عباس معیری، تصویرگر و مُعَرِف مینیاتور ایرانی

عباس معیری، مجسمه‌ساز و مینیاتوریست ایرانی که اوایل نوامبر در پاریس درگذشت، بیش از ۳۰ نمایشگاه انفرادی و نزدیک به ۲۵۰ نمایشگاه گروهی در معرفی مینیاتور برگزار کرد.

اسکرین‌شات از مصاحبه تلویزیونی

عباس معیری، مجسمه‌ساز و مینیاتوریست ایرانی که اوایل نوامبر، ماه جاری، در پاریس درگذشت، بیش از ۳۰ نمایشگاه انفرادی و نزدیک به ۲۵۰ نمایشگاه گروهی در معرفی مینیاتور برگزار کرده بود.

در چند ماه اخیر، اخبار و اتفاقات مرتبط با کرونا سبب شد تا عمده رخدادهای فرهنگی و هنری به حاشیه رانده شوند؛ به خصوص اگر این رخدادها مربوط به هنرمندانی باشد که در داخل ایران نیستند و سال‌های سال است که ترک یار و دیار کرده‌اند و در گوشه‌ای دیگر از این دنیای خاکی به زندگی هنری خود ادامه داده‌اند. هنرمندانی که وقتی به کارنامه‌ هنری و فرهنگی آنها نظر می‌اندازیم، می‌بینیم از خود میراثی بر جای گذاشته‌اند که نه تنها کم از میراث هنرمندان داخل کشور ندارد که چه بسا بیشتر و افزون‌تر از آنها باشد.

عباس معیری، نقاش مبتکر ایرانی که اوایل آبان‌ماه جاری در پاریس و در سکوت خبری رسانه‌ها درگذشت، از جمله این هنرمندان است که در هیاهوی موج سوم کرونا در ایران و نیز انتخابات آمریکا، مرگش در حد یک خبر ساده انعکاس یافت؛ در حالی که تلاش بیش از نیم‌قرنی او در معرفی و برکشانیدن هنر نقاشی مینیاتور و شناساندن آن به جوامع هنری اروپا و به خصوص فرانسه، فراموش‌‌نشدنی است. ضمن آن که آثاری که او آفرید و در بیش از ۳۰ نمایشگاه شخصی و نزدیک به ۲۵۰ نمایشگاه گروهی در سرتاسر اروپا و به خصوص فرانسه به تماشا گذاشت، یاد‌آور تلاش‌های گسترده او در معرفی این هنر کهن ایرانی در دیار غرب است.

برخی از آثار معیری از سوی موزه لوور خریداری شد، او اما در ایران چندان فرصت ابراز وجود نیافت. نمایشگاهی از آثارش در سال ۱۳۵۶ در ایران برگزار شد و پس از آن به دلیل آن که  در زمره منتقدان جمهوری‌اسلامی ایران قرار گرفت، عملا و تا قبل از سال ۹۷ هیچ خبری از او در دست نبود. تنها در این سال نمایشگاه مرور آثار وی شامل مجسمه، طراحی، نقاشی، نگارگری و اسناد و تصاویری از فعالیت‌های او در سینما و تئاتر در دهه‌های ۴۰ و ۵۰ خورشیدی در گالری شیرین به نمایش درآمد.

معیری شخصیتی چند وجهی داشت: از یک سو بازیگر تئاتر بود و از دیگر سو در یکی از فیلم‌های متفاوت تاریخ سینمای ایران، «سیاوش در تخت جمشید»، ایفای نقش کرد، سه‌تار می‌زد و برای مدتی شاگرد سه‌تار موسی‌خان معروفی، ردیف‌دان برجسته و پدر جواد معروفی، بود و از این‌ها مهم‌تر، هنرمندی بود که روایتگر نوع خاصی از مینیاتور ایرانی شد و دو هنر نقاشی و مجسمه‌سازی را به عنوان پیشه‌های اصلی هنری خود تا زمان مرگ ادامه داد.

در محضر کمال‌الدین بهزاد

معیری در خانواده‌ای به دنیا آمد که به رغم آن که از هنر درک و فهمی مناسب داشتند، اما پدرش راضی به انتخاب هنر به عنوان یک پیشه برای فرزند نبود. این در حالی بود که عباس نوجوان تشنه هنر بود و حتی خود در گفت‌وگوی مفصلی که با محمدرضا شاهید (بهار امسال در شبکه ایران فردا) انجام داد،‌ از روزی یاد می‌کند که ۴ یا ۵ ساله بود که با قلم و نقاشی سروکار پیدا کرد و به قدری این عطش به تصویرگری در او زیاد بود که پدربزرگ مادری‌اش برایش جعبه‌ای آبرنگ خرید و همین هدیه، سنگ‌بنای توجه افزون‌تر او به نقاشی شد.

عباس نوجوان برای آن که از تحمیل پدر رهایی یابد، دست به دامان دایی‌ مادرش شد. او از روزی یاد می‌کند در ۱۶ سالگی که مادرش را از دست داد. دایی ‌مادرش او را به کناری کشید و پرسید که چه در سر دارد و در آینده می‌خواهد چه شغلی داشته باشد؟ او کسی نبود جز ابراهیم پورداود، ایران‌شناس نامی معاصر، اوستاشناس، نخستین مترجم فارسی اوستا و استاد فرهنگ ایران باستان و زبان اوستایی در دانشگاه تهران، که قبیله‌ای از اهل فرهنگ با او حشر و نشر داشتند. پورداود وقتی عطش عباس نوجوان را به نقاشی دید، به او گفت: «تو را به استادی برجسته در نقاشی معرفی می‌کنم به شرطی که قول بدهی کار مینیاتور انجام دهی.» آن استاد کسی نبود جز کمال‌الدین بهزاد، مینیاتوریست نامدار ایرانی که در همان سال‌ها نمایشگاهی از آثارش را آندره مالرو، نویسنده و وزیر وقت فرهنگ فرانسه، افتتاح کرد، وزیری که عاشق ایران بود و به هنرمندان ایرانی بسیار احترام می‌گذاشت.

معیری نوجوان جدا از کلاس بهزاد، به مدرسه کمال‌الملک هم رفت تا با نقاشی بیشتر آشنا شود و در کنار‌ آن، در نشست‌های جمعه‌ دایی مادرش هم حضور می‌یافت؛ نشست‌هایی که به گفته خودش بزرگانی چون جلال همایی، بدیع‌الزمان فروزانفر، سعید نفیسی، محمد معین و سایرین می‌آمدند و او در آن محفل با عمق و غنای فرهنگ ایران در زوایای مختلف آن آشنا شد.

خود می‌گوید که یکی از دلایل ایران‌پرستی‌ او همین نشست‌ها بود که به او فهماند ایران از چه میراث بزرگی بهره‌مند است.

فرح و بسترسازی برای خرید‌ آثار هنرمندان

در سال‌هایی که او در ایران نقاشی می‌کرد، هنوز از نقاشی به عنوان منبع درآمد یادی نمی‌شد و تنها برخی آثار انگشت‌شمار مشتری داشتند. اما در همان سال‌ها و با ازدواج فرح پهلوی با شاه و رسیدن او به مقام شهبانوی ایران، تحولی در این ماجرا به وجود آمد.

به گفته معیری، فرهنگ توجه به نقاشی را فرح پهلوی باب کرد. فرح که خود در فرانسه درس معماری می‌خواند و احتمالا با بازارهای مهم و گالری‌های معروف نقاشی در پاریس نیز آشنایی کامل داشت، پس از ازدواج با شاه، خود به برخی گالری‌های داخلی سر می‌زد و آثاری را که می‌پسندید، خریداری می‌کرد. این ابتکار سبب شد که دیگر مسئولان مملکتی هم به تقلید از فرح به سراغ گالری‌ها و دیدن نقاشی بروند و حتی برای خودشیرینی هم که شده، خرید نقاشی را در دستور کار قرار دهند. از این طریق بازار ایجاد گالری و نمایشگاه‌های نقاشی از اویل دهه ۳۰ رونقی جدی گرفت. به گفته معیری، فرح پهلوی که ابتدا با سرکشی به گالری افسانه بقایی، تابلوی می‌خرید، اندک اندک فضا را به سمتی سوق داد که بودجه‌ای را برای خرید تابلو در وزارتخانه‌ها اختصاص دهند.

از دوستی با سهراب سپهری و فروغ فرخزاد تا ایفای نقش سیاوش در تخت جمشید

ذوق و علاقه معیری به نقاشی سبب شد تا از هنرستان هنرهای زیبا با عنوان شاگرد اول فارغ‌التحصیل شود. با تاسیس دانشکده هنرهای تزیینی، او و حسین زنده‌رودی و جهانگیر زاویه به این دانشکده پیوستند و در آن دوران است که به گفته خودش دوستی عمیقی بین او و سهراب سپهری رخ می‌دهد؛ شاعری که دستی هم در نقاشی داشت، و این دو در کلاس دکتر ریاضی با هم آشنا و دوست شدند. معیری از دوستی خود با فروغ فرخزاد هم یاد می‌کند و می‌گوید آن دوستی به قدری عمیق بود که دو روز قبل از سانحه تصادف فروغ در منزل او بود و وقتی آن اتفاق رخ داد، دوستانش روزنامه را پنهان کردند که او خبر آن اتفاق ناگوار را نبیند.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

در سال دوم دانشکده، فریدون رهنما که استاد سبک‌شناسی آن‌ها بود و از تجربه‌‌های بازیگری معیری در تئاتر خبر داشت، پیشنهاد متفاوتی به او داد و گفت خود را برای ایفای نقش سیاوش  در فیلمی با عنوان «سیاوش در تخت جمشید» آماده کند. آن فیلم نام معیری را در آن سال‌ها بر سر زبان‌ها انداخت، اما سفرش به فرانسه و ماندگاری و نیامدنش به ایران، او را به وادی نقاشی و تصویرگری پرتاب کرد و سبب شد تا عملا دنیای پروسوسه بازیگری و سینما را به کناری نهد.

در فرانسه او یک سالی با بورسی که برایش در نظر گرفته بودند زندگی کرد و پس از آن خود برای پذیرش در سوربن فرانسه اقدام کرد و توانست به عنوان دانشجوی دکترای تاریخ هنر پذیرفته شود. در سال‌های میانی دهه ۷۰، پیتر بروک،‌ هنرمند نامی تئاتر، از او دعوت کرد تا در نمایشی ایفای نقش کند که از معدود تجربه‌های او در هنری غیر از نقاشی در غرب به شمار می‌رود.

او در آن سال‌ها فعالیت‌های اجتماعی هم انجام داد که از جمله آن‌ها حضور در کمیته حقوق بشر در سال‌های منتهی به انقلاب ایران بود.‌ اگر چه خود در همان گفت‌وگو عنوان می‌کند که به رغم آن که دوستانش از او خواسته بودند به دیدار آیت‌الله خمینی در نوفل ‌لوشاتو برود، اما او به دلیل آن که با دیدگاه‌های روحانیان زاویه فکری داشت، به این دیدار نرفت. بعدها و در زمانی که بختیار به پاریس آمد، او چندباری با بختیار دیدار کرد.

پس از آن او تقریبا تمامی فکر و ذهن خود را برای ارتقای هنر و نیز معرفی هنر مینیاتور به محفل‌های هنری فرانسه و اروپا صرف کرد. خود می‌گوید که شاگردان بسیاری نیز تربیت کرده است که  معرف هنر مینیاتور ایرانی‌ هستند.

مرگ او در ۸۱ سالگی مهر پایانی بر زندگی فیزیکی او بود، اما به گواه آثاری که آفرید، هنر او همچنان در خاطر ایرانیان و البته مردمان شهرهایی از فرانسه و اروپا که نمایشگاه‌های او را دیدند، تابلوهای او را خریدند و پای سخنرانی‌هایش در معرفی هنر مینیاتور ایرانی نشستند، باقی خواهد ماند.

بیشتر از فرهنگ و هنر