صدای آهنگین مردی که عمر خود را در ورزشگاه قدیمی رشت گذرانده و سپس شیوه تهییج و بیان شادمانیاش را روی سکوهای ورزشگاه، با خود به بازار رشت برده بود، همهگیر شده است و ایرانیها اینک شهر به شهر ایران و اینسو و آنسوی دنیا، با فولک محلی «صادق بوقی» میرقصند.
آنچه صادق بوقی میخواند، شیوهای ریشهدار برای تهییج تماشاگران در ورزشگاههای رشت و انزلی است. پدیده «بوقچیها» در ورزشگاههای ایران، از میانه دهه ۴۰ پا گرفت و رونق یافت. کسانی که عاشقانه باشگاهی را دوست داشتند و به ستارههایش عشق میورزیدند، در ورزشگاهها با صدای بوق و سر دادن شعار، فضایی پرهیاهو و جذاب میساختند تا تماشای فوتبال به تفریحی هیجانانگیز تبدیل شود.
بوقچیها سالهای سال، عاشقان فوتبال و دلباختهها و پاکباختههای ساده و بیغش بودند. صادق بوقی در رشت، محمدعلی زیتون در بندرانزلی، یا رضا چاچا، از مشوقان فوتبال در اهواز که با حرکاتی نمایشی تماشاگران را به وجد میآورد و در تنگدستی و بیماری از دنیا رفت، عاشقانی در فوتبال ایران بهشمار میرفتند و میروند که دمی شادی خلق کردهاند، و نظام جمهوری اسلامی با یک دم شادی هم در جنگ است.
از دهه ۸۰ خورشیدی، تلاش حکومت جمهوری اسلامی برای کنترل فضای ورزشگاههای ایران منجر به این شد که لیدرهای تحتکنترل و گوشبهفرمان نهادهای امنیتی، اختیار ورزشگاهها را در دست گرفتند. اینان اغلب چهرههایی با سابقه تخلف بودند که به باشگاهها نفوذ میکردند و مدیران دولتی باشگاهها نیز برای فرار از اعتراض تماشاگران در ورزشگاهها، اختیار سکوها را به همین لیدرها میسپردند تا فضا را کاملا در کنترل گیرند و نگذارند صدای اعتراض تماشاگران بلند شود. نقش آنها برای حکومت جمهوری اسلامی هم به کار میآمد، چون نمیخواست در ورزشگاهها و مسابقهها شعار اعتراضی با محتوای سیاسی سر داده شود و ایجاد چنین خفقانی، مسئولیت اینگونه لیدرهای باشگاهی بود. قدرت گرفتن این لیدرها در ورزشگاهها چنان پیش رفت که آنها در امور باشگاهها دخالت میکنند و مثال معروف از نقش عجیب و قدرت گرفتن بیحد لیدرها، حمله فیزیکی لیدر باشگاه پرسپولیس به علی دایی در ۱۳۸۹ است. مدیران باشگاهها چنان قدرتی به لیدرها میدادند که حتی از حمله به یکی از مهمترین چهرههای باشگاه هم ترسی نداشته باشند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
نظام جمهوری اسلامی، چنین نقشهایی را برای بوقچیها میپسندد و اگر آنها عاشقانه برای شادمانیای ساده در ورزشگاه یا آوردن آن سبک از شادمانی در خیابان و بازار کاری کنند، از چارچوب تاییدشده حکومت و دستگاههای امنیتیاش پا فراتر گذاشتهاند و باید خاموش شوند.
اما صادق بوقی، با فولک محلی آهنگین و جالبش که محتوای آن وامگرفته از کریخوانیهای فوتبال رشت و انزلی است، حالا بیش از هر زمانی شناخته شده و صدایش به گوش رسیده است. شادی و هلهله و رقص او، اینک زیر گوش جمهوری اسلامی و پیش چشم جمهوری اسلامی بازخوانی میشود.
یکی از لیدرهای معروف تاریخ فوتبال ایران، مردی به نام محمد بوقی و اهل رشت بود که در مسابقهها در بوق ۱۸ شاخه معروفش میدمید و عشقش به فوتبال را تکثیر میکرد. صادق بوقی، مرد شناختهشده این روزهای شبکههای اجتماعی، شاگرد محمد بوقی مشهور بود و سالها برای سپیدرود و دیگر تیمهای رشت، نقش بوقچی را بازی کرده است. اما حالا که آن شور و هیاهو را با خود به خیابان و بازار برده، پیام و رسمش برای جمهوری اسلامی خوشایند نیست. او جوانان را به شادی دعوت میکرد و آنان با او میخواندند و میرقصیدند و هلهله میکردند. ماجرایی چنین ساده را فقط جمهوری اسلامی میتواند امنیتی و خطرناک تصور کند، چون شادی و تجمع شاد شهروندان، نگرانش میکند. صادق بوقی، راننده تاکسی و مشوق قدیمی سپیدرود، حالا صفحه کاربریاش را در اینستاگرام از دست داده است و با حکمی حیرتآور و شرمآور، شاد بودن و شادی آوردن به قلب دیگران را برایش ممنوع کردهاند.
صادق بوقی از عاشقان قدیمی تیم سپیدرود است؛ تیمی مردمی که همواره از بودجهها و رانتهای مرسوم برای باشگاههای دولتی محروم مانده و البته مدیران محلی وابسته به حکومت، مالکیت آن را بین خود دستبهدست میکنند و بارها از آن به مثابه ابزار تبلیغات انتخاباتی بهره بردهاند. چهرههای قدیمی سپیدرود اغلب نقشی در باشگاه خود ندارند. این باشگاه با شش دهه قدمت و طرفداران پرشمار در رشت، فقط یک بار به لیگ برتر فوتبال ایران صعود کرده و پس از دو فصل (از ۹۶ تا ۹۸) دوباره سقوط کرد و اینک در لیگ دسته دوم بازی میکند. نام و نشان باشگاه سپیدرود در همه سالهایی که با محرومیت و بحرانهای مالکیت و مشکلات اقتصادی روزگار گذرانده، با عشق و علاقه هوادارانی مثل صادق بوقی زنده مانده است.
سپیدرود در سختترین دوران و روزگارش، با اتکا به عشق و امید ادامه داده است. کار عاشقان فوتبال، همین شور داشتن در روزمره زندگی است؛ همین هلهله، که این بار با نوای آهنگین گیلکی، خوش در ذهنها نشسته و چه رقصهای زیبایی در جمع ایرانیها با آن نمایش داده میشود. رقصیدن و هلهله در اوج مشکلات اقتصادی شهروندان، دهنکجی به حکومت است تا بداند که مردم برای تحمیل سبک زندگی محبوب خود به آن، از تلاش و خیزش خود دست برنداشتهاند.