انفجارهای نطنز و خجیر (در تیر ۱۳۹۹) که دو سایت کلیدی هستهای در ایران را هدف گرفت، یک بار دیگر مخاطرات برنامه اتمی جمهوری اسلامی ایران را برای صلح و امنیت ملی، منطقهای و جهانی، محیط زیست ایران و کشورهای همسایه، رفاه و سعادت جامعه ایران و دمکراسی و حقوق بشر در ایران، در برابر چشمان همگان قرار داده است. این برنامه تا کنون غیر از ضرر و خسارت برای ایران به بار نیاورده است.
برای فهم بهتر این برنامه، باید وجوه مثبت و منفی آن را برای رژیم سنجید. برنامه اتمی هم مخاطرهآمیزترین و پرهزینهترین برنامه جمهوری اسلامی ایران در چهل سال اخیر بوده است و هم حساب شدهترین آنها برای بقای آن و پیشبرد برنامه اخلال در امنیت جهانی. برای فهم اهمیت این برنامه در چشم مقامات جمهوری اسلامی ایران و نیز اهمیت آن در آینده ایران، باید به هر دو وجه توجه کرد. از یک سو، برنامه اتمی میتواند عامل بقای رژیم در برابر مخاطرات از بیرون شود (با درست کردن بمب یا داشتن ظرفیت درست کردن بمب)، چون تجربه به مقامات نشان داده است که در نظم جهانی پس از جنگ جهانی دوم، هیچ دولتی در دنیا با داشتن بمب اتمی مورد حمله نظامی تمامعیار یا براندازی از بیرون واقع نشده است. از میان بردن یک رژیم یاغی دارای برنامه اتمی با حمله نظامی به آن تاسیسات، با مخاطرات زیست محیطی و انسانی روبهروست که کشورهای غربی بدانها توجه جدی دارند.
رژیمهای طالبان، داعش، صدام، و قذافی، با داشتن بمب اتمی به احتمال بسیار زیاد هنوز بر سرکار بودند (مثل رژیم کره شمالی). مقامات جمهوری اسلامی ایران در عین دنبال کردن این رخدادها از نزدیک، میدانند که تا چه حد کرسیهای قدرت آنها متزلزل است؛ مگر آن که برای خود حفاظی ایجاد کنند. البته تجربه اتحاد جماهیر شوروی به مقامات نشان داده است که برنامه اتمی نمیتواند مانع از فروپاشی یا براندازی در داخل شود.
بدون برنامه هستهای
«بدون برنامه هستهای»، تحریمهای معطوف به فشار حداکثری بر ایران تحمیل نمیشد، چون دولتهای اروپایی و امریکا علیرغم یاغیگری حکومت، آن را تهدید امنیتی جدی برای خود تلقی نمیکردند. تحریمهای نفتی و بانکی دوره اوباما معطوف بود به برنامه هستهای (و در پرانتز قرار دادن دیگر مشکلات رژیم) و تحریمهای دوره ترامپ معطوف است به پر کردن حفرههای برجام که آن هم ریشه در برنامه هستهای رژیم دارد. تحریمهای قبل از برنامه هستهای، هیچگاه رگهای حیاتی ٰزیم را هدف قرار نمیدادند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
«بدون برنامه هستهای»، شعارهای محو اسرائیل رژیم توسط جامعه جهانی جدی گرفته نمیشد، چون قدرت این کار را در رژیم نمیدیدند و چشم بر سر و صداهای توخالی آن میبستند. بدون برنامه هستهای، حاکمان و مردم اسرائیل نیز خطر جمهوری اسلامی ایران را کمتر جدی میگرفتند. امروز اسرائیل در مقابله با برنامه هستهای جمهوری اسلامی ایران، در واقع دارد برای بقا و امنیت خویش تقلا میکند و نه مدعاهای آن نظام در برقراری نظم نوین اسلامی یا مدیریت جهانی.
«بدون برنامه هستهای»، موضوعات مرتبط با تروریسم و جاه طلبیهای منطقهای در راس مسائل غرب با جمهوری اسلامی ایران قرار میگرفت، اما کار به دیپلماسی و گزارشدهی سازمانهای بینالمللی محدود میماند. در یک دوره صد ساله، جمهوری اسلامی ایران میتوانست مخالفان خود را در اروپا و امریکا و آسیا ترور کند، بعد عفو بینالملل گزارش دهد (دیدهبان حقوق بشر اخیرا ایران را از رادار خود حذف کرده است)، کمیسر ویژه سازمان ملل سالانه گزارش دهد، و دول غربی محکوم کنند، و هیچ اتفاق دیگری نیفتد. در محدوده جاهطلبیها نیز با آمد وشد دولتهای مختلف در امریکا و اروپا و بروز تنش در کشورهای عربی، بالاخره روحانیون شیعه و سپاه راهی برای تزریق شیعه انقلابی و نفوذ در آنها مییافتند. تنها برنامه هستهای است که این رفتارها را به جای فرستاده شدن به زیر قالی یا کم اهمیت تلقی شدن، پررنگتر میسازد.
«بدون برنامه هستهای»، رویای قرارداد ۲۵ ساله با چین که متضمن نقض حاکمیت ملی ایرانیان و قرار گرفتن تحت قیمومت چین است، به مجموعه تخیلات مقامات جمهوری اسلامی ایران اضافه نمیشد. جمهوری اسلامی ایران تحت فشارهای ناشی از برنامه هستهای است که از سیاست موازنه منفی (نه شرقی نه غربی) به سیاست «نگاه به شرق» (نه غربی بلکه شرقی) روی کرده است و برای تحتالحمایگی چین و روسیه اشتیاق نشان میدهد.
البته «بدون برنامه هستهای»، دولت اوباما منطقه را به امید واهی توازن قوا میان عربستان سعودی و جمهوری اسلامی ایران رها نمیکرد تا این نظام امروز در چهار پایتخت کشورهای عربی (بیروت، بغداد، دمشق و صنعا) نفوذ سیاسی و امنیتی داشته باشد؛ نفوذی که در یک سال اخیر رو به زوال گذاشته است. برنامه هستهای برای امریکا و اروپا به عامل انحراف توجه از جاه طلبیهای منطقهای جمهوری اسلامی ایران تبدیل شد.
با برنامه هستهای
اما از سوی دیگر، «با برنامه هستهای»، دولتهای همسایه، منطقه، و قدرتهای بزرگ، جمهوری اسلامی ایران را رها نمیکنند، چون رفتار یاغیگرانه این رژیم را در همه عرصهها دیدهاند و کسی که عقلی در سر داشته باشد، بدان نمیتواند اعتماد کند. «با برنامه هستهای»، جمهوری اسلامی ایران به عضوی عادی مثل دهها کشور دیگر در جامعه جهانی تبدیل نخواهد شد. خیال دولت اوباما برای عادی سازی جمهوری اسلامی ایران بدون حذف کامل برنامه هستهای آن، رویایی بود که تعبیر نشد.
با پنهانکاریها و دروغگوییهای مقامات در مورد برنامه هستهای و گسترشطلبی نظام از روز اول، کسی غیر از مقامات جمهوری اسلامی ایران صلحآمیز بودن این برنامه را باور نکرد و حتی توافق اتمی هم به این باور منجر نشد. برخی از دروغهای رژیم (مانند امریکا را مسئول فلاکت جامعه ایران دانستن) در میان برخی از اقشار باور شد، اما صلحآمیز بودن برنامه هستهای، نه. در کشوری که با انرژی باد و خورشید میتوان به نیازهای انرژی پاسخ داد، چه کسی برنامه اتمی برای تولید انرژی را باور میکند؟ برای دیگر استفادهها نیز داشتن برنامه اتمی با هزینههای سنگین با عقل جور در نمیآید.
«با برنامه هستهای»، دولتهای جمهوری اسلامی ایران میان ۵۰ تا ۱۰۰ میلیارد دلار هزینه برای این برنامه و تا ۶۰۰ میلیارد دلار خسارت ناشی از درآمدهای از دست رفته (با اضافه کردن ۲۰۰ میلیارد دلار در دوره دوم تحریمها در دولت روحانی و ۴۰۰ میلیارد دلار خسارات دوران احمدینژاد) به کشور تحمل کردهاند. برای کشوری در حال توسعه مثل ایران که با فساد، اتلاف و ناکارآمدی هم درگیر است، این هزینهها و خسارات کمرشکن است. دلار ۱۰۰۰ تومانی احمدینژادی امروز با دو دور تحریم به دلار ۲۲ هزار تومانی روحانی تبدیل شده است. برنامه هستهای نقشی کلیدی در فقیرتر شدن جامعه ایران (از کف رفتن یک سوم درآمد متوسط مردم)، فرار صدها میلیارد دلار سرمایه (۲۸۰ میلیارد دلار در پانزده سال اخیر به گزارش رئیس بانک مرکزی) و فراتر از آن، مهاجرت نیروی انسانی نخبه و تورم و بیکاری ناشی از آنها داشته است.
«با برنامه هستهای» در کنار تهدید به محو اسراییل و اهتزار پرچم جمهوری اسلامی در کاخ سفید، اسراییل و ایالات متحده دست از سر رژیم بر نمیدارند و در برنامههای نظامی آن (مثل واردات و صادرات) سلاح اخلال خواهند کرد. این امر در میان همسایگانی که از شرق تا غرب اسلحه میخرند، مایه خدشه به قدرت دفاعی کشور خواهد شد. تنها با موشکپرانی و مینگذاری در آبهای خلیج فارس و دریای عمان نمیتوان امنیت کشور را تامین کرد.
هر برنامهای که تا این حد برای یک ملت خفت و فلاکت و نکبت و ناامنی به بار آورد (تحت هر سازوکاری و به هر دلیلی) نمیتواند یک برنامه ملی باشد. این برنامهها با هزینهها و فوایدشان سنجیده میشوند، نه با احساسات ملی و به رخ کشیدن قدرت به دیگران. برنامه هستهای جمهوری اسلامی ایران، برنامه رهبر نظام و سپاه بوده، هست و خواهد بود، و هیچ ربطی به ایران به عنوان یک دولت-ملت با مقتضیات ویژه منافع و امنیت ملی خود، ندارد.
از سوی دیگر، جمهوری اسلامی ایران بدون جاهطلبی ادعای مدیریت جهانی و تبدیل شدن به یک ابرقدرت، هیچ رابطه ضروریای با برنامه هستهای نداشت. این نظام میتوانست همانند بیست سال اول، با کشتار و ترور و سرکوب به حیاتش ادامه دهد. در بیست سال دوم، این برنامه تنها در برابر قدرتهای خارجی به عاملی بازدارنده برای فشار بیشتر تبدیل شده است، اما در داخل کشور مردمان معترض را نمیتوان با بمب هستهای از خیابانها راند. پیگیری جدی این برنامه نشان میدهد که نظام بیش از شهروندان ایرانی، از قدرتهای خارجی هراس دارد و همین نکته، بهترین دلیل برای غیردمکراتیک و غیرملی بودن آن است. دولتهای ملی و دمکراتیک از مردم خود هراس دارند و به گونهای عمل میکنند که در معرض خشم آنها قرار نگیرند.