نخستین رمان اوتسا مشفق با عنوان "مک گلو" به زبان انگلیسی در سال ۲۰۱۴ در ایالات متحده منتشر شد. من این کتاب را به دلیل نام خانوادگی نویسندهی آن که نشان میداد تباری ایرانی دارد، سفارش دادم. فکر کردم که ممکن است او هم به نسل دوم تبعیدیها یا مهاجرانی تعلق داشته باشد که پس از انقلاب ۱۹۷۹ مجبور به ترک ایران شدند یا به آمریکا مهاجرت کردند تا در آن دیار زندگی بهتری را آغاز کنند. در آلمان، جایی که من زندگی میکنم، نوا ابراهیمی، مهرنوش زائری اصفهانی و شیدا بازیار از جمله نویسندگان نسل دوم ایرانیتباری هستند که در آثارشان به موضوعهایی چون روند هویتیابی نسل دوم، زندگی در جامعهای چند فرهنگی که با آنها مثل بیگانه رفتار میکند، تجربیات تلخ فرار خود و خانواده و از همه مهمتر، ناآرامیهای سیاسی کنونی در ایران، میپردازند. این دستمایهها موضوعهای محوری رمانهای نویسندگان ایرانیتبار در کشورهای دیگر هم هست: از جمله در کارهای نگار جوادی (فرانسه)، حمید زیارتی (ایتالیا)، گلناز هاشم زاده (سوئد) و دینا نیری (ایالات متحده). کوتاه: نوشتن در چارچوب موازین «ادبیات دیاسپورا»، گزیدهی مورد علاقهی این گروه از نویسندگان است. زیگرید لفلر، نظریهپرداز ادبی اتریشی، این آثار را تحت عنوان «ادبیات جدید جهانی» ردهبندی کرده است. لفلر به ویژه آثار نویسندگان برخاسته از کشورهایِ استعمارزدهیِ سابقِ بریتانیای کبیر در این کشور را از این زاویه بررسی کرده است.
انتظار طولانی
حدسم در مورد مضمون کارهای اوتسا مشفق نادرست از آب درآمد؛ در آثار او که تباری ایرانی ـ کروآسی دارد، از دستمایههای نسل دومیها نشانی نیست.این نویسندهی ۴۰ ساله، به گفتهی خود، در خانوادهای متاثر از فرهنگ ناب آمریکایی در شهر نیوتن بزرگ شده و با آداب و رسوم و منش و کنش صربی ـ ایرانی کمتر در تماس بوده است. او در کودکی نواختن چند ساز را از مادر و پدر خود که هر دو ویلوننواز بودند، آموخت، ولی پس از ۱۳ سالگی تصمیم گرفت، از دنیای موسیقی به کلی فاصله بگیرد. از اینرو بعد از اتمام دورهی دبیرستان، تحصیل در رشتهی "نگارش خلاق" را انتخاب کرد و از سال ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۱ در دانشگاه براون به آموختن اصول نویسندگی مشغول شد. دریافت مدرک کارشناسی ارشد از این دانشگاه ولی، راه را برای ورود او به بازار بستهی نشر کتاب در این کشور باز نکرد. او میبایست برای دستیابی به موفقیت غیرمنتظرهی خود، سالهای سال انتظار بکشد: مشفق در این رابطه میگوید: «من به مدت پانزده سال فقط برای خودم نوشتم. گاهی کارهایم در مجلههای بینام و نشان که کسی نمیخواندشان، منتشر میشد. بعد لورین استین از نشریهی „پاریس ریویو“، دو داستان کوتاه مرا که به ابتکار خودم، بدون سفارش آنها به تحریریه فرستاده بودم، چاپ کرد و من ناگهان مورد توجه همه قرار گرفتم. گاهی اوقات فقط کافی است که یک نفر قدر کارت را بداند. بعد دیگران هم متوجه میشوند.» مشفق، پس از انتشار چند داستان کوتاه و رمانهای "مک گلو" (۲۰۱۴) و „آیلین“ (۲۰۱۵) از سوی منتقدان ادبی به عنوان «صدای رسای ادبیات نسل جوان آمریکا» مطرح میشود.
آمریکای زشت
او در تازهترین کتاب خود که با عنوان „درد وطن برای دنیایی بهتر“ به صورت مجموعهی داستانهای کوتاه به زبان آلمانی منتشر شده، تصویری تمام عیار از جامعهی سرخوردهی آمریکایی به دست میدهد که در آن الکلیها، معتادان به مواد مخدر، بازندگان، ماچوها، کسانی که از خود و عالم متنفرند و ارادهشان را تنها با اعمال زور و قلدری به کرسی مینشانند، زندگی میکنند: انسانهایی بدون خصلتهای انسانی؛ روابطی فاقد هرگونه مهر، حس همیاری و همبستگی و دیدگاههایی که در آنها، ارزشهای اخلاقی و احترام به خود واژههایی بیگانهاند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
اوتسا مشفق در ۱۴ داستان کوتاه این کتاب، گوشهای از زندگی ملالآور انسانهای ساکن شهرهای کوچک آمریکا را به تصویر میکشد که در جهنم افکار بدخواهانه و تخیلات ناشی از امیال سرکوبشدهی جنسی خود اسیرند و بر همین اساس هم با خود و دیگران رفتار میکنند. اغلب این „شهروندان“ شغل و درآمدی دارند: معلم، پزشک، مشاور املاک یا افرادی که ادارهی امور مجتمعهای مسکونی را به عهده دارند. آنها نه تنها صاحب خانه یا آپارتمانی در شهر محل کار خود هستند، بلکه همزمان یک خانهی دوم یا "کلبه"ای در کوهستان هم برای خود دست و پا کردهاند که بتوانند وقت آزاد و استراحت را در آنجا بگذرانند. آن چه این گروه کم دارد، چشم بینا برای دیدن امتیازات خود و زیبایی زندگی است.
نگاه از بالا
یکی از این آدمها، خانم معلم زبان انگلیسیِ مطلقه و معتاد به مواد مخدری است که در داستان "به میان عوام میروم" با او آشنا میشویم. خانهی تابستانی این زن در شهر کوچک دورافتادهای واقع است که او با تبختر ساکنان (عوام) آن را چنین تصویر میکند: «من ترجیح میدادم که مردم آلنا را مثل جزیی از عوامل صحنهی تیاتر ببینم. لات لوتهای کم سن و سال، مردهای لَنگ، دختربچههایی که خودشان مادر چند بچه هستند و بچههایی که مثل کبوترها یا موشهای تنبل شهر، روی آسفالت داغ خیابان تو هم میلولند.»
این خانم معلم ولی باعلاقه به روی "صحنهی آلنا" میرود؛ به خصوص به ایستگاه ویران قطار آن که مرکز خرید و فروش مواد مخدر و معتادان است. او در ابتدای داستان، شخصیت نامطلوب خود را که وجه مشترک همهی قهرمانان روایتهای این مجموعه است، نشان میدهد؛ هنگامی که دختر جوان بارداری را که شدیدا نیاز به کار و پول دارد و در حال پخش آگهیهای تبلیغی برای خود به عنوان نظافتچی است، بدون توجه به وضعیت ضعیف جسمانی او بهکار میگمارد. او حتی وقتی میبیند که دخترک خونریزی کرده در صدد کمک به او برنمیآید. تا آن که دختر باردار سرانجام پس از دو ساعت کار طاقتفرسا، دچار سرگیجه میشود و در آستانهی درب خانه، از پا در میآید. خانم معلم باز هم تحت تاثیر قرار نمیگیرد و واکنشی از خود نشان نمیدهد. همسایهها، ولی به کمک دخترک میشتابند: «یکی داخل خانه رفت تا آمبولانس خبر کند. من به آشپزخانه برگشتم، برگههای تبلیغاتی دختر و بیست دلار پول از کیفم برداشتم. وقتی بیرون آمدم، دیدم که نفس دخترک به شماره افتاده. بیست دلار را تو دستش گذاشتم. او بازویم را چسبید، خونش را به دستم مالید و آن را فشار داد. مثل دیوانهها جیغ کشید و صورتش را از درد کج و کوله کرد.» خانم معلم پس از انتقال دخترک به بیمارستان هم، همچنان بیاعتنا میماند. خونسرد به کنار رودخانه میرود و در فکر نوبت بعدی مصرف کراک خود، دستها را در آب روان از خون دخترک پاک میکند.
مست از بوی عرق
در داستانهای مشفق، احساسات تنها هنگامی فوران میکنند که منفی، ویرانکننده یا زننده باشند و دنیای پلشت درون و سرشت پلید ضدقهرمانهایش را به نمایش بگذارند. فرقی نمیکند که این شخصیت، خانم معلم داستان کوتاه "به میان عوام میروم" باشد؛ یا ملوان الکلی رمان „مک گلو“ که دوستش را در حال مستی به قتل رسانده؛ یا زن هیولاواری به نام „آیلین“ در کتابی با همین عنوان که در زندان بزهکاران کار میکند و خود را نمیشوید، چون از بوی عرقاش مست میشود؛ یا راوی مونث و موفق رمان „سال استراحت و آرامش من“ که در حالت نیمه بیداری و نیمه خواب اغلب در دنیای خیالپردازیهای جنسی خود پرسه میزند. با این گونه ضدقهرمانها که مشفق آنها را با طنزی گزنده و از نظر روانشناختی استادانه پرداخته، در «ادبیات دیاسپورا» کمتر برخورد میکنیم.
*برگردان آزاد مقالهای به قلم نویسنده به زبان آلمانی