ده فیلم برتر سال ۲۰۲۲

انتخاب‌هایی از میان حدود ۵۰۰ فیلمی که در جشنواره‌های جهانی و اکران‌های اروپایی به‌نمایش درآمده‌اند

یک سال میلادی دیگر گذشت و انتخاب بهترین فیلم‌های سال از دیدگاه منتقدان در نشریات و رسانه‌های مختلف جهانی طبق رسم دیرینه انجام شد، اما به گمانم امسال بیش از هر سال دیگری در تاریخ سینما، این انتخاب‌ها مرعوب حال و هوا، مد روز و ایدئولوژی‌های غالب سیاسی و اجتماعی بود. با این باور همیشگی که هر متر و معیاری جز ارزش سینمایی و هنری اثر، محتوم به شکست است، انتخاب‌هایم را از میان حدود ۵۰۰ فیلمی که در جشنواره‌های جهانی و اکران‌های اروپایی دیده‌ام، با شما قسمت می‌کنم.

مثلث اندوه (روبن اوستلوند)

Triangle of Sadness

یک زوج جوان که هر دو مدل‌اند، سوار یک کشتی تفریحی می‌شوند که سرنوشت غریبی را برای آن‌ها رقم می‌زند.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

جسارت اوستلوند در به هجو کشیدن جهان معاصر، این فیلم را هم در کنار «مربع»، به کنکاشی به‌شدت جذاب در شخصیت‌هایی بدل می‌کند که همه بسیار دم دست و ملموس به نظر می‌رسند و اینجا، در محیطی شوخ و شنگ یک تراژدی را رقم می‌زنند که تراژدی جهان معاصر ما است: زیستن در جهانی بی‌معنا که در آن هیچ چیز سر جای خودش نیست. در بخش سوم، فیلمساز با جابه‌جایی آدم‌ها، معنای اختلاف طبقاتی و جایگاه اجتماعی را به سخره می‌گیرد و در حال و هوایی برگرفته از طنز تلخ اسکاندیناوی- که گاه شاهکارهای روی اندرسون را به خاطر می آورد- جهان واقعی اطراف ما را با عینکی دیگر در جلوی چشمانمان قرار می دهد.

ارواح اینیشرین (مارتین مک‌دونا)

The Banshees of Inisherin

مردی در یک دهکده دورافتاده به نام اینیشیرین، تصمیم می‌گیرد نزدیک‌ترین دوستش را دیگر نبیند و به نظر می‌رسد این پایان جهان برای دوست او است.

حکایت تنهایی انسان که این بار در دل طبیعت اوج می‌گیرد و با نماهایی نقاشی‌شده به فضایی دست می‌یابد که در آن تنهایی شخصیت اصلی و سطحی بودن جهان اطرافش- با پس‌زمینه جنگی بی‌حاصل و بیهوده- به بهترین نحو به زبان سینما روایت می‌شود. نکته جذاب اینکه مک‌دونا به داوری شخصیت‌هایش نمی پردازد، بلکه تنها روایتگر موقعیتی است به غایت مضحک اما تلخ و دردناک و تکان‌دهنده از وضعیت بشر.

نزدیک (لوکاس دونت)

Close

دوستی بسیار نزدیک دو پسربچه که در نهایت به یک تراژدی می‌انجامد.

فیلمی درباره سکوت که در آن جهان دو پسر بچه به زیباترین شکل با زبان تصویر شکل می‌گیرد و می‌تواند تماشاگر را به راحتی همراه کند و حتی اشک او را دربیاورد. فیلمساز جوانی که زبان سینما را می‌شناسد و از هر نوع شعار و اغراق فاصله می‌گیرد و فقط و فقط به درونی‌ترین احوال شخصیت‌هایی می‌پردازد که کمتر بر پرده سینما مورد توجه قرار گرفته‌اند.

باردو؛ سرگذشت غیر واقعی یک مشت واقعیت (آلخاندرو گونزالس ایناریتو)

Bardo, False chronicle of a Handful of Truths

روایت زندگی، احوال و مشکلات درونی یک روزنامه‌نگار و مستندساز شناخته‌شده که در آستانه مرگ است.

شخصی‌ترین فیلم ایناریتو که بی‌جهت مورد غضب منتقدان قرار گرفت، فیلمی به غایت حساب‌شده و دیدنی درباره زندگی یک روشنفکر- که آشکارا نوعی رجوع به خود فیلمساز است- که از اساس ادای دینی است به سینما: از هشت‌ونیم فلینی - که آشکارا در تمام فیلم حضور دارد- تا تارکوفسکی و آنگلوپولوس و بسیاری بزرگان سینما که همه در ضیافتی به میزبانی ایناریتو معنا و مفهوم زندگی را در خلق هنری جست‌وجو می‌کنند. فیلم در واقع یک رویای دم مرگ است که در انتها به ابتدایش بازمی‌گردد و از این همه کابوس و رویا و خاطره رمزگشایی می‌کند تا شاید بتواند معنایی برای زیستن ما بیاید.

نهنگ (دارن آرونوفسکی)

The Whale

مردی به غایت چاق و در آستانه مرگ دچار بحران‌های مختلفی است از جمله بحران ارتباط با دختر نوجوانش.

مرثیه تلخ و تکان‌دهنده دیگری از دارن آرونوفسکی که برخلاف «مادر»- که مرثیه‌ای بود بر احوال بشر در طول تاریخ- این بار تنها بر بشر معاصر تکیه می‌کند و روایتگر احوال او در زمانه‌ای است که تنهایی و فقدان ارتباط معضل اصلی و اساسی بشر را شکل می‌دهد. این بار هم همه چیز در یک فضای بسته می‌گذرد و بسته بودن این فضای کوچک، امکان تنفس شخصیت اصلی- و ما- را مشکل می‌کند و ترکیب‌بندی‌های حساب‌شده و دقیق، ما را در دل شخصیتی غرق می‌کند که در وهله اول به نظر می‌رسد دوست‌داشتنی نیست، اما در نهایت انسان‌ترین و ستایش‌برانگیزترین شخصیت فیلم است با دلی به وسعت دریا.

همسر چایکوفسکی (کیریل سربرنیکوف)

Tchaikovsky’s Wife

دختری که عاشق چایکوفسکی شده است با او ازدواج می‌کند، اما رفته‌رفته می‌فهمد که او همجنس‌گرا است.

فیلم پیش از آنکه روایتگر احوال و زندگی این آهنگساز برجسته باشد، آینه‌ای است در برابر دنیای درونی یک زن و خرد شدن تدریجی‌اش که با صحنه‌هایی فراموش‌نشدنی شکل می‌گیرد و پیش می‌رود؛ از شروع جذاب و متفاوتش- که در آن جایکوفسکی مرده از تابوت برمی‌خیزد و به این زن اعتراض می‌کند- تا صحنه نهایی شگفت‌انگیزی که در آن با یک رقص سوررئال جادویی مواجه‌ایم که با خبر مرگ چایکوفسکی پایان می‌یابد.

عرعر (یرژی اسکولیموفسکی)

EO

جهان یک الاغ و اتفاق‌هایی که برایش می‌افتد.

ادای دین جذاب و دیدنی به «ناگهان بالتازار» (روبر برسون) که این بار همه چیز به‌طرز شگفت‌انگیزی از دید یک الاغ روایت می‌شود و در واقع، نگاه عاقل اندر سفیه‌ای است که یک الاغ به زندگی پوچ و بی‌معنی انسان‌ها دارد، از جمله یک صحنه استثنایی درباره مسابقه فوتبال که بطالت و سطحی بودن جهان ما را به رخ می‌کشد، اما افسوس که صحنه مربوط به ایزابل هوپر این روایت حساب‌شده را درهم می‌ریزد و مشخص نیست که چرا دوربین الاغ را رها می‌کند.

روزهای سوزان (امین آلپر)

Burning Days

شخصیت تنهایی که برای ماموریت به یک روستای دورافتاده آمده و با فساد اداری فراگیر رودررو می‌شود.

خلق یک فضای جذاب و نفس‌گیر از استعداد این روزهای سینمای ترکیه که این بار، بیش‌ازپیش به ارجاع‌های سیاسی و اجتماعی می‌رسد و احوال کشورش را به زبانی استعاری و نمادین- اما بدون شعار- با ما در میان می‌گذارد. یک فضای رئالیستی لخت و رها که در نهایت به سوررئالیسمی غریب می‌رسد و تنهایی روشنفکر یا مضمون «یکی در برابر جمع» را به زیبایی روایت می‌کند.

در جبهه غرب خبری نیست (ادوارد برگر)

All Quiet on the Western Front

پل و دوستانش در جنگ اول جهانی با شور و شوق راهی خط مقدم می‌شوند تا برای آلمان بجنگند، اما واقعیت جنگ چیز دیگری است.

فضایی نفس‌گیر که به دقت طراحی شده تا شخصیت‌های جوان و کم‌تجربه‌اش را به چالش بکشد و واقعیت‌های دیگری را در جلو چشمان آن‌ها قرار دهد، اما فیلم (بر مبنای رمانی شناخته‌شده) تلخ‌تر و تکان‌دهنده‌تر از آن است که فرصت استفاده از تجربیاتشان را به شخصیت‌هایش بدهد؛ با صحنه‌هایی تکان‌دهنده درباره واقعیت مرگ (از جمله جایی که پل برای اولین بار با واقعیت مرگ سرباز دشمن روبرو می‌شود و سعی دارد به او کمک کند) و پایانی تلخ که بی‌دلیل امید نمی‌دهد و با تصویری قاطع و درست، بیهودگی جنگ را به رخ ما می‌کشد؛ جایی‌که برنده‌ای وجود ندارد و همه بازنده‌اند.

بالاتنه لباس زنانه (ماری کروتز)

Corsage

الیزابت، ملکه اتریش، در آستانه ۴۰ سالگی با شوهرش مشکل دارد و مشکلات روحی‌اش گسترش پیدا می‌کند.

روایت تنهایی یک زن در جهانی مردانه که انتظارهای زیادی از او می‌رود؛ از وزن و ظاهر تا رفتار کلاسیک و عدم شعله‌ور کردن شایعه‌ها که همه و همه جهان یک زن را در آستانه ۴۰ سالگی‌اش مورد حمله قرار می‌دهد تا در نهایت با پشت پا زدن شخصیت اصلی به جهان اطرافش- به شیوه‌ای غیرمتعارف- همه چیز به پایان می‌رسد. نماهای حساب‌شده رفته‌رفته بر تنگی جهان اطراف شخصیت اصلی صحه می‌گذارند و نمای باز شکوهمند نهایی، معنایی جز آزادی ندارد.

بیشتر از فیلم