ناگفته‌های افسر اطلاعاتی عراق از روابط با بن لادن تا جنگ امنیتی‌های تهران و بغداد در منطقه

سالم الجمیلی، مسئول پیشین پرونده آمریکا در سازمان اطلاعات عراق در دولت صدام حسین، در بخش دوم گفتگو با الشرق الاوسط ناگفته‌های تازه‌ای را افشا می‌کند

عکسی بازسازی شده از حضور صدام حسین در بین نیروهای عراقی در کویت که در موزه «پیروزی» عراق به نمایش گذاشته شده بود- AFP

عراق از جنگ طولانی‌اش با ایران «پیروز» بیرون آمد؛ صدام حسین خوشحال بود، زیرا او هنوز زنده بود و خمینی را می‌دید که «جام زهر» آتش‌بس را می‌نوشد، بدون اینکه بتواند رویای سرنگونی رژیم بعث را محقق کند. تصور بر این بود که دولت عراق به التیام زخم‌ها و رسیدگی به بدهی‌های هنگفتش خواهد پرداخت. هیچ کس انتظار نداشت صدام با حمله به کویت چنین اقدام انتحاری بزرگی انجام دهد.

تنش با کویت از زمانی‌ که شیخ جابرالاحمد الصباح از امضای پیش‌نویس توافق‌نامه امنیتی که رئیس‌جمهوری عراق در بغداد به او ارائه کرد سر باز زد، مخفی نبود؛ با این حال، بیشتر ناظران انتظار نداشتند این بحران به تهاجم کامل و اعلام الحاق کویت به خاک عراق منتهی شود.

باور کردن آنچه اتفاق افتاد، سخت بود. سحرگاه دوم اوت ۱۹۹۰، وزیر دفاع و رئیس ستاد ارتش عراق، به مقر فرماندهی کل ارتش احضار شدند و افسری به آن‌ها اطلاع داد که یگان‌هایی از گارد جمهوری به خاک کویت نفوذ کرده‌اند. افسران سازمان اطلاعات عراق از جمله سالم الجمیلی، مسئول پرونده آمریکا در سازمان اطلاعات عراق، خبر تهاجم را شب از رادیو شنیدند. از آن وقت، این صحبت مطرح می‌شود که زمان تهاجم به کویت رازی کاملا محرمانه بود که تنها سه نفر از آن آگاهی داشتند: صدام حسین، دامادش، حسین کامل، و یکی از بستگان رئیس‌جمهوری عراق به نام علی حسن المجید. در نتیجه، سازمان اطلاعات عراق خود را با واقعیتی کاملا جدید روبه‌رو دید.

الجمیلی حمله به کویت را اشتباه بزرگی توصیف می‌کند که کمر رژیم عراق را شکست و آن را در چنان محاصره‌ سختی فرو برد که اقتصادش را ویران کرد، جامعه را نابود کرد، توسعه را متوقف ساخت و دولت را در معرض تهدیدهای مکرر و کمیته‌های بازرسی قرار داد. عراق پس از آن در پی صدور قطعنامه‌های بین‌المللی، تحریم‌ها و محکومیت‌های قاطع منطقه‌ای علیه اقدامی که انجام داده بود، به جزیره‌ای منزوی تبدیل شد. نیروهای آمریکایی خسارات سنگینی به ارتش عراق وارد کردند و مخالفان عراقی فرصتی را یافتند که هرگز خوابش را هم نمی‌دیدند. پیامدهای ناشی از حمله عراق به کویت باعث شد جورج دبلیو بوش، رئیس‌جمهوری وقت آمریکا، با بهره‌برداری از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، در مارس ۲۰۰۳ به عراق حمله کند.

دولت آمریکا برای توجیه تهاجم به عراق بهانه‌های متعددی را مطرح کرد؛ از جمله داشتن سلاح‌های کشتارجمعی و روابط رژیم صدام با سازمان القاعده. الجمیلی می‌گوید ایران در این راستا با انتقال اطلاعات ساختگی و گمراه‌کننده از طریق یک مخالف معروف عراقی، نقش برجسته‌ای ایفا کرد.

از دو دهه پیش، بحث سر این موضوع که آیا بین رژیم صدام و القاعده ارتباطی وجود داشت یا خیر، ادامه داشت که بر حسب اتفاق این مصاحبه با الجمیلی انجام شد؛ فردی که با استفاده از کانال اخوان سوریه، اولین پیام شفاهی را برای اسامه بن‌لادن، رهبر القاعده که در آن زمان در سودان زندگی می‌کرد، فرستاد. تلاش برای تماس با بن‌لادن هرچند در ابتدا با شکست مواجه شد، میانجیگری شیخ حسن الترابی، رهبر جبهه اسلامی و پدر معنوی رژیم عمر البشیر، باعث شد بن‌لادن با ملاقات با فاروق حجازی، مدیر یکی از بخش‌های سازمان اطلاعات عراق، موافقت کند. باید یادآوری کنیم که حجازی پس از حمله آمریکا به عراق، به دلیل محکومیت در پرونده دیگری اعدام شد. می‌گذارم بقیه ماجرا را الجمیلی تعریف کند.

«قبل از حمله به کویت، ما با عربستان سعودی توافق‌نامه امنیتی داشتیم که بر اساس آن هر یک از دو طرف از دخالت در امور داخلی طرف مقابل و فعالیت‌های جاسوسی و امنیتی در خاک آن خودداری کند. با عربستان سعودی روابط خوبی داشتیم، اما با حمله به کویت این توافق بدون اینکه به طور رسمی پایان یابد، عملا فسخ شد. سپس خبرهایی درباره تماس‌ها بین عربستان سعودی و مخالفان عراقی به دست ما رسید؛ بنابراین ما به رئیس‌جمهوری کشور نامه نوشتیم و خواستار لغو توافق‌نامه امنیتی با عربستان سعودی شدیم؛ اما او این پیشنهاد را نپذیرفت. پس از مدتی، رئیس‌جمهوری عراق دستور داد گزارش ماهانه این موضوع به طور مرتب به او ارائه شود. سپس به این نتیجه رسید که عربستان سعودی حمایت از طرح تغییر رژیم را شروع کرده است؛ بنابراین دستور داد با تمام توان دست‌به‌کار شویم و برای تضعیف حضور نظامی آمریکا در منطقه هر کاری می‌توانیم انجام دهیم.»

او توضیح داد: «وقتی شخص رئیس‌جمهوری چنین دستوری را صادر می‌کند، همه بخش‌های دخیل باید تمام اسنادی را که می‌توانند به اجرای این دستور کمک کنند، جست‌وجو کنند. من در آن زمان در سازمان اطلاعات عراق مسئول پرونده سوریه بودم. ما با شاخه عدنان عقله وابسته به اخوان المسلمین در سوریه، ارتباط داشتیم. از آن‌ها پرسیدیم چگونه می‌توانند به ما در مقابله با عربستان سعودی کمک کنند. آن‌ها گفتند ما با اسامه بن‌لادن ارتباط داریم و می‌توانیم پیام شما را به او برسانیم و فکر می‌کنیم در این زمینه با شما همکاری خواهد کرد. پس از آن من در هتلی در بغداد، با عبدالملک، برادر عدنان عقله که مقیم اردن بود، ملاقات کردم و او آمادگی خود را برای ایفای این نقش تایید کرد. به او گفتم این پیام شفاهی را به بن‌لادن برساند که ما اکنون یک هدف مشترک داریم و آن اخراج نیروهای آمریکایی از شبه‌جزیره عربستان و منطقه است؛ بنابراین می‌توانیم در این زمینه با هم همکاری کنیم. البته بابت هزینه سفر حدود ۱۰ هزار دلار به عبدالملک دادیم. این شخص پس از گذشت یک ماه یا بیشتر، به عراق بازگشت و به ما اطلاع داد که بن‌لادن موضع بسیار سختگیرانه‌ای دارد و رژیم عراق را کافر می‌خواند و بر این باور است که این رژیم زمینه ورود نیروهای آمریکایی به منطقه را فراهم کرده است. بنابراین او نه حاضر است با نمایندگان عراق دیدار کند و نه قصد همکاری با دولت عراق را دارد.»

الجمیلی اضافه کرد: «البته ما داریم در مورد سال‌های ابتدایی دهه ۹۰ صحبت می‌کنیم. در آن زمان القاعده هنوز هیچ‌ عملیاتی شبیه به حملات ۱۱ سپتامبر انجام نداده بود. من همان روز از فاروق حجازی، مسئول یکی از بخش‌های سازمان اطلاعات عراق، شنیدم که می‌گفت بن‌لادن از طریق کانال دیگری هم پاسخ مشابهی داده است. پس از مدتی اطلاع یافتم که حجازی به خارطوم رفته و با میانجیگری و حضور دکتر حسن الترابی، سیاستمدار و روحانی سودانی، با بن‌لادن دیدار کرده است. حجازی جریان ملاقات با بن‌لادن را به رئیس‌جمهوری عراق اطلاع داد. در نتیجه هیچ‌ همکاری با القاعده وجود نداشت. فکر می‌کنم زمانی‌ که جورج دبلیو بوش این موضوع را مطرح کرد که رئیس‌جمهوری عراق نماینده‌اش را نزد بن‌لادن فرستاده است، می‌دانست که هیچ نوع همکاری بین دولت عراق و بن‌لادن وجود ندارد، اما برای توجیه تهاجم به عراق از ذکر آن خودداری کرد.»

در اینجا، من صحبت الجمیلی را قطع کردم تا موضوع را از منبع دیگری نقل کنم که گفته بود بن‌لادن در دیدار یادشده، درباره امکان انتقال به عراق و ایجاد اردوگاهی برای القاعده صحبت کرد. به گفته این منبع، صدام از خود حجازی در این باره نظر خواست و پاسخ او این بود که کنترل سازمان القاعده دشوار است و میزبانی از آن‌ها گران تمام خواهد شد. در نتیجه، صدام دستور داد به پیام به بن لادن پاسخ ندهند و روابط قطع شد.

الجمیلی تایید کرد که الترابی با دولت صدام حسین روابط قوی داشت، اما از اینکه رهبر سودان از حمایت عراق برخوردار بود یا نه، اطلاعی ندارد.

پس از حملات ۱۱ سپتامبر، سازمان‌های اطلاعاتی کشورهای غربی گزارش دادند که محمد عطا، یکی از عاملان حادثه ۱۱ سپتامبر، با نماینده سازمان اطلاعات عراق در هتلی در حومه پراگ دیدار کرده است. شخص وابسته به سازمان اطلاعات عراق ابراهیم العانی نام داشت و فعالیت‌های خود را تحت نام احمد العانی انجام می‌داد. الجمیلی تایید می‌کند که در تحقیقات با این مرد حضور داشته است، اما شخص مزبور منکر چنین ملاقاتی در پراگ شد و گفت که قصد داشت با یکی از منابعش در هتل دیدار کند، اما وقتی حرکات عجیبی در هتل دید، فورا آنجا را ترک کرد. العانی تاکید می‌کند که هرگز محمد عطا را ندیده و با او دست نداده است.

پس از تهاجم آمریکا به عراق، الجمیلی العانی را در زندان دید و بار دیگر از او پرسید آیا واقعا محمد عطا را ندیده است؟ او پاسخ داد همان‌گونه که در گذشته گفته‌ام، من هرگز محمد عطا را ندیدم و هیچ چیزی را از سازمان اطلاعات پنهان نکردم.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

ماجرای عبدالرحمن یاسین

یکی دیگر از پرونده‌های چالش‌برانگیز که روابط آمریکا و عراق در دهه ۹۰ را به بحران کشاند، پرونده عبدالرحمن یاسین بود؛ این آمریکایی عراقی‌تبار که در یکی از زندان‌های عراق محبوس بود، پس از حمله آمریکا به عراق ناپدید شد و دیگر هیچ اثری از او یافت نشد.

سال ۱۹۹۳ در مرکز تجارت جهانی در نیویورک بمب‌گذاری شد. این کار را دو تن اعضای القاعده که دو برادر عراقی بودند، انجام دادند. مقام‌های آمریکایی این دو برادر را دستگیر کردند، اما به دلیل نبود شواهد کافی، مجبور شدند یکی از آن‌ها یعنی عبدالرحمن یاسین را آزاد کنند. در آن زمان، قوانین به اندازه امروز سختگیرانه نبود. عبدالرحمن یاسین آمریکا را به مقصد اردن ترک کرد و سپس به عراق رفت. پس از مدتی، برای سازمان‌های اطلاعاتی آمریکا ثابت شد که او در ساخت بمب عظیمی که در یک کامیون قرار داده و در انفجار از آن استفاده شده بود، دست داشت.

«آمریکایی‌ها گفتند فرد یادشده در عراق است و سرویس‌های اطلاعاتی عراق از این موضوع آگاهی دارند. البته ما می‌دانستیم که او در کشور است، اما نمی‌دانستیم دقیقا کجاست. شش ماه دنبالش گشتیم و سرانجام او را در یک تعمیرگاه ماشین در منطقه الشیاع الشعبیه بغداد پیدا کردیم. عبدالرحمن یاسین را به زندان انداختیم و موضوع را به ریاست‌جمهوری اطلاع دادیم. صدام حسین این نگرانی را داشت که ممکن است این فرد برای متهم کردن عراق به دخالت در پرونده تروریسم به عراق فرستاده شده باشد. سپس تصمیم گرفته شد تا آمریکایی‌ها از حضور او مطلع شوند. از مدیر بخش اطلاعات نیویورک خواسته شد با دفتر مرکزی سازمان اطلاعات آمریکا تماس بگیرد و به آن‌ها اطلاع دهد که متهم در اختیار سازمان اطلاعات عراق است و این سازمان درباره چگونگی حمله به مرکز تجارت جهانی اطلاعات کاملی دارد. عبدالرحمن یاسین در بازجویی اعتراف و ماجرا را بازگو کرد و گفت در پاسخ به آنچه عراق در سال ۱۹۹۱ از طریق ارتش آمریکا با آن مواجه شد، در اجرای این عملیات شرکت کرد. البته او شهروند آمریکا بود و جنایت هم در خاک آمریکا رخ داده بود.»

آمریکایی‌ها خواستند اطلاعات موردنظر به‌طور کتبی برای آن‌ها فرستاده شود، اما پاسخ رئیس‌جمهوری عراق واضح بود. او گفت: «ما برای آن‌ها گزارش نمی‌نویسیم. اگر می‌خواهند با یکدیگر به تفاهم برسیم، درباره موضوع مستقیم مذاکره خواهیم کرد.» 

الجمیلی اضافه کرد: «به این ترتیب موضوع از سال ۱۹۹۳ تا ۲۰۰۱ معلق ماند. ما فرد یادشده را در یک ساختمان کوچک حفاظت‌شده در منطقه کاظمیه نگه داشته بودیم. در طبقه دیگر این ساختمان، خلبان ایرانی که هواپیمایش پیش از شروع جنگ با ایران بر فراز عراق سرنگون شده بود، نگهداری می‌شد.»

«پس از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، آمریکایی‌ها دوباره این موضوع را که عراق حامی تروریسم است، مطرح کردند. ما در سازمان اطلاعات تصمیم گرفتیم بار دیگر موضوع تحویل او را بررسی کنیم. برای همین سازمان اطلاعات مصر را به این پرونده وارد کردیم. آمریکایی‌ها پذیرفتند برای انتقال عبدالرحمن یاسین هواپیما به عراق بفرستند اما صدام حسین با ورود هواپیمای آمریکایی موافقت نکرد. سپس ما پیشنهاد دادیم که آمریکایی‌ها با هواپیمای مصری وارد عراق شوند و صدام حسین این پیشنهاد را پذیرفت. با این حال، مانع دیگری بر سر راه ظاهر شد؛ آمریکایی‌ها حاضر نشدند سند تحویل این زندانی را امضا کنند. رئیس‌جمهوری عراق ابراز نگرانی کرد که ممکن است آمریکایی‌ها پس از مدتی ادعا کنند که عبدالرحمن یاسین را از طریق دیگری بازداشت کرده‌اند و عراق را به همکاری با تروریسم متهم کنند. به همین دلیل عبدالرحمن یاسین همچنان در بازداشت باقی ماند. پس از تهاجم آمریکا به عراق، این فرد به زندانی در فلوجه منتقل و از آنجا ناپدید شد و از آن تاریخ تاکنون هیچ اطلاعی از سرنوشت او در دست نیست.»

رویارویی شدید در شهر کراچی

در سال ۱۹۸۶ و در چارچوب جنگ علنی بین ایران و عراق، اطلاعات ایران ن‌.عبدالسلام، مدیر بخش اطلاعات عراق در کراچی (پاکستان)، را هدف حمله قرار داد. عبدالسلام در حالی‌ که شیشه ماشینش پایین بود، از بازار شلوغی می‌گذشت که یکی از ماموران به او نزدیک شد و نارنجکی را داخل خودرویش انداخت. او فرصت نیافت به بیرون بپرد و انفجار ناشی از نارنجک باعث مرگش شد. وقتی فاضل البراک، رئیس سازمان اطلاعات عراق، برای دلجویی و تسلیت نزد مادر عبدالسلام رفت، آن قدر متاثر شد که به او قول داد سر قاتلان را به بغداد بیاورد.

سازمان اطلاعات عراق برای شناسایی چهار عامل این حمله تلاش زیادی انجام داد. یک تیم عملیات ویژه متشکل از یک افسر اطلاعاتی (ک.ب) و دو نفر دیگر از افراد حرفه‌ای به ریاست م.ج به کراچی رفتند. سپس در یک برنامه‌ریزی دقیق، دو تن از عاملان جنایت را به یک آپارتمان اجاره‌ای ویژه که برای اجرای قصاص مجهز شده بود، کشاندند. دو فردو مزبور به محض ورود به آپارتمان، خود را در کمین گرفتار دیدند و سرنوشت آن‌ها را به کام مرگ کشاند.

حمله ایران در بیروت

پنج سال قبل از حادثه کراچی، در بیروت یک حمله شدید رخ داد و سفارت عراق در بیروت هدف حمله سازمان اطلاعات ایران قرار گرفت. در این حمله، ده‌ها نفر از جمله بلقیس الراوی، همسر نزار قبانی، شاعر و نویسنده مشهور سوری، کشته شدند. الجمیلی این حادثه را چنین تعریف می‌کند: «از سال ۱۹۷۵، لبنان درگیر جنگ داخلی و به عرصه نفوذ کامل سوریه تبدیل شد. حضور دیپلماتیک و اطلاعاتی عراق در لبنان برای سوریه آزاردهنده بود اما عراق به دلیل مشغول بودن به جنگ با ایران، قادر به مقابله با آن نبود. سازمان اطلاعاتی سوریه سال ۱۹۸۱ در حمله به سفارت عراق در بیروت، نقش اساسی داشت؛ به ویژه اینکه افراد وابسته به اطلاعات سوریه دو روز قبل از حمله، موانع امنیتی ورودی سفارت را که مانع می‌شد خودرویی بدون مجوز وارد سفارت شود، تخریب کرده بودند. این کار باعث شد عامل انتحاری یعنی ابومریم الکردای، وابسته به حزب‌الدعوه، بتواند خود را به طبقه پایین ساختمان اصلی سفارت برساند و ساختمان را به طور کامل تخریب کند.»

ترور محمدمهدی حکیم در خارطوم

در سال‌های بعد، به‌ویژه در سال ۱۹۸۸، دامنه درگیری و کشمکش بین ایران و عراق به سودان کشیده شد. محمدمهدی حکیم، برادر محمدباقر حکیم، یکی از بنیان‌گذاران حزب الدعوه، پس از خروج از عراق در اپوزیسیون حامی ایران در خارج از کشور فعالیت می‌کرد و مردم عراق را به سرنگونی رژیم عراق و استقرار نظام اسلامی با همکاری ایران فرا می‌خواند.

محمدمهدی حکیم زمانی هدف حمله قرار گرفت که برای شرکت در نشستی در خاطوم بود و قصد داشت در حاشیه این نشست با دکتر حسن الترابی نیز دیدار کند. محمدمهدی حکیم در هتل محل اقامتش در خارطوم کشته شد. پس از حادثه، یکی از عاملان این جنایت توانست خود را به فرودگاه خارطوم برساند و در آخرین لحظات سوار هواپیمای عراقی شود و به بغداد بازگردد؛ اما افسر دومی که در این ترور نقش داشت، به سفارت عراق در خارطوم رفت تا گذرنامه‌اش را که در سفارت جا گذاشته بود بگیرد اما نیروهای امنیتی سودان سفارت عراق را محاصره کردند و بررسی هویت کسانی که سفارت را ترک می‌کردند، آغاز شد. در نتیجه برای انتقال این افسر به خارج از سفارت و فرار او به عراق با پروازهای هفتگی هواپیمایی عراق، باید برنامه‌ریزی دقیقی انجام می‌شد.

این افسر با خودرو سفیر مخفیانه از سفارت خارج و بدون طی مراحل معمول، به مجاورت فرودگاه خارطوم منتقل شد. سپس در ساعت ۹ شب با همکاری یک افسر ارشد امنیتی سودانی از طریق حصار بیرونی فرودگاه به داخل فرودگاه رفت. البته قبل از این اقدام، افسران عملیات ویژه با خلبان هواپیمای عراقی که عازم خارطوم بود، دیدار کردند؛ خلبان از این ماموریت هیچ اطلاعی نداشت و تنها از او خواسته شد هنگام نزدیک شدن به باند فرودگاه خارطوم، چراغ‌های هواپیما را سه بار روشن و خاموش کند. این علامتی برای آگاهی افسر و فرد قاچاقچی بود. همچنین از خلبان خواستند قبل از پرواز دقایقی ابتدای باند توقف کند و اجازه دهد در عقب (در اضطراری) باز شود و تا بسته شدن در عقب و دریافت اشاره پرواز، حرکت نکند. برای اطمینان از اجرای این عملیات، دو افسر سازمان اطلاعات عراق به عنوان بخشی از خدمه پرواز سوار هواپیما شدند. ماموریت به‌درستی انجام شد و افسری که در ترور محمدمهدی حکیم نقش داشت، به بغداد بازگشت؛ بدون اینکه خلبان یا مسافران بدانند چه اتفاقی افتاده است.

برگرفته از الشرق الاوسط

مصاحبه کننده: غسان شربل (سردبیر روزنامه الشرق‌الاوسط)

بیشتر از جهان