من هم مثل پسرم و سایمون کاول از تکلیف مدرسه بدم می‌آید

مشق شب کودکان را مضطرب می‌کند

هفته پیش، جورج، پسر شش ساله من از درس شنای سه‌ شنبه شب‌هایش بازماند چون باید مشق شبش را تمام می‌کرد. بله، درسی را که دوست داشت و برای سلامتی‌اش هم خوب بود و می‌توانست روزی جانش را هم نجات بدهد از دست داد، تا بتواند تصویر یک نوع خرس کوچک را همراه با قدری اطلاعات در دفترچه «با هم یاد بگیریم» بکشد که باید تا پایان هر ترم تکمیل بشود.

واقعیت این است که من، مثل خیلی از والدین دیگر، به کمکش رفتم و تصویر این خرس را کشیدم و جورج با اکراه آن را رنگ کرد. بعد، چند جمله‌ای را که من برایش نوشتم، کپی کرد.  این کار یک ساعتی طول کشید چون نوشتن‌اش با گریه‌های او و نوازش‌های من و بالاخره فریادهای هردوی ما قطع می‌شد. اگر هدف مدرسه از «با هم یاد گرفتن» این است که هردوی ما یاد بگیریم از تکلیف شب بیزاریم، این عنوان خوبی برای این دفترچه است.

من هم مثل سایمون کاول، شخصیت تلویزیونی مشهوری در بریتانیا، فکر نمی‌کنم مشق شب فایده چندانی برای کودکان داشته باشد. سایمون کاول گفته‌ است اگر پسر پنج ساله‌اش مدرسه را ترک کند، خوشحال می‌شود. بسیاری از ما امنیت مالی سایمون کاول را نداریم، اما خیلی‌هایمان با کاول هم عقیده‌ایم که «یک کودک سالم و خوشحال مهم‌تر از یک کودک تحصیل‌کرده اما عصبی است».

فکر نکنم تکلیف مدرسه پسرم از سایر مدارس بیشتر باشد – سه یا چهار پروژه در هر نیم ترم، به اضافه هجی کردن هشت واژه در هفته، که قاعدتاً نباید فشار چندانی با مه وارد کند، اما هرکه سعی کرده باشد کودکی را که نمی‌خواهد، وادار به خواندن و نوشتن کند، می‌داند این عمل چقدر بی‌فایده‌ای است. بیشتر وقت‌ها روند ترغیب فرزندم به انجام تکالیفش با برخورد مثبت هردوی ما آغاز می‌شود، اما به محض آن که جورج متوجه می‌شود این هم یکی دیگر از کارهایی است که با آن مشکل دارد، ناراحت می‌شود. بعد، مبارزه‌اش برای خودداری از نوشتن حتی یک کلمه روی کاغذ شروع می‌شود.

به نظر می‌رسد این یک استرس بسیار غیرضروری در زندگی کودک شش ساله‌ای است که تا به حال در تمام امتحان‌هایش رد شده و می‌داند از سایر همکلاسی‌هایش «عقب» است.

من منطق تکلیف شب، امتحان خواندن و امتحانات «سَتس» (امتحانات سراسری دانش‌آموزان ابتدایی دربریتانیا) را می‌فهمم، اما این ادعا که کودکان از اثرات آزمایش‌ها و نمره دادن‌های مداوم مصون هستند، و آن‌هایی که نمره خوب نمی‌آورند نیز قرار نیست ناراحت شوند، مضحک است. جورج به من گفت در نمایش کریسمس به او نقش گفتاری نداده‌اند، چون نمی‌تواند درست بخواند. این که به او نقش چوپان لال را داده بودند مسئله نبود، اما از این که جورج چنین برداشتی داشت قلبم شکست.

وقتی همسن جورج بودم، سخت به خواندن و نوشتن علاقه داشتم. به همین دلیل درک این که جورج در علاقه به زبان با من سهیم نیست برایم سخت است. اما این به معنی آن نیست که جورج قرار نیست خواندن و نوشتن یاد نگیرد. ممکن است همانطور که بارها در مورد پسرها شنیده‌ام، دیر شکوفا شود. در حال حاضر، جورج می‌خواهد ساعات آزادش را صرف شنا و فوتبال کند یا به کلوب لگو در کتابخانه محله‌مان برود، یا در پارک به سنجاب‌ها غذا بدهد و با دوربین جدیدش پرنده‌ها را تماشا کند. فکر می‌کنم تمام این فعالیت‌ها که با علاقه دنبال می‌شود، به مراتب برایش بهتر از کپی کردن جمله‌های من در دفترچه‌ای است که باید روز دوشنبه چیزی در آن برای تحویل دادن به مدرسه باشد.

من یکی از آن والدینی نیستم که معتقد است رقابت باید در مدارس لغو، یا هر کودکی باید در همه چیز پیروز شود. اما این که پسر من یا کودکان دیگر این احساس را داشته باشند که هرگز نمی‌توانند مشق شبشان را تمام کنند چه پیامی به آن‌ها می دهد؟ آیا غیر از این است که احساس می‌کنند که هرگز فرصتی برای درخشیدن نخواهند یافت؟

اطمینان دارم آموزشگاه پسر من، یا هر آموزشگاه دیگری، عمدی در این کار ندارد، اما این یادآوری هفتگی که او به خوبی همکلاسی‌هایش نیست، پیامی غلط به او می‌دهد، و من نگران پیامد آن برسلامت روانی کودکانی هستم که مجبور به ورود به عرصه‌ای می‌شوند که می‌دانند در آن شکست خواهند خورد.

من عمیقاً برای جورج متأسفم که بر خلاف همکلاسی‌هایش هرگز از دستاوردهایش در تکمیل تکالیف مدرسه‌اش لذت نخواهد برد، ولی این لذت آنقدرها هم ثمربخش نیست و تنها اثری که می‌تواند داشته باشد این است که شاید بتواند جورج را ترغیب کند تا تنها ممکن است ترغیب شود تا او هم آن اطلاعات مربوط به خرس‌های کوچک را روی کاغذ بنویسد.

© The Independent

بیشتر از زندگی