک بار (دیرتر از پیش) به ایستگاه می‌رسید. همین تاخیر، باعث نارضایتی شهروندان تهرانی شد و آن‌ها به سراغ «جمهوری اسلامی» و «ولایت فقیه» رفتند. جالب اینجاست که شرکت مترو بلافاصله بعد از پخش ویدیوی آن رویداد، برنامه حرکت قطارها را به شکل روزهای عادی برگرداند تا آن گونه شعارها در مترو متوقف شود.

تصور مقامات این است که با زدن چسب زخم بر روی جراحاتی که «سطحی» تلقی می‌شوند، از «نظام» محافظت خواهند کرد، اما جراحات عمیق‌تر از آن است که با چسب التیام یابد. شعارهای «ساختار شکن» در پاسخ به کمبود خدمات عمومی مثل حمل و نقل، در ایران دارند به یک امر عادی تبدیل می‌شوند، چون مطالبات سرکوب‌شده و سرکوب‌های پی‌درپی، راهی جز این واکنش‌ها باقی نگذاشته‌اند. در کمتر کشوری در دنیاست که مردم برای دیر رسیدن مترو یا اتوبوس یا قطع برق، علیه ساختار حکومتی و رژیم شعار داده باشند. 

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

پنج زمینه اجتماعی و سیاسی، رویدادهای مترو صادقیه و خیابان جمهوری را به اموری «روتین» در ایران تبدیل خواهند کرد:

شکاف عمیق دولت و ملت. «نظام» با انواع دستکاری‌ها رئیسی را بر کرسی ریاست جمهوری نشاند تا از ته‌مانده اصلاح‌طلبان در دولت خلاص شود، اما از این نکته غافل بود که این خلاصی، شکاف میان دولت و ملت را عمیق‌تر می‌کند. حتی اگر به ادعای حکومت، اصلاح‌طلبان تنها رای ده درصد از مردم را می‌داشتند، امروز این شکاف ده درصد عمیق‌تر شده است. 

تداوم هزینه کردن منابع در گسترش‌طلبی و برنامه‌های سلاح‌های کشتار جمعی. تا وقتی که «نظام‌» اعضای حزب‌الله را پیش از شهروندان بیمار ایرانی واکسینه کند، تحریم‌ها ادامه داشته باشد، سالانه میلیاردها دلار صرف برنامه‌های موشکی و هسته‌ای شود، و صدها هزار افغانی و پاکستانی و یمنی و عراقی و سوری و لبنانی ماهانه از جمهوری اسلامی ایران میان ۲۰۰ تا ۵۰۰ دلار حقوق دریافت کنند، هر نوع کمبود و اختلالی، به درستی به رژیم و راس نظام نسبت داده می‌شود و به شعار علیه آن‌ها تبدیل می‌شود. 

ناکارآمدی‌ای که با دلارهای نفتی پر نخواهد شد. اعضای دولت بایدن که سیاست فشار حداکثری را بی‌نتیجه می‌خوانند، متوجه به این موضوع نیستند که اگر جمهوری اسلامی ایران نتواند حفره‌های ناشایستگی و فساد خود را با دلارهای نفت و گاز پر کند، با اعتراضات عمومی دایمی روبه‌رو خواهد بود. البته احتمالا اعضای دولت بایدن مصونیت حکومت اسلامی در ایران از اعتراضات عمومی را بخشی از سیاست‌ خارجی خود تلقی می‌کنند، نه اعتراض بدان را. 

کاهش میزان صبر مردم. فشارهای اقتصادی و طولانی شدن وضعیت قرمز کرونایی در سطح کشور، از میزان تاب‌آوری مردم به‌شدت کاسته است. همچنین، اکثریت مردم امیدی به بهبود شرایط ندارند. این را هم در پرخاشگری در میان مردم و آمار اقدام به خودکشی (رقم شگفت‌انگیز ۱.۲ میلیون در سال گذشته با ۴۱ هزار خودکشی موفق) و افسردگی، و هم در برخورد با حکومت می‌توان دید. شعارهای ضدخشونت از سوی فعالان سیاسی اصلاح‌طلب، کم کم دارند به لطیفه تبدیل می‌شوند؛ چون اصلاح‌طلبان فقط ناراضیان را به عدم خشونت تشویق می‌کنند،‌ نه سپاه و نیروی انتظامی را که اسلحه و باتوم و موتور تریل در اختیار دارند.  

هیولا و همه‌جایی شدن حکومت. وقتی هر وجه از زندگی مردم به تصمیمات حکومتی وصل باشد، هر گونه اختلال در آن‌ها به درستی به راس نظام و مبانی آن مرتبط می‌شود. رهبر یا رئیس جمهوری‌ یا هر نهاد حکومتی که نمی‌خواهد قطع و وصل آب و برق و اینترنت و رفتن به پارک و نان و تخم‌مرغ مردم به آن‌ وصل باشد، دایره دخالت و فساد و نزدیکانش را محدود می‌کند. هر مشکل و بحرانی را در ایران با یک یا دو واسطه می‌توان به رهبر و سپاه و روحانیت وصل کرد. 

مرگ بر جمهوری اسلامی: شعار ملی

این شعارها از این جهت گسترده‌تر خواهند شد که اولا، رهبران حکومت را به درستی چالش کرده است و دستگاه رهبری و سپاه به سرعت از دستگاه‌های اداری خواهان رفع مشکل خواهند شد؛ برق پاساژ علاء الدین همان زمانی که اعتراضات خیابانی جریان داشت وصل شد. پس از شعارهای مرگ بر خامنه‌ای در شبهای تاریک، نیز از قطعی برق کاسته شده است. ثانیا، به سرعت در فضای مجازی و رسانه‌های بین المللی انعکاس یافته است و حکومت نمی‌تواند آن‌ها را نادیده بینگارد، و سوم آن که هزینه سر دادن آن‌ها پایین آمده و بیشتر پایین خواهد آمد، چون سپاه و نیروی انتظامی نمی‌توانند در آن واحد در سراسر کشور نیروی سرکوب بسیج کنند تا تک تک شعاردهندگان را در مترو یا بازار بازداشت کنند و از آن‌ها تعهد سکوت بگیرند. به همه شهروندان در سراسر کشور نیز نمی‌توان تیرانداز‌ی کرد.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه