«لیبرال‌ها اهل جنگ‌اند و شکست می‌خورند»

نگاهی به کتاب «توهم بزرگ: رویای لیبرال‌ها و واقعیت نظام جهانی» از جان میرشایمر

آمریکا طی دو دهه گذشته در عراق و افغانستان جنگ‌های پر هزینه‌ای را متحمل شده است-YASSER AL-ZAYYAT / AFP

پایان جنگ سرد و فروپاشی کمونیسم یک پیام واضح برای لیبرال‌ها و محافظه‌کاران آمریکایی داشت: نظام جهانی به سوی صلح پایدار جهانی، گسترش دموکراسی و همکاری دولت‌ها در چارچوب سازمان‌ها و قوانین بین‌المللی در حرکت خواهد بود. برخی نظریه‌پردازان مانند فرانسیس فوکویاما از فرط ذوق‌زدگی «پایان تاریخ» را اعلام کردند. البته، قرار نبود که تمام دولت‌ها در جشن عظیم پیروزی لیبرال دموکراسی غربی پایکوبی کنند. چین و ایران و برخی دیگر، در صورت پذیرش دموکراسی باید رژیم‌های خود را نیز عوض می‌کردند. اما نه مقامات ارشد حزب کمونیست و نه آخوندها، پاسدارها و بسیجی‌های جمهوری اسلامی حاضر بودند که قدرت و امتیازات‌شان را در روند انتخابات و همه‌پرسی‌های دموکراتیک از دست بدهند.

بازهای حزب جمهوری‌خواه گمان می‌کردند که با سرنگونی رژیم‌های سرکش مانند ایران و عراق می‌توانند نظم و آرامش را به منطقه برگردانند. آن طور که جان میرشامیر توضیح می‌دهد، از نظر آمریکایی‌ها توسعه دموکراسی، اقتصاد جهانی درهم تنیده و نهاد‌های بین‌المللی قدرتمند مانند سازمان ملل و بانک جهانی، به پایان منازعات کمک کرده است و دولت‌ها از طریق سازوکارهای صلح‌آمیز و مشروع اختلافات خود را حل خواهند نمود. ولی در عمل سیاست خارجی لیبرال به مداخلات خونبار و فاجعه‌بار نظامی ایالات متحده منجر شد.

جان میرشامیر یکی از اندیشمندان خیلی مطرح و تاثیرگذار مکتب رئالیسم در نظریه روابط بین‌الملل است. کتاب «توهم بزرگ: رویای لیبرال‌ها و واقعیت نظام جهانی» او را انتشارات دانشگاه ییل آمریکا چاپ کرد که از نظر روزنامه معروف «فایننشال تایمز» یکی از مهم‌ترین کتاب‌های سال ۲۰۱۸ بود و بحث‌های زیادی را در محافل فکری ایالات متحده برانگیخت. نقد او بر نظام جهانی لیبرال که مبتنی بر گسترش دموکراسی، اقتصاد جهانی سرمایه‌داری و نهاد‌های بین‌المللی توانمند است، قوی و حساب شده است. به گفته او «لیبرال دموکراسی بهترین نظام سیاسی است. . اما در عرصه بین‌المللی منبع مشکلات فراوانی بوده است.»

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

نکته مهم در نقد او این است که حامیان گسترش لیبرال دموکراسی در سطح جهان گمان می‌برند که نظام‌های دموکراتیک صلح پایدار را ایجاد کردند و به خاطر وابستگی‌های اقتصادی خود از ورود به منازعات می‌پرهیزند. ولی سیاست گسترش دموکراسی شامل «تغییر رژیم‌های سیاسی[غیردموکراتیک]، گاهی با توسل به زور نظامی، و مهندسی اجتماعی بوده است» که به سیاست خارجی لیبرال خصلت هژمونیک و مداخله‌گرانه بخشیده است.

میرشایمر استدلال می‌کند که ایالات متحده با توجه به مزایای نظام لیبرال دموکراسی می‌خواهد که کشور‌های دیگر را نیز مانند خود کند اما تصور این است که این سیاست خارجی مبتنی بر درک واقع‌گرایانه از نظام بین‌المللی که مبتنی بر توازن قدرت و ناسیونالیسم است، نیست. دولت‌ها در برابر مداخلات خارجی مقاومت می‌کنند و مردم‌شان دوست ندارند که قدرت بیگانه که شناختی از فرهنگ‌شان ندارد و با خود جنگ و ناامنی می‌آورد، ارزش‌ها و نهاد‌های جدید را بر آنان تحمیل کنند.

در این جا میرشایمر را نمی‌توان در سلک منتقدان چپ و اسلامی مداخلات خارجی آمریکا در خاورمیانه جا داد. او تصور می‌کند که ماهیت نظام بین‌الملل و دولت‌ها به گونه‌ای است که مانع سیاست خارجی لیبرال می‌شود. دولت‌ها به عنوان بازیگران اصلی نظام، برای بقا، امنیت و گسترش نفوذ خود تلاش می‌ورزند و قدرت یکدیگر را از طریق ابزارهای نرم و سخت متوازن می‌کنند. آن‌ها نظام بین‌المللی را صحنه آنارشیستی می‌بینند که هر دولتی به دنبال دیکته قواعد و اعمال هژمونی خود است. از این نظر طبیعی است که دولت آمریکا اگر بخواهد نظام و ارزش‌های لیبرال را بر دولت‌های دیگر تحمیل کند، باید به قدرت غالب در نظام جهانی تبدیل شود که توانایی تحمیل ارزش‌ها و نهاد‌های خود را داشته باشد. از این رو، میرشایمر باور دارد که لیبرال دموکراسی درون یک نظام سیاسی و اجتماعی موفق است، اما به عنوان سیاست خارجی فاجعه‌بار است  و به جنگ و منازعات دامن می‌زند.

در دهه نود میلادی، جهان برای مدتی کوتاه در مرحله تک‌قطبی قرار گرفت. ایالات متحده به عنوان پیروز جنگ سرد، قدرت نظامی و اقتصادی فوق‌العاده‌ای در اختیار داشت که به واسطه آن می‌توانست رژیم‌های سیاسی غیردموکراتیک را تغییر بدهد و نظم لیبرال را به واسطه نهادهای بین‌المللی تحت حمایت خود تقویت نماید. اما با ظهور قدرت‌های آسیایی مانند چین و روسیه، جهان وارد مرحله چند قطبی شده است و قدرت‌های ذکر شده می‌توانند هژمونی و نظم لیبرال را به چالش کشند. به خصوص که الگوی‌های دولتداری اقتدارگرای روسی و چینی که مبتنی بر پوپولیسم و ناسیونالیسم است، جذابیت تازه‌ای پیدا کرده‌اند.

در این جا خوب است به این آمار بانک جهانی توجه شود. در سال ۱۹۶۰، اقتصاد آمریکا ۴۰ درصد تولید ناخالص جهانی را تشکیل می‌داد. این رقم در حال حاضر به ۲۴ درصد رسیده است و پیش‌بینی می‌شود که تا سال ۲۰۲۵ سهم ایالات متحده به کمتر از ۱۵ درصد کاهش یابد. هر قدر که قدرت اقتصادی و نظامی آمریکا تقلیل پیدا کند به همان اندازه توان آن برای گسترش نظم بین‌المللی لیبرال کمتر می‌شود.

میرشایمر با توجه به جنگ‌های پرهزینه آمریکا در عراق و افغانستان به دلیل گسترش دموکراسی توصیه می‌کند که «واشینگتن سیاست خارجی خویشتندارانه را بر اساس رویکرد واقع‌گرایانه و درک روشن از ناسیونالیسم به عنوان عامل مهارکننده مانور قدرت‌های بزرگ اتخاذ کند.»

میرشایمر تصور نمی‌کند که آمریکا از سیاست خارجی لیبرال فاصله بگیرد. چون احتمال این است که رشد چین کُند شود یا آن طوری که پیش‌بینی می‌شود، نتواند از آمریکا سبقت بگیرد. در این حالت، ایالات متحده برای گسترش نفوذ خود به این نظام جهانی نیاز دارد.

مشخصات کتاب:

جان میرشایمر/توهم بزرگ: رویای لیبرال‌ها و واقعیت نظام جهانی/انتشارات دانشگاه ییل/۳۲۸ ص/ ۲۰۱۸.

بیشتر از فرهنگ و هنر