اعتراف اجباری در تقابل با دگراندیشی و قدرت سیاسی

تغییر ساختار اعترافات از «گروهی» به «فردی» در دهه‌های اخیر

اعتراف‌گیری در جمهوری اسلامی ایران به عنوان ابزاری برای اعمال قدرت و درهم شکستن مخالفان به کار برده می‌شود-عکس از رسانه‌های اجتماعی

«اعتراف‌گیری» از ابزارهای «قدرت‌ حاکم» و مقابله آن با اعتراض و دگراندیشی است. در نظام‌های خودکامه، عمل مستقل فرد از هر نوع، چه سیاسی، چه فرهنگی، چه اقتصادی، در تضاد با مناسبات قدرت قرار می‌گیرد. در اینجاست که حکومت خودکامه و تمامیت‌خواه با هر ابزاری که در دست دارد، از حبس و شکنجه و فشار و بدنام‌سازی تا تطمیع، تهدید و رشوه، به نبرد با هویت فرد معترض می‌پردازد.

اعتراف‌گیری در جمهوری اسلامی ایران نیز از همان آغاز استقرار به عنوان ابزاری برای اعمال قدرت و درهم شکستن مخالفان به کار برده شده است. نقطه تاریک اعتراف‌گیری بُعد خشن آن است که به‌ویژه در نظام‌های تمامیت‌خواه، معمولا با اعمال فشار و شکنجه همراه است. اگر در رژیم شاه شکنجه تنها برای گرفتن اطلاعات اعمال می‌شد، در نظام جمهوری اسلامی ایران شکنجه بعد تازه‌ای می‌یابد و آن پروژه «تواب‌سازی» است. شکنجه‌گر نه تنها اطلاعات فرد را می‌گیرد، بلکه فرد باید از گذشته خود ابراز ندامت و انزجار کند، از باورهای خود تهی شود، و بدل به آنی شود که حکومت می‌خواهد. 

در کارنامه جمهوری اسلامی ایران، اعتراف‌گیری از اعضا و رهبران گروه‌های سیاسی، مذهبی و چپ تا شهروندان منفرد، نویسنده، بازیگر، ورزشکار، وبلاگ‌نویس و رقصنده و بی‌حجاب به چشم می‌خورد. ولی گاهی نیز سازمان‌های امنیتی رودست می‌خورند. تازه‌ترین نمونه از این دست، بهداد اسفهبد، ۳۷ ساله، برنده طلای المپیاد جهانی کامپیوتر در سال ۲۰۰۰ است. او که ملیت ایرانی - کانادایی دارد، ۲۰ سال پس از مهاجرت در سفری به ایران دستگیر می‌شود. اسفهبد اما هوشش را تنها برای کار در برنامه‌نویسی و توسعه نرم‌افزار در فیسبوک و گوگل خرج نکرد، بلکه به حاکمان قدرت که از او تقاضای همکاری کردند، پاسخ مثبت داد تا بتواند از ایران خارج شود، و سپس به افشاگری در مورد فشار نیروهای امنیتی پرداخت. اگر درایران می‌ماند، بعید نبود که او هم به خیل عظیم اعتراف‌کنندگان بپیوندد. تعداد این رودست خوردن‌های نیروهای امنیتی البته زیاد نیست. 

اعتراف‌گیری چه اهداف سیاسی را دنبال می‌کند؟ تاثیرگذاری آن بر افکار عمومی جامعه چیست؟

اهداف اعتراف‌گیری

میشل فوکو، جامعه‌شناس و متفکر فرانسوی (۱۹۸۴-۱۹۲۶)، اعتراف را ابزاری برای تنبیه فرد می‌داند؛ با تقابل روایتی که اعتراف‌کننده از خودش دارد و روایتی که از قدرت و با نگاه جدید به قدرت می‌دهد. به باور فوکو، «اعتراف» نیز تکنیکی برای نظارت و کنترل اجتماعی در جامعه و نهادهایی مثل دین و دولت است. اعتراف‌گیری می‌کوشد مشروعیتی برای نظم حاکم به دست آورد و جلو پرسش‌ها و اندیشه انتقادی از دین و دولت را می‌گیرد و روایت دیگری را مقابل شما می‌گذارد. البته یک ویژگی دیدگاه فوکو این است که برخلاف متفکران مارکسیست و تاریخ‌گرا، «روابط قدرت» را نه صرفا در طبقات حاکم و نبرد طبقاتی در روند تاریخ، بلکه در همه ابعاد جامعه، از خانواده تا محیط‌های آموزشی و اداری و نظامی، و روابطی چون فرمانده و فرمان‌بُردار، کشیش و دینداران، استاد و دانشجو، پزشک و بیمار، عاشق و معشوق، همسران،  زن و مرد، و مانند آن می‌داند. در نتیجه، قدرت نه صرفا در ظرف تاریخی خود، بلکه به عنوان عنصری از یک سو انتزاعی و از دیگر سو ملموس، در روش‌ها و شکل‌های رابطه قدرت تعریف می‌شود. 

اعترافات در جمهوری اسلامی ایران، نظام‌مند و دارای ساختاری امنیتی است و هدف آن درهم شکستن مقاومت، تحقیر فرد، بی‌آبرو کردن متهم، و ایجاد ترس در جامعه از هرگونه دگراندیشی یا عمل است.

آغاز و آمار اعترافات 

اعتراف‌گیری در غرب مرتبط با یک سنت کهن در دوران حاکمیت دینی- سیاسی «کلیسا» است و به «انکیزیسیون مسیحی» در اسپانیای قرون وسطی برمی‌گردد. اسلام نیز هر جا که منافعش ایجاب می‌کند، از این سنت برای اهداف سیاسی خود استفاده می‌کند.

در دوران معاصر ایران، سن «اعترافات اجباری» به اندازه نظام جمهوری اسلامی است. پخش اولین اعترافات علنی، از اعضای گروه فرقان در سال ۱۳۵۸ آغاز شد. سپس نوبت رسید به اعضا و رهبران گروه‌هایی چون «سربداران» و «مجاهدین خلق»، و در فروردین و اردیبهشت سال ۱۳۶۱ تا چند ماه پس از آن نیز کسانی چون صادق قطب‌زاده، برخی از دانشجویان مذهبی نزدیک به آیت‌الله خمینی و آیت‌الله شریعتمداری، و رهبران حزب توده ایران مجبور به اعترافات تلویزیونی علیه خودشان شدند. کار به جایی رسید که مهدی بازرگان، از رهبران نهضت آزادی و نخستین نخست‌وزیر دولت پس از انقلاب، در یک سخنرانی گفت (نقل به معنی) «اگر مرا در تلویزیون دیدید که حرف‌هایی جز اعتقادات امروزم می‌زنم، باور نکنید. من نیستم.»‌

پس از جنبش ۸۸، اعتراف‌گیری‌های سیاسی اوج بیشتری گرفت. دو سازمان مدافع حقوق بشر در گزارش مشترک‌شان اعلام کردند که از سال ۲۰۰۹ به مدت ده سال، ۳۵۵ اعتراف اجباری تنها از صدا و سیمای جمهوری اسلامی برای سرکوب مخالفان پخش شده است. (۱)

پدیده‌ای بازمانده از دوران پهلوی

اعتراف‌گیری در دوران پیش از انقلاب ۵۷ بسیار گزینشی بود. اعضای سازمان‌های چریکی قبل از آن که به دام عوامل امنیتی حکومت بیفتند، خود را با سیانور می‌کشتند، و بسیاری نیز زیر شکنجه کشته شدند. پرویز نیکخواه یکی از دانشجویان چپ بود که پس از دستگیری به همکاری با ساواک پرداخت. غلامحسین ساعدی، نویسنده، نمایشنامه‌نویس و کنشگر سیاسی صاحب‌نام، در سال ۱۳۵۴ پس از دستگیری با همکاری پرویز نیکخواه، مجبور به اعتراف تلویزیونی شد. آن مصاحبه تلویزیونی هرگز پخش نشد و وسط آن قطع شد. پس از آزادی او، روزنامه کیهان از پرونده بازجویی ساعدی و مصاحبه‌ای که هنوز پخش نشده بود، مطلبی چاپ کرد. از ساعدی در مورد امیرپرویز پویان و مصطفی شعاعیان از اعضای سازمان چریک‌های فدایی خلق اطلاعات می‌خواستند. «با چاپ این مصاحبه من کارم تقریبا به جنون کشید…. می‌خواستند آدم را بی‌آبرو کنند….» (۲) نیکخواه بعدها در دوران جمهوری اسلامی ایران اعدام شد.

دامنه اعتراف‌گیری‌های حکومتی

تفاوتی که در این چند دهه رخ داده است، تغییر الگوی اعتراف‌گیری از «گروهی» به «فردی» است. اگر در دهه ۶۰ اعتراف‌گیری‌ها گروهی انجام می‌شد، برای مثال اعتراف گروهی رهبران گروه سربداران و حزب توده ایران، اعضای سازمان مجاهدین خلق و فداییان خلق و سازمان پیکار، در دهه‌های بعد دامنه این اعترافات فردی و گسترده شد.

با قلع و قمع و مهاجرت وابستگان به گروه‌های سیاسی، اعتراف‌گیری‌های فردی در دستور کار قرار گرفت. اعترافات کسانی چون آیت‌الله کاظمینی، علی افشاری (فعال دانشجویی)، مسعود بهنود (روزنامه‌نگار)، ‌هاله اسفندیاری (نویسنده)، امید منتظری (فعال سیاسی) رامین جهانبگلو (متفکر)، فرج سرکوهی (روزنامه‌نگار)، مازیار بهاری (روزنامه‌نگار- فیلمساز)، روح‌الله زم (موسس آمدنیوز)، تنها نمونه‌هایی از فهرستی طولانی است. به‌تقریب تمامی این قربانیان «اعتراف‌گیری» اجباری، پس از آزادی از دروغ بودن اعترافات خود پرده برداشتند. البته بسیاری هم تن به اعتراف در مقابل دوربین ندادند. بی‌تردید تعدادی از زندانیان در دهه ۶۰ زیر شکنجه جان سپردند (از جمله رحمان هاتفی، محقق و از اعضای کمیته مرکزی حزب توده ایران) و بسیاری نیز به خاطر حضور نیافتن در مقابل دوربین‌های حکومتی یا محکومیت‌شان بیشتر شد یا به جوخه اعدام سپرده شدند. مقاومت در مقابل جمهوری اسلامی ایران در دهه‌های مختلف، اشکال متفاوتی به خود گرفته است. 

پیامد‌ها

واقعیت این است که اعتراف‌گیران در صدد حفظ و تحکیم شرایطی سیاسی- اجتماعی هستند که در آن ترس، ناامیدی، بی‌اعتمادی و پوچی مسلط باشد. این نظر دکتر عبدی جوادزاده استاد جامعه‌شناسی و جرم‌شناسی در دانشگاه فلوریدا است. او بر این باور است که هرچه ارزش اجتماعی فردی که اعتراف می‌کند بیشتر باشد، مانند هنرمند، خواننده، بازیگر، رهبر سیاسی یا کنشگر سیاسی و غیره، زخمی که بر روی تماشاگر می‌گذارد عمیق‌تر است. این نظر را البته سازمان‌هایی مثل «عدالت برای ایران» نیز در تحقیق پیشین خود ابراز کرده‌اند که برعکس تصور عمومی، این گونه «اعترافات» فقط در افرادی موثر است که تنها خوراک رسانه‌ای آنها صدا و سیمای حکومتی است. پس از پخش اعترافات اسماعیل بخشی (کارگر) و سپیده قلیان (دانشجو) در قالب مستندی به نام «طراحی سوخته» در تلویزیون دولتی، معترضان بازنشسته فرهنگی در کرمانشاه شعار سر دادند: «شکنجه مستند، دیگر اثر ندارد.» 

(۱) این گزارش مشترک از سوی سازمان عدالت برای ایران مستقر در لندن و فدراسیون بین‌المللی برای حقوق بشر در پاریس منتشر شد

(۲) مصاحبه ضیا صدقی با غلامحسین ساعدی، ۱۹۸۴

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه