یورش جهانی بر قاره آفریقا

پس از اسپانیا،‌ پرتغال، بریتانیا و فرانسه، حال نوبت چین است

هیچ قاره‌ای در جهان به اندازه قاره آفریقا در معرض عملیات فرسایشی پی‌درپی قرار نگرفته است. آفریقا در تاریخ طولانی خود، جنگجوها و طاغوت‌های زیادی را شاهد بوده که شاپوهای دروغین روشنگری بر سر و یا ردای فریب تبلیغ مذهبی بر تن، یکی در پی دیگری به این قاره آمدند، اما هدف اصلی‌شان جز استعمار و استثمار چیزی دیگری نبوده است.

مرد سفید با ترفندها و تزویرها توانست به این قاره بکر و دست نخورده و دارنده رودهای دراز و آبهای فراوان و زمین‌های حاصل‌خیز و دارنده فرصت‌های مناسب برای سرمایه‌گذاری‌های پرسود، رخنه کند و آن را تحت نفوذ خود در آورد. هنوز داستان‌های انتقال برده‌گان بسته شده در زنجیرها به جهان نو، از حافظه مردم فراموش نشده است، چنان‌چه آفریقایی‌ تبارهایی که امروز در ایالات متحده آمریکا و کارائیب و آمریکای میانه و سایر سرزمین‌های وسیع در جهان نو وجود دارند، از نسل همان‌ها هستند.  

آفریقایی بیچاره در بیرون از قاره خود و دور از سرزمین خود، بهای فراوانی پرداخت تا خود را با زندگی و شرایط جدید هماهنگ کند، اما خون آفریقایی هنوز جاری در رگ‌هایش، وجدان و روش زندگی‌اش را رقم می‌زند. زمانی که رئیس‌جمهوری با اصلیت آفریقایی و از پدر کنیایی وارد کاخ سفید شد، آفریقایی‌ها خوشحال شدند و گمان کردند که با رسیدن یکی از فرزندانشان به زمامداریِ ثروتمند‌ترین و قوی‌ترین کشور جهان، اوضاع و شرایط در مسیر مثبت حرکت خواهد کرد و گشایش بزرگی برای آفریقا و ملت‌های آن به وجود خواهد آمد. اما اوضاع تغییر چندانی نسبت به گذشته نکرد.

اگر اندکی به نقش آفریقا در جهان معاصر دقت کنیم، شگفت زده خواهیم شد؛ قاره‌ای با این همه سرمایه‌های هنگفت و امکانات بزرگ و منابع دست نخورده، چگونه توسط قدرت‌های آزمند مورد تاراج سازمان یافته و مداوم قرار گرفته است.

نخست اسپانیایی‌ها و پرتغالی‌ها در دوران اکتشافات جغرافیایی آنرا غارت کردند و پس از آنها بریتانیایی‌ها و فرانسوی‌ها در قرن‌های ۱۹ و ۲۰ زیر عنوان استعمار به آن هجوم آوردند و هرچه توانستند به تاراج بردند. و اکنون نوبت به غول چین رسیده است. چین که رخنه اقتصادی را بر نفوذ سیاسی و تسلط استعماری ترجیح می‌دهد، اکنون در همه نقاط آفریقا حضور فعال دارد.

به یاد می‌آورم روزی را که در سال ۱۹۷۰ ضمن یک مسئولیت دیپلماتیک وارد کشورهای شرق آفریقا شدم و در دو شبی که در دارالسلام پایتخت تانزانیا گذراندم از نفوذ اقتصادی و حضور فراگیر چین در خیابان‌ها، دکان‌ها و مغازه‌ها و وسایل نقلیه، در حیرت فرو رفتم. و در آنجا دریافتم که چین بزرگ‌ترین کشور جهان از نگاه تعداد نفوس، چگونه در عمق وجود کشورهای آفریقایی نفوذ و رسوخ کرده است. چین برای تعمیق روابط خود با ملت‌های آفریقایی، در هر کشور آفریقایی، ساختمانی را یا پروژه‌ای را به عنوان سمبول دوستی و حسن روابط، تأسیس کرده است.

کشور آفریقای جنوبی هم پس از گذراندن منازعات خونین و طولانی و سقوط سیاست تبعیض نژادی (آپارتاید) به عنوان یک نیروی اقتصادی و فناوری متفاوت، در همه مناطق قاره آفریقا حضور فعال و گسترده پیدا کرده است.

کشور هندوستان نیز بخاطر گذرگاه آبی که از طریق اقیانوس هند با سواحل شرق آفریقا دارد، در کشورهای شرق قاره آفریقا و حتی در غرب آن حضور اقتصادی و انسانی قابل توجهی دارد. البته به یاد داریم که ابرمرد اول آسیا « مهاتما گاندی» بخشی از زندگی‌اش را در آفریقای جنوبی ـ زادگاه ابرمرد بزرگ آفریقا «نلسون ماندلا» ـ گذرانده و به عنوان وکیل در آنجا کار کرده است.

گفتنی است که بازرگانان هندی در مناطق مختلف شرقی و غربی آفریقا پیروزی‌های چشم‌گیری کسب کرده‌‌اند و اکنون و پس از سال‌های طولانی، از راه ازدواج و ارتباطات خونی، جزئی تجزیه ناپذیر از بافت اجتماعی برخی از کشورهای آفریقایی شده‌اند.

اما به‌‌رغم آنچه ذکر کردیم، بریتانیا و فرانسه هنوز از مستعمرات مربوطه خویش در این قاره دست بر نداشته، به شدت به آنها نظر دوخته‌اند. البته سختی و شدت جنگ‌های آزادی بخش الجزایر را فراموش نخواهیم کرد. مردم الجزایر توانستند پس از مبارزه طولانی سرزمین خویش را آزاد کنند. البته فرانسوی‌ها بر بقای خویش در الجزایر اصرار داشتند و هرگز حاضر نبودند از آن دست بر دارند و اگر رهبری «شارل دوگل» ابرمرد اروپا نبود، فرانسوی‌ها تسلیم واقعیت‌ها نمی‌شدند و استقلال الجزایرِ آفریقاییِ عربیِ مسلمان را نمی‌پذیرفتند.

به همین ترتیب مناطق نفوذ اسپانیا و پرتغال نیز تاکنون در غرب قاره آفریقا، به ویژه در «انگولا» موجود است و نشان‌دهنده تاریخ طولانی از وابستگی فرهنگی و زبانی آنها است.

کار به اینجا خاتمه نیافت، بلکه تعداد بی‌شماری از استعمارگران، مبلغان مذهبی و ماجراجویان از کشورهای مختلف اروپا و آمریکای شمالی و جنوبی و کانادا به آفریقا یورش بردند، تا این‌که اخیرا آمریکا در یک رقابت سخت با نیرو و جسارت وارد صحنه شد و حضور راهبردی خود را در آن بسط داد. تا جایی که «باراک اوباما» در دیداری از آفریقا اعلام کرد که ایالات متحده آمریکا به تضمین امنیت در اتیوپی و کنیا و سایر کشورهای آفریقایی متعهد است و این یعنی حضور رسمیِ آمریکا در آفریقا و ایجاد مناطق نفوذ اقتصادی و پایگاه‌های نظامی در آن.

حیرت ‌آور است که تب ایجاد پایگاه‌های نظامی حتی به ژاپن هم سرایت کرد و این کشور هم یک پایگاه نظامی را در جیبوتی که از موقعیت جغرافیایی راهبردیِ متفاوتی برخوردار است، به کرایه گرفته است.

 همچنین ایران زیر چتر انقلاب و برای گسترش تشیع و ترکیه براساس نفوذ تاریخی، در این قاره نیز رخنه کرده‌اند.

به این ترتیب مشاهده می‌شود که همگی بیدارند و با شور و حرارت منافع خود را در آفریقا دنبال می‌کنند، غیر از شهروند آفریقایی که ثروت و امکانات و منابع طبیعی‌اش را می‌ربایند و می‌برند و سرزمینش را تخلیه می‌کنند اما در مقابل ذهنش را با وعده‌های فراوان انباشته می‌کنند.

در پرتو حقایق یاد شده دو نقطه قابل یادآوری و تأکید است:

اول: قاره آفریقا یکی از قاره‌های جهان قدیم به شمار می‌رود. و چنانچه برخی از استادان علم نژادشناسی می‌گویند، امکان دارد که زندگی انسانی برای نخستین بار در این خاک آغاز شده باشد. همچنین این قاره در جنگ‌ها سهم داشته است که از جمله می‌توان به نقشی که لشکر آفریقا در جنگ میان متحدین و متفقین در جنگ جهانی دوم، ایفا کرد اشاره نمود. اما با وجود آن، این قاره همواره مظلوم بوده و مورد ستم قرار داشته و آزادی‌اش را مرد سفید و شاید هم مرد زرد به یغما برده است.

یادآوری این واقعیت‌های تلخ ما را به یاد جنبش‌های آزادی بخشی می‌اندازد که در نیمه دوم قرن بیستم با انقلاب مصر از زاویه شمال شرقی قاره آغاز و همه قاره را در نوردید. این جنبش‌ها را شخصیت‌های بزرگی مانند عبدالناصر، نکرومه، سکوتوره، نیریری، سنگور و دیگران رهبری می‌کردند و به‌‌رغم داستان‌ها و افسانه‌هایی که بیگانگان مشتاق و فضول و احیانا با آز و طمع، درباره تاریکی و عقب‌ماندگی آفریقا می‌بافند و می‌گویند، این قاره را روشنایی و نشاط و حیات می‌بخشیدند.

دوم: قاره آفریقا در شرایط کنونی و در زیر سایه اتحادیه آفریقا در معادلات جهانی به یک عدد بزرگ تبدیل شده، دارای نقش محسوس و قابل توجهی در صحنه بین‌المللی است. امروزه همگان برای مرد آفریقایی در همه زمینه‌ها حساب باز کرده‌اند، فقط ما عرب‌ها هستیم که هنوز نتوانسته‌ایم یک درک نادرست از تاریخ را تصحیح کنیم که گویا عرب‌ها در تجارت برده و صدور جوانان آفریقایی به کرانه دیگر اقیانوس اطلس، نقش داشته‌اند. این تبلیغاتی است که استعمار غربی در ذهنیت برخی از آفریقایی‌ها تزریق کرده تا میان ایشان و برادران عرب‌شان جدایی بیاندازد. برای زدودن این بدفهمی‌ها نیازمند نیت نیک و کوشش فراوان و پی‌گیر هستیم.

قاره آفریقا با همه نقاط قوت و ضعفش و به‌‌رغم نفوذ اسرائیل در آن، همواره در محافل بین‌المللی و سازمان‌های جهانی پشتیبان و تکیه‌گاه ما بوده و هست.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه