«خط فرضیِ» فرضی که شکسته نشد

فیلم فرنوش صمدی هنوز در ایران به نمایش عمومی در نیامده است

فرنوش صمدی در این فیلم تلاش کرده است با مفهوم «خط فرضی» از زاویه دیگری روبه‌رو شود- TIFF

این‌که فیلمی از سینمای ایران در جشنواره‌ معتبری مانند جشنواره جهانی فیلم تورنتو (Toronto International Film Festival، به‌صورت مخفف TIFF) به نمایش دربیاید به‌خودی‌خود خبر خوبی ست حتی اگر فیلم خوبی نباشد. فیلم «خط فرضی» ساخته فرنوش صمدی که برای اولین حضور خود در جمهوری اسلامی ایران نمایش داده نشده است و هیچ اطلاع قابل‌درکی از آن وجود ندارد ازاین‌گونه فیلم‌ها بود.

«خط فرضی» که به انگلیسی می‌شود «180-Degree rule» اصطلاح تخصصی است در مورد سینما و در پوستر فیلم هم با حذف «Degree» (درجه) تنها به «180 rule» و گذاشتن علامت درجه بالای ۱۸۰ اکتفا شده است و البته این به‌خوبی منظور را می‌رساند. درواقع «خط فرضی» یا «قانون ۱۸۰ درجه» خطی راهنما و فرضی در فیلم‌برداری و تدوین فیلم است که بر اساس آن باید یکسانی روابط چپ و راست دو کاراکتر در یک سکانس یا صحنه حفظ شود. فرمول ساده‌ای هم دارد که دو شخصیت را به هم وصل می‌کنند و تمام ۱۸۰ درجه‌ بین آن دو مجاز است و آن‌سوی خط غیرمجاز نمی‌شود از آن استفاده کرده است تا بگویید با فیلم داستانی خاصی روبه‌رو هستیم. در عمل ممکن است پیچیدگی‌هایی پیش بیاید که مثلاً با دوربین سردست به وجود می‌آید که مربوط به تدوین است تا کارگردانی.

فرنوش صمدی در این فیلم تلاش کرده است با مفهوم «خط فرضی» از زاویه دیگری روبه‌رو شود. او داستان را هدف قرار داده است و اگر موفق شده بود کار بسیار شایسته‌ای بود. به‌عبارت‌دیگر شما با شکستن «خط فرضی» آنجا که مربوط به دوربین می‌شود دارید خطای فاحشی انجام می‌دهید اما اگر در داستان این کار را بکنید ممکن است به شناخت جدیدی در بیننده دست پیدا کنید. در تمام طول داستان شناختی از خانواده‌ای پیدا می‌کنیم و حق را به «مرد» می‌دهیم درصورتی‌که در آخرین صحنه ورق می‌چرخد و حق به «زن» داده می‌شود.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

نوشتن در مورد فیلمی که تقریباً کسی ندیده است بسیار دشوار است زیرا داستان را تا نگوییم نمی‌توانیم به فیلم بپردازیم و خب این کمی سخت است. خلاصه‌ داستان که تاکنون منتشرشده است ازاین‌قرار است: «معلم مدرسه، سحر دولتشاهی، با همسرش، پژمان جمشیدی و فرزند کوچکشان، آیلین جاهد، زندگی می‌کنند. در حال آماده شدن برای شرکت در یک عروسی در شمال ایران‌اند و در همین هنگام شوهرش به دلیل مأموریت کاری که برایش پیش می‌آید او را از رفتن منع می‌کند و خودش به مسافرت می‌رود. او تصمیمی می‌گیرد که عواقب بعدی را در پی دارد.»

با این داستان نمی‌شود گفت چرا صمدی موفق نشده است آنچه در عنوان مستتر است را پیاده کند باید به نکات بیشتری اشاره‌کنیم. سعی می‌کنم فهرست‌وار، بدون آن‌که دیدن فیلم را بی‌ثمر کند، به آن‌ها اشاره‌کنم:

چه نیازی بود که درست اتفاقی که در مورد زندگی او می‌افتد در مورد یکی از دانش‌آموزان او هم بیفتد؟ شاید بگویید سرهم کردن ماجرا امری عادی ست اما آیا درست همان اتفاق؟

چه نیازی بود که پای عزرائیل به میان کشیده شود و پرنده‌ای به کلبه‌ای که آنان در آن ساکن هستند برخورد کند و شیشه بشکند؟ هیچ نیازی نبود. بعداً هم استفاده‌ای از آن نشده فقط هنگام بازگشت دوباره او آن زن را می‌بیند این بار بدون فرزند!

چرا باید حادثه در وسط مهمانی عروسی اتفاق بیفتد و این‌همه شاهد داشته باشد. نمی‌شد در بین راه بدون هیچ شاهدی اتفاق می‌افتاد؟ البته می‌توان حدس زد که این‌گونه عروسی گرفتن در شمال جزو فانتزی‌های ایشان بوده است.

چرا باید آن دروغ‌های عجیب‌وغریب را بگوید و پدر، حسن پورشیرازی، مادر، آزیتا حاجیان و سایرین را در آن موقعیت‌های ناهنجار قرار دهد؟

چرا در پایان آن‌چنان زن دچار تحول می‌شود که با هیچ‌کدام از رفتارهای قبلی‌اش سازگار نیست و کاملاً چیز دیگری می‌شود فقط برای این‌که بگوید «خط فرضی» شکست؟!

می‌توان این فهرست را ادامه داد ولی چون در اصل ماجرا تأثیر ندارد و تنها موجب لو رفتن داستان می‌شود ادامه نمی‌دهم. داستانی که می‌توانست اگر فرنوش صمدی از فیلم‌نامه‌نویسی کمک گرفته بود و همان ایده‌ی اولیه «خط فرض» را پیش می‌برد احتمالاً هیچ‌کدام این ایرادها را نداشت و شاید فیلم خوبی از آب درمی‌آمد اما متأسفانه این کار را نکرده است و فیلم ابتر مانده است.

نمی‌توان از بازی سحر دولتشاهی حرفی نزد و نگفت که بازی ایشان بسیار خوب بود حتی وقتی به‌غلط راهنمایی شده بود و داشت بیهوده بازی می‌کرد اما همان بازی بیهوده را هم خوب انجام داده بود و ضمناً نمی‌توان از پژمان جمشیدی نگفت که چقدر بازی بدی داشت کاش او یاد گرفته بود فقط در فیلم‌های کمدی یا طنز تلخ یا هر چیز دیگری که به او می‌خورد بازی کند و معلوم نیست چرا باید دست به چنین ریسک‌ها و قمارهایی بزند؟ به‌طورکلی بازی‌های زنان در فیلم بسیار بهتر بود حتی بازی آزیتا حاجیان از بازی حسن پورشیرازی خیلی بهتر بود و بازی آیلین جاهد بسیار بهتر از امیررضا رنجبران.

فیلم «خط فرضی» از بسیاری جهات فیلم خوبی نبود اما این‌که موفق شده بود در تیف نمایش داده شود به عواملی برمی‌گردد که فیلم «خط فرضی» دارا بود. اگر فیلم‌نامه‌ی خوبی در اختیار فرنوش صمدی هم قرار داشت بعید بود فیلم خوبی یا دست‌کم قابل دفاعی نباشد اما با وضعیت فعلی نمی‌شود از روی آن به سینمای حتی جمهوری اسلامی ایران هم توجه داده شود.

بیشتر از فرهنگ و هنر