روایت پنجاه سال حجاب و کشف حجاب

جامعه مدنی ایران برای تغییر قوانین ضد زن، آزادی حق پوشش، سفر و ... سالها تلاش کرده است

هر بار که گذرنامه ایرانی‌ام را به مرزبان‌ها می‌دهم،  حتما اشاره‌ای به تفاوت ظاهری من و تصویرم می‌کنند.  تصویری که باحجاب کامل اسلامی موردن ظر حکومت فعلی ایران است، اما زنی که روبه روی آن‌ها ایستاده، نشانی از آن ندارد. میلیون‌ها زن ترک نیز سال‌ها مشکلی مشابه داشتند. تصاویر کارت شناسایی آن‌ها نشانی از خودشان نداشت.

اگرچه آتاتورک مشتاقانه می‌خواست که زنان جمهوری جوان تازه بنیان نهاده شده  ترکیه حجاب بر سر نداشته باشند، اما  برخلاف رضاشاه پهلوی، هیچ‌گاه منع قانونی برای آن ایجاد نکرد. سال‌ها پس از مرگ او و کودتاهای پی‌درپی نظامیان، حجاب زنان، خواسته یا ناخواسته، به‌عنوان نمادی از بنیادگرایی مذهبی، اولین چیزی بود که وارد فهرست ممنوعیت‌ها شد.

دوسوم از جمعیت زنان ترکیه در بین سال‌های ۱۹۷۰ تا ۲۰۱۳ میلادی باید بین رعایت حجاب و زندگی اجتماعی، تحصیلات و کار، یکی را انتخاب می‌کردند. محدودیت‌ها روی کاغذ تنها مربوط به ادارات و سازمان‌های تحت اداره دولت می‌شد، اما کم‌کم به مراکز غیردولتی و مدارس و دانشگاه‌های خصوصی نیز کشیده شد. لیست بلند بالایی از مشاغل ممنوعه وجود داشت: تمام مشاغل دولتی، روزنامه‌نگاری، وکالت و دیوان دادگستری، ادارات پلیس و بیمارستان‌ها و غیره.

عایشه، کارمند شهرداری استانبول، معتقد است که مجموع این فشارها همراه با سقوط اقتصادی ترکیه، باعث به وجود آمدن بستری برای رشد احزاب اسلام‌گرا شد.

«ما چهار خواهریم و پدرمان را در کودکی از دست دادیم. چاره‌ دیگری نداشتیم. باید درس می‌خواندیم و کار می‌کردیم. برای ما انتخاب دیگری نبود. اسلام‌گراها اولین کسانی بودند که به ما دخترها گفتند شما هم وجود دارید و از حق دانشگاه رفتن و کار کردن ما دفاع کردند. این‌همه سال به ما ظلم شد و هیچ‌کس از ما دفاع نکرد.»

اما لغو این قوانین در سال ۲۰۱۳ پایان مشکلات زنان نبود. مریم که خود را «فمینیست مسلمان» می‌داند می‌گوید: «ما تازه به نقطه‌ی صفر رسیده بودیم.»

«احساسی که داشتیم قابل وصف نبود. انگار پایان قوانین برده‌داری بود. روزی که بالاخره توانستیم حقمان را بگیریم، اما فردای آن روز دیدیم این فقط یک قانون روی کاغذ بود که لغو شد. ما از طرف دو جبهه زیر فشار بودیم. احزاب اسلام‌گرایی که تازه به قدرت رسیده بودند و منتظر بودند ما دین‌مان را ادا کنیم و بازوی تبلیغاتی آن‌ها شویم، و احزاب سکولار و جامعه ترکیه که سال‌ها با این وضع کنار آمده بود و علنا زنان محجبه را با طالبان و بنیادگرایان اسلامی مقایسه می‌کردند. سال‌ها طول کشید تا فهمیدیم ما برای حقِ داشتن حجاب جنگیدیم، درحالی‌که باید برای آزادی می‌جنگیدیم. این مردهای مسلمان حتی حاضر نیستند ما در مسجد کنارشان نماز بخوانیم.»

سرخوردگی افرادی مانند مریم از احزاب اسلام‌گرا، دلایل دیگری نیز داشت. درحالی‌که دولت‌های روی کار آمده از حق زنان محجبه برای کار و تحصیل دفاع می‌کردند، بانوی نخست باحجاب اسلامی در مجامع عمومی ظاهر می‌شد، و مدل‌های محجبه برای شرکت های تجاری «محافظه‌کار» ژست‌های تبلیغاتی می‌گرفتند، زنان همچنان بزرگ‌ترین قربانیان خشونت‌های خانگی بودند. هزاران زن توسط شوهرهاشان به قتل می‌رسیدند و ناپدید می‌شدند. نابرابری‌های اجتماعی و شکاف‌های جنسیتی عمیق بود. دسترسی به امکانات برابر، خواسته اصلی این گروه‌ها بود که با سخنرانی‌های پی‌درپی رئیس دولت، به عقب رانده می‌شد. سخنرانی‌هایی با مضمون تأکید بر ارزش‌های خانواده و فرزند‌آوری، مادری و زنانگی مورد تائید اسلام، نکوهش زن شاغل و مجرد، تغییر کتاب‌های درسی، و حذف گام‌به‌گام تصویر زن مستقل و قوی از جامعه.

زحل، یکی از دختران خوش‌شانسی بود که توانست بدون برداشتن حجاب به دانشگاه برود، اما سال گذشته با انتخاب خودش حجاب را کنار گذاشت. او در استانبول استاد دانشگاه است.

«یک تصویر خیلی روشن از کودکی همیشه در خاطرم هست. تمام سؤال‌های بزرگ زندگی من از همان‌جا شروع شد. با خواهرها و مادرم تلویزیون تماشا می‌کردیم. زن و شوهر جوانی با بسته‌های خرید وارد خانه شدند و باهم به آشپزخانه رفتند و شروع کردند به آشپزی. این تصویر برای من عجیب‌ترین چیزی بود که در زندگی دیده بودم. هیچ‌یک از مردهایی که در زندگی دیده بودم، هرگز با آشپزخانه کاری نداشتند. به مادرم گفتم، من از این شوهرها دوست دارم که در آشپزخانه کار کنند. به حرف کودکانه من خندید و گفت، این‌ها واقعی نیست. مرد واقعی آشپزی نمی‌کند.»

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

او در شهرستان کوچکی که مانند اکثریت شهرهای کوچک ترکیه بافت مذهبی داشت، بزرگ شد و سپس برای ادامه تحصیل به آنکارا رفت.

«سال‌های زیادی محجبه بودم، چون تمام زنان اطرافم همین شکلی بودند. وقتی به دانشگاه رفتم، با زندگی‌های دیگری روبه‌رو شدم. آدم‌هایی که لزوما فاسد و هوس‌ران نبودند؛ فقط لباس‌شان با من فرق می‌کرد. دلم می‌خواست با همکلاسی‌هایم دوست باشم، اما هیچ‌کس با من حرف نمی‌زد. با چند دختر شبیه خودم یک گروه کوچک و جدا از بقیه داشتیم. روزهای سختی بود. من عاشق تحرک و مهمانی بودم، اما با پیش‌فرض «دختر مسلمان عقب‌مانده و طرف‌دار اسلام‌گراها» از طرف همه طرد می‌شدم.»

زحل یک سال است که دیگر محجبه نیست، اما هنوز در مسافرت به زادگاهش روسری سر می‌کند و چیزی از تغییر عقیده خود، به آن‌ها نگفته است. ترس او و هزاران زن شبیه او، از بین رفتن پیوندهای خانوادگی و ملامت شدن از طرف نزدیکان‌شان است که می‌پندارند به‌عنوان یک زن، بدون رعایت حجاب، وقار و عفاف کافی ندارد و باعث شرم و سرافکندگی اعضای خانواده شده است. از سوی دیگر، با آن‌که دیگر موهایش را پنهان نمی‌کند، اما عقیده دارد که در چشم همکارانش هنوز هم «محجبه» دیده می‌شود.

«حتی با من سر یک میز نهار نمی‌خورند. پشت سرم گفته‌اند که جاسوس دولت هستم که به‌خاطر خبرچینی روسری‌ام را برداشته‌ام. انگار هرکسی نماز بخواند یا روسری سرش باشد، حتما طرفدار «حزب اسلامی» است. کلیشه‌های آزاردهنده در همه‌جا هستند. دوستان قدیمم  می‌گویند که کار درستی نکرده‌ام و دیگر با من رابطه ندارند. درحالی‌که من فقط می‌خواهم یک زندگی معمولی داشته باشم.»

«یک زندگی معمولی» رویای بزرگی است. درحالی‌که زنان در بسیاری از کشورها حق‌وحقوق تضمین‌شده‌ای توسط دولت دارند، اما آیا عوامل فرهنگی، جامعه و اطرافیان و مخصوصا خانواده از اهرم‌های عاطفی و مالی برای دریغ کردن این حق سو استفاده نمی‌کنند؟ جامعه مدنی ایران سال‌های زیادی تلاش کرده است تا ذره‌ذره قوانین را اصلاح کند. کوشیده است تا از اندک روزنه‌های موجود برای تغییر قوانین ضد زن، آزادی حق پوشش، سفر و حضانت فرزند استفاده کند، تا روزی برسد که در ایران نیز مانند ترکیه، دست‌کم قوانین بر روی کاغذ تغییر کند. اما آیا آن روز برای زنان ایران هم تازه «رسیدن به نقطه صفر» خواهد بود؟