ایرانیان باستان جشن و شادی را به دلیل پیوند با روشنایی و زندگی، میستودند و آن را مقابل نیروهای تاریکی قلمداد میکردند؛ به این معنا که نزد نیاکان ما در دوران باستان، برگزاری آیینهای سرور و شادی نوعی نبرد با اهریمن تلقی و به همین دلیل نیایش نیز محسوب میشد. برای همین است که در سراسر سال و به مناسبتهای مختلف، آیینهای سرور و جشن برگزار میکردند که جشنهای دوازدهگانه سال و آیینهایی مانند سده و یلدا از آن جملهاند.
از این میان، جشنهای زمستانی نسبت به جشنها در دیگر فصلهای سال، هم تعدادشان بیشتر است و هم با آداب و رسومی برگزار میشوند که مبارزه انسان با تاریکی و حرکت به سوی روشنایی را بازتاب میدهند.
این گزارش به بررسی جشنهای زمستانی ایران باستان اختصاص دارد؛ فصلی که با یلدا آغاز میشود، با سده به میانه میرسد و با نوروز به فال نیک تمام میشود.
زندگی و معیشت ایرانیان باستان به کشاورزی و دامداری وابسته بود. به همین دلیل زمستان برای آنان، دورهای مهم و خطرآفرین در چرخه طبیعی زندگی به شمار میرفت. فصلی که با خود بیم سرمای شدید، قحطی، خطر مرگ و خوف و نگرانی جمعی را به همراه میآورد. ایرانیان در آن دوران دانسته بودند برای اینکه بتوانند از این دوره بیمناک عبور کنند، باید به همبستگی و همدلی جمعی پناه بیاورند. همین انگیزه در واقع خاستگاه اصلی شکلگیری آیینها و جشنهای زمستانی شد؛ آیینهایی که بهنوعی یادآور تضمین بقا و حفظ تعادل روانی و اجتماعی جامعه هم بودند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
جشنهایی چون یلدا و سده در همین بستر شکل گرفتند؛ آیینهایی که زایش نور و غلبه انسان بر سرما را به مثابه پیروزی نور بر تاریکی پاس میداشتند و در کاهش اضطرابهای جمعی، تقویت همبستگی خانوادگی و حفظ امید در سختترین فصل سال نقش مهمی ایفا میکردند. بنابراین میتوان اینگونه تفسیر کرد که تعدد جشنهای باستانی در زمستان تصادفی نبود، بلکه در سبک زندگی، جهانبینی و نیازهای روانی مردم آن دوران ریشه داشت. مهمترین انگیزه و دلیل نیز همان میل شدید غلبه بر ترس از تاریکی و اهریمن بود.
علاوه بر آن، این موضوع را نیز باید یادآوری کرد که با فرارسیدن زمستان، چرخه کار ایرانیان که بیشتر دامدار و کشاورز بودند، متوقف میشد و این فراغت اجباری یا نسبی هم به آنان برای در کنار هم بودن، برگزاری جشن و تقویت پیوندهای اجتماعی فرصت بیشتری میداد.
به این موارد باید باور ایرانیان برای امید به بازگشت گرما و خورشید را نیز افزود. آنها معتقد بودند با برگزاری جشنهای پرشور و روشن کردن آتشهای بزرگ (مثل جشن سده)، به خورشید گرما و انرژی میدهند تا زودتر بازگردد و بر دیو سرما پیروز شود. در واقع این تلقی وجود داشت که شادی مردمان طبیعت را به بیداری و زایش دوباره ترغیب میکند.
چلههای زمستانی کوچک و بزرگ
ایرانیان باستان برای کوتاه کردن رنج ناشی از سرمای زمستان و خوف برآمده از دل تاریکی، به روشهای مختلف متوسل میشدند. یکی از این روشها تقسیمبندی زمستان به چلهها بود. به این ترتیب که زمستان به دو بخش اصلی چله کوچک و چله بزرگ تقسیم میشد و جشنهای زمستانی نیز مانند نقاط آغاز، اوج، فرود و پایان یک داستان خواندنی، در شروع، میانه و پایان زمستان قرار میگرفتند.
چله بزرگ زمستان از شب یلدا آغاز میشود، به همین دلیل است که در فرهنگ شفاهی ایرانیان، همچنان بسیاری از مردم، بلندترین شب سال را با عنوان «شب یلدا» میشناسند. جشن سده پایان چله بزرگ و آغاز چله کوچک است. ایرانیان باور داشتند که با تمام شدن چله بزرگ، کمر غول سرما شکسته میشود و ننه سرما کمکم باروبندیلش را میبندد تا راه را برای آمدن عمو نوروز، باز کند. در این میان، جشن اسفندگان و جشنهای دیگان نیز هستند که هرکدام معانی خود را دارند.
شب یلدا، آغاز چله بزرگ و جشنهای دیگان
درباره معنای نهفته در برگزاری جشن یلدا بهخصوص در روزهای اخیر، بسیار خواندهایم. شبی که ایرانیان با دورهم نشینی، طلوع خورشید (ایزد مهر) را انتظار میکشند و آن را استعارهای از به پایان رسیدن هر نوع ظلمات و تاریکی میدانند. نخستین صبح بعد از شب یلدا اگرچه نخستین روز از فصل زمستان است، این نوید را میدهد که حتی طولانیترین شب نیز پایانیافتنی است. به همین دلیل است که ایرانیان اولین روز دیماه را «خرمروز» نامیدند و آن را جشن زادروز خورشید میدانند.
این روز در میان زرتشتیان با عنوان «دی دادار» نیز شناخته میشود، زیرا واژه «دی» که در اوستا به صورت دَثوش (Dathush) و دَذوَ (Dadhva) آمده، از ریشه «دا» گرفته شده که به معنای آفریدگار است و در نامههای اوستایی با نام اهورامزدا پیوند دارد. در ماه دی، چهار روز به نام دادار نامیده شده است.
به روایت ابوریحان بیرونی، همزمان با خرمروز در روز نخست دیماه، رسم بر این بود که پادشاه از تخت پادشاهی خود پایین میآمد، لباس سفید میپوشید و روی زمین مینشست و «بدون هیچ تنگنایی و رو در رو با مردمان همسخن میشد؛ با برزگران بر یک سفره خوراک میخورد و میگفت امروز من یکی از شما هستم، زیرا پایداری دنیا به کارهایی است که بهدست شما انجام میشود و پایداری عمارت آن هم به پادشاه است».
دومین جشن دیگان نیز روز هشتم دیماه و سومین آن نیز روز پانزدهم این ماه است که «دی به مهر» نامیده میشود. جشن دیگان چهارم هم در روز بیستوسوم دیماه برگزار میشود که «دی به دین» نام دارد.
ایرانیان باستان با پایان یافتن دیماه و آغاز ماه بهمن، در آستانه به پایان رسیدن چله بزرگ «جشن نوسره» برگزار میکردند که در واقع پیشدرآمدی بر جشن سده محسوب میشد. از جمله آداب جشن نوسره برپایی آتش و خواندن نیایش به درگاه پروردگار است.
این جشن برای ایرانیان باستان اهمیت ویژهای داشت، زیرا در آن زمان، ایرانیان به خداوند و بهویژه به نیروهای طبیعی که بر زندگی روزمره آنها تاثیر مستقیم میگذاشت، اعتقاد داشتند. آیین نوسره با هدف ستایش نیروهای طبیعت و ایجاد آمادگی برای مقابله با تاریکی و سرما، که از عناصر اهریمنی به شمار میرفت، برگزار میشد.
جشن سده، پیروزی نور بر تاریکی
جشن سده که همچنان یکی از بزرگترین و باشکوهترین جشنهای ایرانی است، شامگاه دهم بهمن و ۵۰ روز قبل از نوروز برگزار میشود. در این روز مردمی که شب یلدا به امید بازگشت آفتاب به انتظار نشسته بودند، خوشحال از به پایان رسیدن چله بزرگ، با برافروختن تودههای بزرگ آتش، به جنگ سرمای زمستان میروند و آن را زمینگیر میکنند. طبق روایت فردوسی، پیشینه این جشن به هوشنگ، دومین پادشاه پیشدادی، میرسد. روایتهای دیگری نیز درباره سابقه آن وجود دارد.
جشن اسفندگان (سپندارمزگان)
در تقویم باستانی ایران، پنجم اسفند به نام «سپندارمذگان» یا روز مهرورزی و نکوداشت زن و زمین نامگذاری شده است؛ روزی که ایرانیان باستان به زنان هدیه میدادند و نقش آنان را در خانواده و اجتماع گرامی میداشتند.
جستجو در منابع تاریخی برای یافتن وجه تسمیه این مناسبت باستانی ما را به گاهشمار یزدگرد ساسانی میرساند که بر مبنای آن، هر یک از روزهای ماه نام مخصوص داشتند. مثلا روز نخست هر ماه «اورمزد» نامیده میشد، روز دوم «بهمن» نام داشت، نام روز سوم هر ماه «اردیبهشت» بود و روز چهارم هم «شهریور» نام گرفته بود. روز پنجم هر ماه نیز «سپندازمذ» نامیده میشد که گستراننده، مقدس، فروتن معنا میدهد و نماد باروری زمین است و از آنجا که زمین با فروتنی، تواضع و گذشت زندگی را به همه زیستمندان هدیه میکند، در فرهنگ باستان، اسفندگان (اسپندگان) را نماد تمایلات مادرانه و باروری نیز میدانستند.
در عبارت سپندارمذگان، «سپندارمذ» نماد عشق و پسوند «گان» به معنی جشن است. بر اساس منابع کهن تاریخی و همانطور که از نام آن پیدا است، سپندارمذگان به روز اسپند یعنی پنجمین روز ماه از ماه اسفند اشاره دارد.
این مناسبت بعد از اینکه عمر خیام در تقویم جدید ایران، شش ماه نخست سال را ۳۱ روزه کرد، شش روز عقب رفت و به ۲۹ بهمن منتقل شد.
جشن سپندازمذگان در ایران باستان با آداب و رسوم ویژهای برگزار میشد. در این روز رسم بود که مردان به زنان هدیه بدهند، میان عشاق پیوند برقرار میشد و بسیاری درگیریها و اختلافهای بین قبیلهای پایان مییافت.
همچنین نقل است که در روز جشن سپندارمذگان، زنان از کارهای روزمره و همیشگی در خانه و زندگی معاف بودند و مردان کارهای مربوط به خانه را برعهده میگرفتند.
جشن پنجه و چهارشنبهسوری
ایرانیان باستان در آخرین روزهای زمستان و در استقبال بهار، دو جشن دیگر نیز برگزار میکردند؛ اولی «جشن پنجه» است که در پنج روز پایانی ماه اسفند برای تکریم ارواح گذشتگان و خانهتکانی برگزار میشد و دومی چهارشنبهسوری، آیینی که همچنان باشکوه برگزار میشود.
این جشن در اصل آیینی آتشمحور برای بدرقه زمستان و پاکسازی نمادین انسان و محیط از آلودگی، بیماری و تیرگی است. افروختن آتش و پریدن از روی آن نیز کنشی آیینی محسوب میشود که در آن، هر فرد با واگذاری اندوه و ناتوانیاش به آتش، از آن انرژی و نیروی ادامه دادن میگیرد. چرا که آتش در جهانبینی ایرانیان باستان، جایگاه مینوی دارد.
چهارشنبهسوری را میتوان فصل پایانی کتاب زمستان دانست که با نوید برآمدن آفتاب و فصل شکفتنها، به پایان میرسد. پایانی از نوع همان چیزی که مردم در طولانیترین شب سال آرزو کرده بودند: پایان شب سیه سفید است.

