آیا ایدئولوژی نژادپرستانه امروز با دوران نازی‌ها قابل مقایسه است؟

دوباره هرگز، از فلسطین تا مرز آمریکا و مکزیک

Wikimedia

این کلمات دل هر کسی جز شکنجه‌گران گشتاپو را که در طبقه بالای این مرکز کار می‌کردند، آب می‌کنند. زندانی‌ها داستان‌ها، اشعار، و آخرین حرف‌های قبل از اعدام‌شان را بر روی دیوارهای سلول‌ها می‌نوشتند. هنوز هم می‌توانید آنها را در زیر زمین ساختمان قدیمی دفتر مرکزی پلیس مخفی نازی در کلن بخوانید. من این هفته ساعت‌ها برای خواندن اسامی و پیام‌ها در آنجا وقت صرف کردم.

خطوط زیر، بر روی دیوار یک سلول، توسط یک زن جوان محکوم به مرگ، که ظاهراً در سال ۱۹۴۴ به عنوان یک کارگر برده در کلن به جنبش مقاومت پیوسته بود، به زبان روسی نوشته شده است:

« اینجا والیا باران، که توسط هموطنان روسی‌اش به او خیانت شده بود، در بازداشت بود. من و همسرم هر دو در یک سلول بودیم… ما را دار خواهند زد، تنها تاسف من این است که الان از همسر دوست داشتنی‌ام و تمام دنیا جدا هستم. دخترها، چرا جوانی ما این چنین به اتمام می‌رسد؟ من الان ۱۸ سال دارم، باردارم و دوست دارم اولین فرزند خودم را ببینم. خوب، امکانش نیست، باید بمیرم.»

شماره سلول‌ها همچنان همان شماره‌های اصلی باقی مانده‌اند. این سلول‌ها درهای بزرگ و سنگین و خاکستری رنگی دارند که از  میان آنها ماموران گشتاپو می‌توانستند قربانیان را به دقت زیر نظر داشته باشند. بعضی اوقات در سلولی که برای دو یا سه زندانی ساخته شده بود، تا ۳۰ زندانی را نگاه می‌داشتند. آنقدر زیاد بودند که حتی ماموران گشتاپو درباره زیاد بودن جمعیت به برلین شکایت می‌کردند.

با رفتن از یک سلول به سلول دیگر، متوجه شدم یک کتاب مهمان بر روی یک میز مابین سلول‌ها قرار دارد. و در همین هفته یک زوج آمریکایی این کلمات را داخل آن نوشته بودند:« دوباره هرگز یعنی دوباره هرگز. از فلسطین تا مرز آمریکا- مکزیک.»

به طور غریزی، از این سخن ساده لوحانه، خام و کلیشه‌ای فاصله گرفتم. چطور می‌شود که جنایات حقوق بشری و غصب زمین‌های اِشغالی از سوی دولت اسرائیل در کرانه غربی و جدایی کودکان در کمپ‌های پناهندگی مملو از جمعیت در مرز آمریکا - تصور می‌کنم که شکایت ثبت شده از گشتاپو  باعث این ارجاع در کتاب مهمانان شده- را با گناهان آلمان نازی مقایسه کرد؟ دست‌کم قبل از اینکه فردی در این مکان ترسناک دست به چنین مقایسه‌ای بزند، باید نوعی اکراه داشته باشد و مطمئناً باید حسی از چشم انداز آینده وجود داشته باشد.

در ضمن، در اینجا زنان زندانی بیشتر از مردان نگهداری می‌شدند. یهودیان در این سلول‌ها نگهداری می‌شدند. یهودیان آلمانی، و اعضای گروه موسیقی (دزدان دریایی آیدل‌وایس)، که با گیتار و آهنگ‌های کمی غیر متعارف جنبش ضد نازی (یوگند)، نازی‌ها را تحقیر می‌کردند.  آنها در اینجا مردند. در سال ۱۹۴۴ در شهر کلن به دستور هیملر در انظار عموم به دار آویخته شدند که شش نفر از آنها نوجوان بودند.

یک سری از عکس‌های جوانانی که بالای داربست بودند دیده می‌شد، تعدادی از آنها دار زده شده بودند، طناب دار گردن آنها را شکسته بود، دیگران همانطور که مجبور شده بودند که در برابر طناب دار خودشان به دقت بایستند، به اجساد دوستان خود که مثل سنگ شده بودند خیره می‌نگریستند. با چوبه‌های دار مستقر در حیاط دفتر مرکزی گشتاپو در شماره ۲۵-۲۳ اَپل‌هوف‌پلاتز می‌توانستند هفت زن و مرد محکوم را در یک جلسه اعدام کنند.

بنابراین آیا اینجا مکانی برای مقایسه آلمان نازی شیطان صفت، با ظلم و ستم اسرائیل و ایدئولوژی نژاد پرستانه ترامپ و هیئت دولت دیوانه اوست؟ می‌توانم با زوج آمریکایی که آن کلمات را نوشتند همدردی کنم؛ آنها به دنبال راهی برای بیان ترس فعلی خود و نفرت از بی عدالتی بوده‌اند. اما آنها بین نازی‌ها و اسرائیلی‌ها یک تشابه ضمنی ساخته بودند. با اینکه کلمه «اسرائیل» در پیام آنها وجود نداشت می‌توانستم ببینم که چقدر ساده می‌شود نوشته آنها در کتاب مهمانان را یهودی‌ستیزی دانست.

بیایید برای یک لحظه برگردیم به آن پیام‌ها که با خراش ناخن، پیچ و بعضی اوقات با رژ لب بر روی دیوار نوشته شده بودند. اینجا دوباره یک پیام دیگر توسط یک زن در سپتامبر ۱۹۴۴ با مداد نوشته شده که فراموش نخواهد شد. او یک زن آلمانی است. او حتی شکنجه‌گران خود در گشتاپو را شناخته است و زیر اسم آنها خط کشیده است.

« آقای اشمیتز و آقای هانس کروگ. رفتاری که دیروز شما برای به زانو درآوردن من انجام دادید را شرم دارم حتا در مورد حیوانات انجام دهم... حتی اگر من بالا کار می‌کردم و از اینکه به‌عنوان یک خانم موقر از آخن به رسمیت شناخته شده بودم، خیلی خوشحال می‌شدم… که سه عدد گوجه فرنگی برای من هدیه آورده بودند… من قبلاً شنیدم که چطور آقای کروگ به او گفت:« تو می‌توانی همه چیز را بخوری اما ای. کِی. نیست که چیزی برای خوردن داشته باشد»… من در سلولم بدون یک سطل آب و فقط با یک پتو زندانی هستم».

البته، در حال حاضر، می‌خواهیم بدانیم که چه اتفاقی برای دو مامور گشتاپو افتاد. اشمیتز از قرار معلوم بعد از جنگ دستگیر شد و مدت کوتاهی زندانی و سپس آزاد شد. کروگ در سال ۱۹۴۵ ناپدید شد. یکی از زندانیان یک سال پیش از آن نوشته بود« از آنجایی که من سه ماه است که از یک مامور آلمانی حامله هستم، این آقایان دقیقاً از وضعیت من مطلع هستند. ماریا زن روس کنار دستی من، که سه پتو و یک سطل داشت، اجازه داشت که سه عدد گوجه فرنگی که به من داده شده بود را بخورد. این دو نفر آقا… با خیلی‌ها بد رفتاری می‌کردند… یک زن آلمانی، که بچه‌ای را در شکم خود حمل می‌کند. خانم الس کولمان. ۲۹/۹/۴۴.»

در آن زمان، جمعیت تمام یهودیان در جمهوری وایمار و در کلن، تقریباً حدود ۱۶ هزار نفر بود، که به وسیله قطار مخصوص حمل گاو‌ها به سمت لیتزمان اشتات محله یهودیان در لودز و به ریگا، دیگر مسیر مستقیم به سوبیبور منتقل شدند. مرکز اسناد در ساختمان قدیمی گشتاپو- از قضا ساختمان ازحملات جنگ در امان مانده بود، و آخرین اعدام فقط یک روز قبل از ورود نخستین نیروهای آمریکایی به کلن در آن اجرا شد- حاوی هزاران مدرک درباره سرنوشت یهودیان شهر است، و حتی یک کارت پستال که در مارس ۱۹۴۳ توسط هلموت گلد اشمیت ۲۴ ساله که از وسیله نقلیه به بیرون پرت شده بود در آنجا بود. وی به طرز غیر قابل باوری از بوخن‌والد جان سالم به در برد و در آوریل ۱۹۴۵ آزاد شد.

اسناد بایگانی در ۲۵-۲۳ اپل‌هوف‌پلاتز همچنین حاوی مدارک اردوگاه کار اجباری است: برای مثال، کارولا وولف، شماره کاری ۳۷۷۲۵ نوشته شده « انتقال ۱۰/۳/۴۴.» عکسی از یک زن جوان با شورت، موهای شانه کرده تمیز که پیراهن تیره با دکمه‌هایی در جلو به تن دارد، پیوست آن است. کمی لبخند به لب دارد، شاید برای نور فلاش دوربین ادا درآورده است. او در می ۱۹۴۵ در بلسن مرده است.

مدرک دیگری وجود دارد. این بار یک عکس فوری، از یک زن و دو بچه در حال عبور از میان ساختمان‌های پوشیده از برف در لودز. در جلوی تصویر داربستی قرار دارد که جسد مردی با سر تراشیده از آن آویزان است، و به نظر می‌رسد دستانش از پشت بسته شده است. واضح است که عکس به طور مخفیانه گرفته شده است. تاریخ عکس ۲۱ فوریه ۱۹۴۲ است و در زیر عکس نوشته شده است،« ماکس هرتز از کلن است».

همانطور که در ساختمان قدیمی گشتاپو در حال حرکت هستید با خودتان می‌گویید، خدا را شکر، که  آلمانی‌ها امروزه این یادبودهای تاریخی الزامی را با بهترین روش فیزیکی و محسوس زنده نگاه داشته‌اند. یک مقام مسوؤل به من گفت که در سال گذشته، مرکز اسناد و موزه ۸۰ هزار بازدید کننده داشته است، که اغلب آنها افراد خارجی بودند اما خیلی از بچه‌های مدرسه‌ای آلمانی نیز در میان آنها بودند. من به وی گفتم خوب است. آنها کسانی هستند که باید به اینجا بیایند. مردم کلن از جنگ در امان نمانده‌اند. عکس‌هایی از اجساد انباشته شده بر روی هم پس از بمباران نیروی هوایی سلطنتی انگلستان وجود دارد- به خصوص هزار بمب افکن اولیه که به شهر حمله کردند.

اما تصاویر دیگری نیز وجود دارد که توسط سربازانی که در جبهه شرقی ورماخت خدمت می‌کردند از کلن برای خانواده‌ هایشان فرستاده شده است. آن عکس‌ها از پارتیزان‌های روس، که از چوبه دار آویزان شده بودند، و یهودیانی که در خیابان‌های شهرهای لهستان و روسیه به قتل عام رسیدند، هستند. این تصاویر برای اثبات جنایات جنگی به خانه فرستاده نمی‌شدند. آنها سوغاتی‌هایی بودند که از طرف پسرها، پدران و عشاق حاضر در جبهه، همانطور که دیگر افراد عکس‌هایی از تعطیلات خود در سواحل پر جمعیت یا کوه‌های پوشیده از برف ارسال می‌کردند، به شکل کارت پستال‌های ترسناک پست می‌شدند.

پس آن دو آمریکایی چطور توانستند از این مکان دیدار کنند و به فکر فلسطین و نحوه رفتار چندش آور ترامپ با پناهندگان در مرز مکزیک باشند؟ از آنجا که توضیحاتی از شاهدان عینی به دست آمده است که پس از جنگ در سلول‌های کلن ضرب و شتم وحشیانه انجام می‌گرفته است، آیا دست کم اینطور نبوده، که عدم احترام به قربانیان تاریخ یک عمل غیر انسانی وحشتناک‌تر است؟

داشتم به این نتیجه می‌رسیدم که این حقیقت دارد. به اندازه کافی شکنجه زندانیان فلسطینی و کشتار جمعی آنها در مرز غزه توسط اسرائیل به اثبات رسیده است- اما نه در این اندازه. غزه یک محله فلسطینیان عرب است اما هیچ اتاق گازی در انتظار مردم زندانی آن نیست. هیچ کس به دار آویخته نشده یا توسط جوخه تیرباران در سرزمین‌های اشغالی اسرائیل در کرانه باختری کشته نشده است.

و آنگاه به یاد مقاله‌ای در روزنامه اسرائیلی ها‌آرتص نوشته دوست روزنامه‌نگار قدیمی خودم گیدون لوی افتادم.

وی درباره رای دو ماه پیش پارلمان آلمان در جهت محکومیت حرکت بایکوت اسرائیل توسط فلسطینیان، به عنوان یک حرکت یهود ستیزانه، و اینکه آن کشور را به استفاده از «الگوها و روش‌های» مورد استفاده نازی‌ها به هنگام هولوکاست متهم کرده‌اند، به اظهار نظر پرداخته بود. جنبش بایکوت و عدم سرمایه‌گذاری و تحریم، که از جانب یهودیان لیبرال- بخصوص در آمریکا- نیز حمایت شده است، طرفداران خود را تشویق می‌کند تا به تحریم‌های فرهنگی، تجاری، و آکادمیک اسرائیل بپردازد. این جنبش تلاش می‌کند تا ارتش آن کشور مجبور به خروج از کرانه غربی اشغالی، و برداشتن دیوار بزرگی که اسرائیل ساخته است، و بیشتر آن در زمین‌های اعراب، بین اسرائیل و سرزمین‌های اشغالی قرار دارد، بشود.

اما اسرائیل - و حالا پارلمان آلمان- اظهار کرده‌اند که بایکوت، در روش‌های خود همانند رفتار‌های نازی‌ها است. در قطعنامه غیر الزامی آلمان آمده است:« برچسب‌های (خرید نکنید) جنبش بایکوت، عدم سرمایه‌گذاری و تحریم بر روی محصولات اسرائیلی، یادآور درخواست نازی‌ها با عنوان « از یهودیان خرید نکنید»، و دیگر نقاشی‌های دیواری مرتبط بر روی شیشه مغازه‌ها و نمای ساختمان‌ها است. اگرچه جنبش مذکور با حقوق فلسطینیان و شکست اسرائیل در قوانین بین‌المللی مرتبط است، اما حامیان آن باید به عنوان شباهت به نازی‌ها محکوم شوند.

بنابراین، در حال حاضر چه کسی تراژدی فلسطینیان و اشغال اسرائیلی‌ها را با نازی‌ها ربط می‌دهد؟ قانون گذاران آلمانی این کار را انجام می‌دهند. در مقاله گیدون لوی در ستون روزنامه اسرائیلی وی آمده است : اگر دولت آلمان آنچه که او ( لوی) « قطعنامه متوهم» می‌نامد را تصویب کند« یک مبارزه غیر خشونت آمیز علیه جنایات جنگی غیرقانونی اعلام خواهد شد». لوی از « تهدید عاطفی آلمان» نوشته، آن را «یک عمل احمقانه» خوانده است و مقامات اسرائیل را برای تصویب این شیوه‌ها مورد سرزنش قرار داده است. او نوشته است «مبارزه با یهود ستیزی»، « هر گونه مشکلی که همراه با توضیح درباره اعمال اسرائیل باشد را حل می‌کند.» فقط بگویید یهود ستیزی و دنیا در برابر آن ناتوان می‌شود. یک نفر می‌تواند کودکان را در غزه بکشد، بعد بگوید «یهود ستیزی»، و هر نوع انتقاد را سرکوب کند.

در اینجا مشکلی وجود دارد که موزه و بایگانی ساختمان قدیمی گشتاپو در کلن نمی‌تواند آن را حل کند. در دنیای واقعی ما یهود ستیزی حقیقی وجود دارد. نژاد پرستان واقعی وجود دارند و ترامپ یکی از آنها است و اسرائیل با متهم کردن مردان و زنان محترم و شرافتمند به نازی بودن، هیچ لطفی در حق خود نمی‌کند. ما همگی باید با یهود ستیزی واقعی مبارزه کنیم نه اینکه به تبلیغات اسرائیل «سجده» ( این کلمه از لوی است) کنیم.

حالا خود ترامپ وارد می‌شود. او چهار نماینده کنگره زن را به استفاده از زبان یهود ستیزی و مخالفت با اسرائیل متهم می‌کند- در نتیجه نژادپرستی را با هر کسی که با سیاست‌های شرم‌آور دولت اسرائیل در برابر فلسطینیان مخالفت کند تلفیق می‌کند. با همان شیوه، آن را بین نازی‌ها و هر کسی که خواستار اجرای عدالت برای فقرا، اِشغالی‌ها، و مردمی که در حسرت کشیدن یک نفس آزاد هستند، مرتبط می‌کند.

ما باید نتیجه‌گیری خود را داشته باشیم. حقیقت این است که تحریم یهودیان در کلن پیش زمینه اخراج یهودیان شد؛ نازی‌ها باور داشتند که یهودیان آنها آلمانی نیستند- درست مانند ترامپ که آشکارا بر این باور است که هر چهار نماینده زن کنگره آمریکایی نیستند.

پس آیا من واقعاً می‌توانم در این هفته مخالف اظهارات کتاب مهمانان در مرکز شکنجه قدیمی گشتاپو باشم؟ اگر اسرائیلی‌ها می‌توانند همه چیز را به نازی‌ها ارتباط دهند، چرا دو نفر آمریکایی که آن کلمات را در کلن نوشتند نمی‌توانند به فلسطینیان ارتباط دهند؟ اگر ترامپ می‌تواند بخشی از مردم آمریکای خودش را ترغیب به ترک کشورشان کند-  این سیاست هیتلر در برابر یهودیان بود که حتی قبل از اینکه اهداف وی برای قتل عام برای بقیه جهان روشن بشود- پس چطور ما می‌توانیم از اعمال آقایان اشمیتز و کروگ فرار کنیم؟ خلاصه، آنها قسر در رفتند.

بر روی دیوارهای آن سلول‌ها صدای برخی از زنان شجاع به یادگار گذاشته شده است، که به‌عنوان مثال، به گرمی روح آن کسی نیست که نوشته است:« دخترها، خودتان را در اختیار این حرامزاده‌ها قرار ندهید، حتی اگر مورد مجازات شدید قرار گرفتید، شجاع و پر جرات باشید.» بله، البته که شرایط متفاوت بوده است. اما هنگامی که به دنبال گریه یک زن فرانسوی آمدم- به نظر می‌رسید که با مداد نوشته شده است- چطور می‌توانم امروز درباره جدایی فرزندان از خانواده‌هایشان در یک کشور دیگر فکر نکنم؟

«اگر یک زن فرانسوی باشید، که بر خلاف میل او فرزند ۱۱ روزه‌اش را از او بگیرند، می‌فهمید که جدایی به چه معنی است. و اگر من هنوز زنده هستم فقط به خاطر فرزندم است، بدون او من مدت‌ها بود که این دنیا را ترک کرده‌ بودم… نگهبان… به من می‌گوید که مریض هستم، خوب، اگر یکی از شما از اینجا رد شد، درد یک مادر را که از فرزندش جدا شده است خواهد فهمید… او امروز سه هفته‌اش است».

و وقتی من آن کلمات را خواندم، متوجه شدم که بازدیدکنندگان آمریکایی، هنگامی که کلمات خود را در کتاب مهمانان می‌نوشتند، کاملاً درست می‌گفتند.         

این مقاله ترجمه صحیح و صادقانه از منبع اصلی است و نظرات ابراز شده لزوما نمایانگر نظرات ودیدگاه ایندیپندنت فارسی نمی باشد.

© The Independent

بیشتر از دیدگاه