به بالینم نیا، بیمارم امشو!

«در هیچ بخشی جا نداریم، فقط یک جا در سردخانه داریم که ۲۴ ساعت بیشتر نمی‌تواند آنجا باشد»

خبرگزاری مهر

تصادف شده، یکی از جوانان وطن در شهرستان کهنوج مجروح شده، او را روی کول آمبولانس گذاشته‌اند (اسم آمبولانس  مسعود بوده!) رسانده‌اندش به بیمارستانی در شهر کرمان. 

مسئولان باهنر بیمارستان، یعنی مسئولان بیمارستان «باهنر» گفته‌اند در هیچ بخشی جا نداریم، فقط یک جا در سردخانه داریم که ۲۴ ساعت بیشتر نمی‌تواند آنجا باشد. بعد از ۲۴ ساعت می‌فرستیمش به پزشکی قانونی، پس فردا دفنش می‌کنند! (خیلی بیمارستان منظمی است ظاهراً!)

فریب اسم بیمارستان‌ها را نخورید

دوستان و خویشاوندان مریض رضایت نمی‌دهند. آمبولانس هنّ وهنّ‌کنان او را از بیمارستان «باهنر» به بیمارستان «شفا» می‌برد. مسئولان بیمارستان شفا پس از درود به بنیان‌گزاران انقلاب و سلام به رهبر این انقلاب و درود به رزمندگان جنگ حق علیه باطل در سوریه و فریاد مرگ بر آمریکا و اسرائیل و فحش به صهیونیسم بین‌الملل، به مسعود می‌گویند: «نذارش زمین، جا نداریم. ببر این جوانک تصادفی را توی پارک بگردان دلش باز شود!»

مسعودِ آمبولانس که از کًت و کول افتاده بوده، می‌گوید: «حالا نمی‌شد این همه شعار نمی‌دادید و تظاهرات نمی‌کردید و همان اول تکلیف را معلوم می‌کردید؟ من مریض روی کولم، شما هی درود و سلام به این و آن!»

آمبولانس تحت تعقیب قرار می‌گیرد!

در پاسخ، مسئول حراست بیمارستان در صدد دستگیری این شخص به اتهام توهین به رهبری و اقدام علیه تمامیت ارضی کشور برمی‌آید. ولی چون متهم دستش بند بوده و مریض روی کولش بوده، دستگیری او به زمان دیگری موکول می‌شود.

دی اکسید کربن، شعر می‌آفریند!

آسمان کرمان را می‌گویند در شب یکی از زیباترین آسمان‌هاست، صاف و شفاف که ستاره‌هایش پرنور و درخشان و نزدیک به زمین، چشم را می‌نوازند. جوانک تصادفی کهنوجی آن شب تا صبح این آسمان زیبا را از نیمکت یک پارک سرسبز پر از دی اکسید کربن تماشا می‌کند، ‌طوری‌که صدای آخ و ناله‌اش به ستاره‌ها می‌رسیده.

از آنجا که اصلیت این جوان مصدوم، همدانی است، همان شب روان باباطاهر در او حلول می‌کند و یک دوبیتی سه بیتی می‌سراید:

به  بالینُم نیا، تب دارُم امشو

دور از جون شما، بیمارُم امشو

ز بی‌سقفی در این حال پریشون

ستاره آسمون می‌شمارُم امشو

ز بدبختی، ز بی‌تختی، مسلمون

نگا کن، توی وانت بارُم امشو

جزئیات اقدامات تیم پزشکی

 صبح فردا خوشبختانه یک تخت خالی برایش پیدا می‌شود، پشت یک وانت بار! او را بستری می‌کنند. خبر این ماجرای تلخ به گوش وزیر بهداشت و بهزیستی جمهوری اسلامی می‌رسد و مسئولان بهداری استان را بازخواست می‌کند. آنها به اطلاع آقای وزیر می‌رسانند که نهایت رسیدگی را به این جوان داشته‌اند. وزیر محترم  جویای جزئیات مراقبت‌های پزشکی می‌شود، که این‌طور به اطلاعش می‌رسد:

۱ – از لحظه بستری شدن جوان تصادفی در وانت بار، بلافاصله کادر پزشکی و پرستاری با کمک مکانیک محل، باد لاستیک‌های وانت بار را چک کرده‌اند.

۲ – با اینکه وانت بار به‌تازگی تعویض روغن شده بوده، بار دگر روغن آن را به همراه فیلتر عوض کرده‌اند.

۳ – برف پاک‌کن‌های وانت‌بار تست زده شده و به راحتی کار می‌کند. فقط یکی از آنها قیژ قیژ صدا می‌کند، که قرار شده قبل از راه انداختن آنها راننده دو عدد چوب پنبه در گوش‌های بیمار بچپاند.

۴ – تنها نقص باقیمانده، مربوط به شمع و پلاتین و باتری و استارت وانت‌بار است که قرار شده هروقت خواست حرکت کند، راننده آن را در دنده دو گذاشته، جوان بیمار پیاده شده به اتفاق یک رهگذر خیّر صلوات بفرستند و وانت‌بار را هل بدهند که روشن شود، و بعد خودش با چابکی بپرد بالا و بخوابد و ناله کند.

توصیه‌های بزرگوارانه وزیر بهداشت و بهزیستی

گفته می‌شود این گزارش مورد توجه خاص آقای وزیر قرار گرفته و دستور داده است رییس بیمارستان و مکانیک محل مورد تشویق قرار گیرند. 

وزیر بهداشت و بهزیستی همچنین از مسئولان بیمارستان خواسته است تا راجع به لاستیک زاپاس وانت‌بار و آچار و جک آن تحقیقات کافی به‌عمل آورند.

دل‌سوزی یک روحانی عالی‌رتبه در مورد بیمار وانتی

از سوی دیگر، یکی از روحانیون عالی‌رتبه جمهوری اسلامی پس از باخبر شدن از وضع این بیمار وانتی، اظهار داشت باید هرچه زودتر تحقیقات لازم در این مورد صورت بگیرد و با آمر وعاملان به‌شدت برخورد شود. وی گفت متأسفانه عازم سفر هستم، ولی به محض بازگشت از سفر، اگر مصدوم هنوز زنده باشد، سر فرصت به این موضوع رسیدگی می‌کنم.

خبرنگار ما پرسید: «عازم عتبات هستید؟» مقام معظم جواب داد: «خیر، میروم لندن به‌عون الهی بواسیرم را عمل کنند».

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه