حرف‌های شارلوت ادواردز درباره بوریس جانسون را باور می‌کنم

از نزدیک سرشت نازک‌نارنجی بوریس جانسون را دیده‌ام

charlotte edwards- Evening Standard 

این هفته قدری درگیر جاروجنجال‌های توییتری شدم کاری که معمولاً از آن پرهیز دارم. شارلوت ادواردز ادعا کرده است که جناب بوریس جانسون ۲۰ و اندی سال قبل در ضیافتی ران وی را فشار داده است. واکنشی که جماعتی به این ادعا نشان دادند به قول معروف «ماشه‌ مرا چکاند».

این جماعت می‌گفتند ادواردز دروغ می‌گوید و همچنین انگیزه‌های وی برای افشای ماجرا بعد از گذشت این همه سال را زیر سوال بردند. اما درو‌غ‌گو خواندن ادواردز بود که برای من تحمل‌ ناپذیر بود.

در دوران جوانی من هم، مردها به ما زن‌ها دست می‌رساندند، دست‌مالی می‌کردند و فشار می‌دادند و ما اغلب دم نمی‌زدیم. در واقع در اکثر مواقع پیش خودمان می‌گفتیم کارشان «فقط از سر دوستی» است یا حداکثر بین خودمان مسخره‌شان می‌کردیم و می‌گفتیم فلانی «منحرف» است.

می‌گفتیم: «مواظب فلانی باشید دست‌های سرگردانی دارد» به ذهن‌مان هم خطور نمی‌کرد بابت آن دست‌ها و جاهایی که آن دست‌ها پرسه می‌زدند پاسخ‌گو باشند. به هیچ وجه. می‌گفتیم خودمان باید مراقب باشیم.

آن‌هایی که این هفته در واکنش به ادعاهای ادواردز او را دروغ‌گو خواندند باعث می‌شوند که بسیاری از ما دم فروببندیم.

وقتی مقاله‌ ادواردز را خواندم شانه‌ای بالا انداختم و پیش خودم گفتم: «آره. قشنگ از این آدم برمی‌آید چنین کاری بکند». چون همین آدم در میزگرد برنامه‌ «وقت پرسش» که نشسته بودم با آن که ۲۰ ثانیه هم از آشنایی ما نگذشته بود دست‌اش را از زیر میز دراز کرد و دست مرا فشار داد.

اگر بخواهم روشن‌تر بگویم دستم روی ران‌ام بود. چند ثانیه قبل از شروع مناظره‌ زنده‌ی تلویزیونی بود. وحشت نکردم. فقط برایم عجیب و گیج‌کننده بود. این ماجرا چندان فکرم را به خود مشغول نکرد و فقط مقداری در برنامه‌‌ شوخی‌های صحنه‌ای‌ام اشاره‌ای به آن کردم. شک ندارم خودش حتی به یاد ندارد که در آن برنامه با من حضور داشت، سفت فشردن دست که جای خود دارد.

اما یادداشت ادواردز را که خواندم آن لحظه غرش‌کنان به ذهنم برگشت و باعث شد که روایت ادواردز را فوری باور کنم و به فکر حمایت از وی بیفتم.

از وقتی که موضوع را در توییتر مطرح کردم جماعتی مرا به باد تمسخر گرفتند و گفتند نخست وزیر چون فهمیده بود که دستپاچه شده‌ام می‌خواسته با فشار دادن دستم به من آرامش بدهد. این حرف صد در صد می‌توانست درست باشد اگر که مادرم، دوستم یا همدمی دست‌ام را فشار داده بود نه آدمی که چند دقیقه قبل با من آشنا شده بود.

نمی‌خواهم بگویم آن کار تعرض یا آزار جنسی بود اما اگر مرد بودم این لطف را در حق من نمی‌کرد. مثلاً اگر به جای من آقای نیش کومار در برنامه‌ «وقت پرسش» حضور می‌داشت دست نیش کومار را نمی‌گرفت. تجربه هم به من نشان داده است مردی که به راحتی دست زنی ناشناس را می‌گیرد اگر زن دیگری بگوید که در ضیافتی همین مرد پاهای وی را لمس کرده است باور می‌کنم.

در فیلم «چهار عروسی و یک تشییع جنازه» صحنه‌ای هست که «کاری» در کنج هتلی پشت کاناپه‌ای مخفی شده است. خود را از خرپول دائم‌الخمری مخفی کرده است که  دارد به گونه‌ای دغل‌کارانه به هیو گرانت می‌گوید: «خودم آن جا بودم دختر سرخوش محشری بود لامصب». نویسنده‌ این فیلم ریچارد کورتیس می‌خواست نمونه‌ای مثل بوریس جانسون را معرفی کند. از آن نوع مردهای لوسی که به صرف باز کردن در برای خانم‌ها خودشان را آقامنش می‌دانند اما در تمام عمرشان نمی‌توانند بفهمند که همان مرزهایی را که در رفتار با مردان رعایت می‌کنند باید در رفتار با زنان هم رعایت کنند.

این لمس کردن‌ها و فشار دادن‌های ناجور همیشه انگیزه‌ جنسی ندارد گاهی برای اعمال قدرت است و روش مؤثری برای کشیدن فرش از زیر پای یک نفر و تخریب کردن او.

برای خودم بارهای بار اتفاق افتاده است. مثلاً خیلی وقت پیش در مراسم اعطای جوایز خیریه‌ای مردی درخواست کرد با هم عکس بگیریم. مجری آن مراسم بودم و نمی‌توانستم پاسخ منفی بدهم. وقتی ایستاده بودیم تا از ما عکس بگیرند دست‌اش را روی کمرم بالا پایین برد و فشار داد. بعد خودش و دوستان‌اش زدند زیر خنده. قهقه‌زنان گفت: ببخشید عزیزم. آن‌ها شیرم کردند که این کار را بکنم.

وحشت‌ناک بود. سرشان داد کشیدم و اعتراض کردم اما عین خیال‌شان نبود. به خانه که رسیدم خشمگین و عصبانی ماجرا را در توییتر تعریف کردم. تازه جنبش #من_هم راه افتاده بود و افشاگری‌هایی آغاز شده بود. بعدها تأسف خوردم که چرا به پلیس زنگ نزده‌ام. پیش از جنبش #من_هم مطرح کردن چنین رویدادهایی از طریق مجراهایی که مناسب باشد خیلی دشوار بود. بسیاری از ما شرطی شده بودیم که نباید سروصدا به پا کنیم.

به گمان برخی حمایتی که در این هفته از ادواردز کردم به خاطر امتیاز سیاسی گرفتن از بوریس جانسون و دولت محافظه‌کار وی بوده‌ است. اما من به این گونه بازی‌ها علاقه‌ای ندارم. متنفرم از این که برخی به جروبحث پر سر و صدای جانسون و دوست‌دخترش متوسل شدند تا القا کنند اهل خشونت خانگی است. همگی ما دعواهای زشتی داشته‌ایم و ضبط کردن دعوا و مرافعه‌ همسایگان به راستی کار پستی است.

به محاکمه‌های رسانه‌ای اعتقاد ندارم. به در هم کوبیدن افراد بدون داشتن مدرک و بدون فرصت توضیح دادن به آن‌ها اعتقادی ندارم.

بحث رفتار چپ‌ها یا راست‌ها هم نیست. یک بار که داشتم روی صحنه می‌رفتم چپ‌گرای سرشناسی کمرم را دست‌مالی کرد و دیگر به هیچ وجه نتوانستم برنامه‌ خوبی اجرا کنم. به نظرم قصدش خیلی فراتر از لذت جنسی بود. حسابی عصبانی شدم و ماجرا را برای تهیه‌کننده‌ها گفتم. با او برخورد کردند و تا معذرت‌خواهی نکرد رضایت ندادم.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

می‌فهمم که گاهی کار خیلی احمقانه‌ای از آدم سربزند. در این مواقع باید کار خود را به گردن گرفت نه آن که به دیگران تهمت دروغ‌گویی زد. برای همه‌ آن‌هایی که کار ناشایست خود را به گردن می‌گیرند و اظهار تأسف می‌کنند احترام قائلم.

ناراحت می‌شوم که ادواردز را مسخره می‌کنند، به باد انتقاد گرفته‌اند و می‌گویند دروغ‌گو است. باید اعلام کنم بر اساس برخوردی که خودم با جانسون داشته‌ام حرف ادواردز را باور می‌کنم.

اشتباه نکنید این گونه آشکارگویی در عرصه‌ عمومی برای من از لحاظ «روابط‌عمومی خوب» نیست. صداقت داشتن به پیشرفت شغلی زنان کمک نمی‌کند و هر کسی که به طور جدی فکر کند می‌داند که با برملا کردن شهوت‌ورزی نخست‌وزیر نمی‌توان جلوی خروج بریتانیا از اتحادیه‌ اروپا را گرفت. اما من می‌بایست از ادواردز حمایت می‌کردم.

آدم شجاعی نیستم. یک روز و نیم تمام صرف کردم تا توانستم تصمیم بگیرم که این کار را انجام بدهم. هیچ‌کس دنبال دردسر نمی‌گردد. هیچ کس دوست ندارد نام‌‌‌‌‌‌ وی در سرخط‌های خبری جنجالی جای بگیرد. هیچ کس دوست ندارد هدف نیش خرمگس‌های فضای مجازی قرار گیرد که به حرف آدم گوش نمی‌دهند. هیچ کس دوست ندارد در روند زندگی روزانه‌اش اختلال ایجاد شود.

اما هرچه باداباد خسته و کلافه شدیم از بس که پشت کاناپه مخفی شدیم و این جور رفتارها را زیرسبیلی رد کردیم.

https://www.independent.co.uk/

این مقاله ترجمه صحیح و صادقانه از منبع اصلی است و نظرات ابراز شده لزوما نمایانگر نظرات ودیدگاه ایندیپندنت فارسی نمی باشد.

© The Independent

بیشتر از دیدگاه