«۱۹۸۴» و «قلعه‌ حیوانات» دارد تکرار می‌شود

تاریخ و جامعه پاک نمی‌شود؛ به دست قدرت جایگزین دوباره نوشته و مهندسی می‌شود

دونالد ترامپ و همسرش در بنای یادبود آبراهام لینکلن.معترضان به نژادپرستی در برخی شهرهای آمریکا خواستار حذف مجسمه شانزدهمین رئیس‌جمهور آمریکا هستند-Brendan Smialowski / AFP

یکی از کارهایی که انقلابیون در سراسر دنیا انجام داده‌اند یا وعده کرده‌اند، پاک‌سازی تاریخ و عصر حاضر با نوید برساختن آینده‌ای پر از سفیدی و پاکی و خلوص (بهشت) بوده است. آن دنیای آرمانی خیالی باید واقعیت در هم و برهم و هزارتو را تخریب کند تا گروهی دیگر سرنوشت بشر را به دست‌گیرند. پاک‌سازی تاریخ با پایین آوردن مجسمه‌ها، حذف فیلم‌ها از آرشیوها و سینماها و شبکه‌های تلویزیونی، حذف چهره‌ها از مجموعه‌های تلویزیونی، حذف کتاب‌ها از کتابخانه‌ها و حذف آثار هنری از موزه‌ها و نمایشگاه‌ها انجام می‌شده است.

پاک‌سازی عصر حاضر نیز با اخراج افراد از مشاغل خود با اتهامات واهی و بدون حکم در فرایند رسیدگی عادلانه، زندانی کردن و اعدام مخالفان با اتهام ضدانقلابی بودن و وادار کردن آن‌ها به نوشتن و اعتراف به تاریخ و روایت انقلابی از پنجره نگاه انقلابیون صورت می‌گرفته است.

جماعت باورمند به «فرهنگ حذف» در ایالات‌متحده آن‌قدر زیرک بوده‌اند که با توجه به تاریخ این کشور به‌جای جنگ طبقات و جنگ ادیان یا جنگ مردم و دولت (که خریدار زیادی پیدا نمی‌کنند)، جنگ نژادی را پررنگ سازند.

این موضع نخست از دانشگاه‌ها شروع شد و بعد به کسب‌وکارها و رسانه‌ها بسط یافت. این موضوع تا آن حد گسترش‌یافته که اگر امروز کسی معتقد باشد فقط یک نژاد هست (نژاد انسان) و «جان همه‌ انسان‌ها اهمیت دارد» برچسب نژادپرست دریافت کرده و از شغل خود اخراج می‌شود یا در عرصه‌ عمومی مراسم شرمساری برای وی برگزار می‌کنند.

همه‌ اروپایی تبارها باید «اعتراف» کنند که از «امتیازات سفیدها» برخوردار بوده‌اند حتی ده‌ها میلیون اروپایی و آسیایی‌تباری که در مناطق شهری و غیرشهری امریکا حداقل دستمزد را دریافت کرده و زندگی خود را از یک چک حقوق به چک دیگر می‌گذرانند یا در زندان هستند. اگر سفری به ایالات فقیر امریکا با اکثریت اروپایی تبار و تعطیل شدن معادن زغال‌سنگ مثل ویرجینیای غربی داشته باشید حتماً امتیازات سفیدها را به چشم خواهید دید.

برای این‌که این زانو زدن اتفاق بیفتد باید روایت دیگری از تاریخ و زندگی امروز به آن‌ها عرضه کرد. باید به آن‌ها گفت که تاریخ کشورشان نه در سال ۱۷۷۶ بلکه از سال ۱۶۱۹ (ورود بردگان به امریکا) آغازشده و جز نژادپرستی و آدمکشی چیز دیگری در تاریخ آن‌ها وجود ندارد. آن‌ها باید شرمنده‌ امتیازاتی باشند که به نژادشان تعلق می‌گرفته است (معلوم نیست کدام امتیازات و در چه گستره‌ای). حدود صد میلیون نفر که امروز در ایالات‌متحده زندگی می‌کنند، نسل اول و دوم مهاجران هستند اما در گناه جمعی دویست سال قبل گروهی معدود مقصر تصور می‌شوند.

جمعیت ایالات‌متحده در سال لغو برده‌داری یعنی ۱۸۶۵ حدود ۳۰ میلیون بوده است و امروز ۳۳۰ میلیون. بعد از ۱۵۵ سال نیز اثری از آن جمعیت ۳۰ میلیونی (تعداد اندکی برده‌دار) وجود ندارد. جزای امتیازات دویست سال قبل یک عده طبیعتاً آن نیست که قدرت و منابع کشور را امروز باید یکسره به دست مدعیان «قربانی بودن» سپرد و در برابر آن‌ها اطاعت پیشه کرد و زانو زد. کسی که دو سال است شهروند شده وامی به کسانی که اسلافشان برده بوده‌اند، ندارد مگر یک «گناه جمعی» تعریف کنیم و همگان حتی نسل‌های بعدی را مقصر بدانیم. پایین کشیدن مجسمه‌ها و پاک‌سازی کتابخانه‌ها و آرشیوها با القای همین گناه جمعی صورت می‌گیرد.

نسل ما که انقلاب ایران را درک کرد و در سال ۵۷ به خیابان آمد تا دمکراسی را با حذف پایه‌گذاری کند، متأسفانه چند ماه بعد از انقلاب با فرهنگ حذف از طریق داستان‌های ۱۹۸۴ (وزارت حقیقت) و قلعه‌ حیوانات (برخی برابرترند) آشنا شد، زمانی که آنچه نباید رخ می‌داد، رخ‌داده بود. تاریخ برای درس‌آموزی است و نه تصفیه و پاک‌سازی.

تاریخ پاک و پاکیزه وجود ندارد

تاریخ پاک و پاکیزه وجود ندارد. تاریخ مملو است از زشتی‌ها و زیبایی‌ها؛ نه برده‌داری و سلطه‌جویی به قوم و ملت خاصی اختصاص دارد و نه تبعیض و تعصب و تحقیر دیگران. حتی کتب دینی و آثار کلاسیک مثل شکسپیر و مولانای رومی نیز از تصفیه‌های فرهنگ حذف جان سالم به درنمی‌برند. البته هر گروه و جمعیتی گزینش‌های خاص خود را دارد. کریستف کلمبوس برای ایتالیایی تبارهای آمریکایی یک چهره‌‌ مثبت و برای هویت‌گرایانی که می‌خواهند ایالات‌متحده را به‌طور سامانمند نژادپرست معرفی کنند یک چهره‌‌ منفی است.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

کاری که انقلابیون می‌کنند اختلاف‌افکنی و ایجاد جنگ میان افراد بر سر چهره‌های تاریخی است. هدف نمی‌تواند حذف باشد، چون این کار در عصر حاضر اصولاً ناشدنی است. چپ با وادار کردن نهادها و کسب‌وکارها به همراهی با خود درواقع به دنبال در اختیار گرفتن فضای عمومی و وادار کردن دیگران به اطاعت است. همچنین چپ با راه‌اندازی گروه‌های کوچک و تسخیر عرصه‌ خیابان به دنبال آن است که دیگر صداها را در عرصه‌ عمومی خاموش کند. یا شوراهای شهر که منتخب مردم هستند با خواست آن‌ها همراهی می‌کنند و اگر نکنند خودشان مجسمه‌ها را پایین می‌آورند و قسمتی از شهر را اشغال می‌کنند یا می‌سوزانند.

این برخوردها در یک نقطه بهانه‌ای برای تحریک احساسات افراد و بسیج آن‌ها در پشت سر گروه‌هایی است که با نظم و قانون و روال‌های عادی مخالف هستند. یک گروه اگر بخواهد در جامعه‌ دمکراتیک در شرایط عادی مجسمه‌ای یا کتابی را حذف کند باید سال‌ها تلاش کند تا افکار عمومی را با خود همراه کند، اما در شرایط خاص با بسیج جمعی که مشغول غارت و آتش زدن است می‌توان همه کاری کرد و عموم هم نمی‌توانند عکس‌العملی نشان دهند و باید در برابر آن‌ها زانو بزنند تا کمتر بسوزانند و کمتر خسارت بزنند و کمتر پلیس و نیروهای نظم و قانون را مجروح سازند و بکشند.

جهنم‌ها تکرار خواهد شد

اگر این گروه‌های چپ فضای عمومی را در کنترل خود بگیرند همان کارهایی را خواهند کرد که در چین و روسیه و ایران انجام شد. صدها هزار کتاب از کتابخانه‌ها جمع‌آوری و سوزانده خواهد شد؛ هزاران فیلم از آرشیوها به عرصه خیابان آورده و نابود خواهد شد. ده‌ها هزار تن که در برابر آن‌ها بایستند، اعدام انقلابی خواهند شد به اتهام نژادپرست بودن آن‌هم در دادگاه‌های سرپایی. وقتی سرپایی می‌توان حکم به غارت و سوزاندن داد، حکم به اعدام انقلابی هم می‌توان داد.

داستان از روز روشن‌تر است

در هر جامعه‌ای می‌توان سوابقی از تعصب و تبعیض یافت. با این امور می‌توان از طریق آگاهی بخشی و تغییر قوانین و سیاست‌ها برخورد کرد و می‌توان آن‌ها را به عوامل انتقام‌کشی و حذف تبدیل کرد. روش دوم کارهای گروه‌های چپ‌گرا و انقلابی و آنارشیست بوده است. این‌ها همیشه وقتی با بی‌توجهی عمومی یا جلب دلسوزی‌ها قدرت را به دست گرفته‌اند به صغیر و کبیر رحم نکرده‌اند. لازم نیست به راه دور انقلاب‌های کوبا و روسیه و چین و فرانسه برویم. تاریخ چهل‌ساله‌ جمهوری اسلامی در برابر چشمان ماست. اسلام‌گرایان چپ با همکاری چپ‌گرایان مارکسیست نخست از همکاران رژیم پهلوی شروع کردند: کتاب‌های آن‌ها را از کتاب‌فروشی‌ها و کتابخانه‌ها جمع‌آوری کرده و سوزاندند. بعد اموالشان را مصادره کردند.

بعد برخی از آن‌ها را اعدام و برخی دیگر را برای سال‌ها به زندان افکندند. در همین حال نام خیابان‌ها عوض شد و مجسمه‌ها پایین آمد. این داستان چند ماهی طول کشید. وقتی این کارها باب شد، در یکجا متوقف نمی‌شود. به همین دلیل همین داستان بعدها به سر چپ‌های مارکسیست، یهودیان، بهاییان، سنی‌ها و مسیحیان آمد. در مرحله‌ بعد گریبان گروه‌های شیعه را نیز گرفت و تا قائم‌مقامی رهبری پیش رفت.

به سراغ شما هم خواهند آمد

کسانی که امروز برای اعمال آنتیفا و دیگر گروه‌های خشن در سوزاندن و نابود کردن و مجسمه پایین آوردن و تن دردادن به فشار برای حذف فیلم و موسیقی و کتاب و چهره‌ها کف می‌زنند (گزارش نمی‌دهند) و تخریب کسب‌وکارها و اموال عمومی توسط «جان سیاهان اهمیت دارد» را اعتراض صلح‌آمیز می‌خوانند (نخبگان دانشگاهی و رسانه‌ای و کسب‌وکار) متوجه نیستند که آن‌ها بلافاصله بعد از اسامی و مجسمه‌های نظامیان دوران جنگ داخلی (۱۷۰ سال پیش) و پلیس به‌تدریج به سراغ خود آن‌ها می‌آیند که آمده‌اند. سردبیر روزنامه‌ فیلادلفیا اینکوایرر به دلیل این‌که نوشت «ساختمان‌ها نیز اهمیت دارند» اخراج شد، کسی که دو دهه برای تنوع‌بخشی در روزنامه‌اش تلاش کرده بود.

یک استاد دانشگاه یو سی ال ای صرفاً برای خواندن قسمت‌هایی از سخنرانی مارتین لوتر کینگ در باب مبارزه‌ غیر خشونت‌آمیز تحت تحقیق قرارگرفته است. یک ویراستار نیویورک‌تایمز برای انتشار یادداشت تام کاتن سناتور ایالت آرکانزاس اخراج شده است. در سال‌های اخیر ده‌ها استاد دانشگاه در ایالات‌متحده صرفاً به علت مخالفت با گروه‌های آنارشیست و کمونیست از کار خود اخراج یا از سخنرانی محروم شده‌ا‌ند. برخی از این اساتید خود چپ‌گرا بوده‌اند. این حذف‌ها اکثراً از ترس حمله و سوزانده شدن نهادها و مؤسسات انجام می‌شوند. این سم برای دهه‌ها در مهد دمکراسی و آزادی در حال گسترش بوده و دارد به سلاحی مرگبار تبدیل می‌شود.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه