پهلوان تختی نمی‌میرد

غلامرضا تختی در جوانی خود را کشت، و برای همیشه جوان ماند


پوستر فیلم «غلامرضا تختی» به کارگردانی بهرام توکلی در آستانه آغاز اکران نوروزی فیلم منتشر شد- ایلنا

هر جامعه و فرهنگی که ورزشکار بلند‌آوازه‌ و پرحاشیه‌‌ای مانند تختی داشته باشد، بی‌شک چندین فیلم و سریال درباره زندگی او ساخته می‌شود، اما غلامرضا تختی از این حیث هم شانس چندانی نیاورد. نخست، علی حاتمی اقدام به ساخت فیلمی در مورد زندگی او کرد که اگر به انجام رسیده بود، اثری می‌شد بی‌شک ماندگار؛ گیرم به سبک سایر کارهای علی حاتمی، بیشتر فیلمی از علی حاتمی از کار در می‌آمد تا فیلمی در باره تختی. اما به هر روی، سرطان فرصت به زنده‌یاد حاتمی نداد و او در میانه کار، جان داد و مقداری فیلم با دست‌نوشته از خود به‌جای گذاشت.

از اینجا به بعد، کار به دست بهروز افخمی افتاد. افخمی که اساسا کار خود را به عنوان کارگردان در ۱۳۶۵ با گرفتن کار نیمه تمام ناصر تقوایی، کوچک جنگلی، آغاز کرد بود و از کارگردانان حکومتی هم محسوب می‌شد، بدترین انتخاب برای ادامه کار بود. افخمی آن‌قدر باهوش نبود که چنین کاری را نپذیرد، اما آن‌قدر باهوش بود که آن را نسازد. پروژه را پذیرفت، اما فیلمی ساخت که ربط چندانی نه به فیلم حاتمی دارد، نه می‌شود از آن به زندگی غلامرضا تختی رسید، اما اسم آن را «جهان پهلوان تختی» گذاشت و روایت رسمی و حکومتی به قتل رسیدن تختی توسط ساواک را پَر و بالی تازه داد و با داستانی کم مایه و تخیلی که معلوم نیست کجای آن و چقدرش واقعی‌ست و کجا و چقدرش حاصل تخیل و ذهن نویسنده، فیلمش را ساخت.

در حالی که علی حاتمی و ماجرای فوتش و همسرشان خانم زهرا خوشکام (که پس از انقلاب، این اولین فیلمی بود که در آن دیده می‌شد) واقعی بودند، کارگردان جدید که قاعدتا باید خود بهروز افخمی باشد، فریبرز عرب‌نیا بود و نقش همسرش در آن زمان، ناهید طلوع، که منشی صحنه فیلم جهان پهلوان تختی بود، را هم نیکی کریمی بازی می‌کند. این‌ها موجب می‌شود که ندانیم دیگر چه چیزهایی واقعی نیست، و بعد، داستانی روایت می‌شود که هیچ سرنخی برای واقعی یا تخیلی دانستنش نیست و فرضیه‌هایی طرح می‌شود که نیمه‌کاره رها می‌شود، و در انتها هم، کاملا غیرمنطقی و باسمه‌ای، کارگردان نمی‌رود گوشی تلفن را بردارد و با کسی که ادعا می‌کند دست خط تختی را با فشار و زور ساواک جعل کرده است، حرف بزند. معلوم نیست اساسا چرا باید این عریضه‌نویس قدیمی که تحت فشار ساواک کاری را انجام داده است که آشکار شدنش، تایید روایت رسمی جمهوری اسلامی ایران است، از «شهید» خواندن غلامرضا تختی، و این که توسط ساواک به قتل رسیده است، بترسد؛ در حالی که برای این کار باید انتظار داشته باشد به او جایزه هم بدهند. و معلوم نیست چرا اینقدر صبر کرده است، و با این که سال‌ها از برچیده شدن ساواک گذشته بوده است، تا آن لحظه حرفی نزده بوده است. به هر حال، اگر تمام این ماجرا که تنها استدلال فیلم است، درست باشد، آن که آن جاعل خودش را نشان نمی‌دهد، تنها یک دلیل قابل تصور دارد و آن هم این است که سن و سالش به این حرف‌ها نمی‌خورد.

فیلم افخمی درباره تختی، نه مورد توجه مردم قرار گرفت و نه منتقدان از آن به نیکی یاد کردند، و خیلی زود فراموش شد.

تا آن که در سال گذشته، ۱۳۹۷، فیلم «غلامرضا تختی» به کارگردانی بهرام توکلی ساخته شد. این فیلم مورد توجه منتقدان قرار گرفت و در سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر نامزد ده جایزه در رشته‌های اصلی شد و سرانجام، جایزه بهترین فیلم‌برداری و بهترین طراحی صحنه را از آن خود کرد. هر چند فیلم غلامرضا تختی برخلاف انتظارها فروش چندانی در گیشه نداشت و بخش کوچکی از هزینه بزرگ تولید آن را که بالغ بر هشت و نیم میلیارد تومان می‌شد، برنگرداند، اما از بسیاری جهات کار قابل توجهی‌ست.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

فیلم «غلامرضا تختی» فیلم خوش‌ساختی‌ست که روان روایت می‌شود و حال و هوای زمانه‌ای را که تختی در کودکی، در فقر و نکبت زیسته بود و در بزرگ‌سالی، به امید و گره‌گشای مردمی تبدیل شده بود، بازتاب می‌دهد. دچار شعارزدگی نمی‌شود و از مسایل شخصی و خصوصی زندگی تختی و رابطه او و خانواده پدری و همسرش، جز بیان نکاتی گذرا، چیز دیگری نمی‌گوید. و این، ضعف فیلم نیست، که نقطه قوت آن است.

بابک تختی، فرزند غلامرضا تختی، در اولین واکنش پس از تماشای فیلم، گفت: «فیلم روایت منصفانه‌ای است براساس واقعیت.  تعهد به واقعیت و پرهیز از دروغ در فیلم در دورانی که همه جا غرق در شیادی است، برایم بسیار ستودنی‌ست. فیلم به‌خاطر دقت در وقایع تاریخی می‌تواند مستندی درباره زندگی تختی باشد، اما انباشته از فضاها و صحنه‌های هنرمندانه که مدیون ذهن خلاق کارگردان است.» با این حال، هنوز پرونده ساخت فیلم در مورد زندگی غلامرضا تختی بسته نشده است، زیرا در حکومت فعلی با واکنش‌هایی که نسبت به محمدرضا شاه و محمد مصدق و آیت‌الله طالقانی و سایر شخصیت‌ها وجود دارد، و نیز، با نظرات دو قطبی نسبت به جبهه ملی و دوران شاه و  مصدق، هم در حکومت و هم اپوزیسیون، نمی‌توان چهره‌ای واقعی از او ترسیم کرد.

چیزی که در ساخته توکلی مغفول ماند، فیلم‌نامه قوی آن است. نوشتن فیلم‌نامه واقع‌گرا بر اساس شخصیت واقعی، بسیار دشوار است و نوشتن زندگی مناقشه‌برانگیزی مانند زندگی تختی، بسیار دشوارتر. وقتی می‌دانیم داستان چیست، و روایت، قدرت ایجاد تعلیق ندارد، باید به شیوه‌ای کار کرد که از وجوهی دیگر تعلیق ایجاد شود، یعنی در دل بیننده این امید به وجود بیاید تا داستان، به‌نحو دیگری رقم بخورد. در آغاز فیلم که تختی به هتل می‌رود، آشپز، شیرین یزدان‌بخش، و پیشخدمت، ستاره پسیانی، دارند با هم گفت‌وگو می‌کنند و پیشخدمت می‌خواهد حرفی را به تختی بزند تا مشکلی را برایش حل کند. تختی تلفن می‌زند و یک لیوان آب می‌خواهد، و آشپز به پیشخدمت می‌گوید، الان آب را که می‌بری برو حرفت را بزن حل این مشکل برای آقای تختی کاری ندارد و بسیار آسان است. فیلم ادامه می‌یابد و به دوران کودکی تختی می‌رود و ماجراها طی می‌شود، تا در پایان ماجرا دوباره می‌رسیم به هتل، درست بعد از آن که تختی زنگ زده است و آب می‌خواهد و آشپز یک لیوان آن می‌ریزد دست پیش‌خدمت می‌دهد که ببرد برای اتاق ۲۳، اما می‌گوید، یک بار حرفی را که می‌خواهی به تختی بزنی بگو، و پیش‌خدمت شروع می‌کند به گفتن جمله‌ای که می‌خواهد بگوید، و متوجه می‌شویم او جوانی را دوست دارد که در پرورش‌گاه بزرگ شده و است و کسی را ندارد که با او به خواستگاری‌اش بیایند، و می‌خواهد آقای تختی با او بیاید تا خانواده‌اش با انجام آن وصلت موافقت کنند. همه می‌دانیم که اگر این را به تختی بگوید، تختی دست‌کم آتقدر زنده می‌ماند تا این کار را انجام دهد، و این می‌شود «تعلیق» داستان ما.

نکته‌ای که گاه طرح می‌شود، این است که احتمالا غلامرضا تختی نمایش «پهلوان اکبر می‌میرد» به کارگردانی بهرام بیضایی را دیده است، و تحت تاثیر آن دست به خودکشی زده است. هر چند، آقای عباس جوانمرد چنین چیزی یادش نمی‌آید. در سال ۱۳۴۴ که نمایش «پهلوان اکبر می‌میرد» در تالار ۲۵ شهریور (که بعدها نامش به تماشاخانه سنگلج تغییر یافت) مورد توجه بسیاری واقع شد؛ از محمدرضا شاه که مجذوب نمایش و زبان ویژه آن شده بود تا منتقدان بسیاری که یا آن‌را نواختند یا تقدیر کردند و یا میانه ضعف و قوتش را گوشزد کردند. آن نمایش بحث زیادی در جامعه ایجاد کرد و قصه اصلی آن هم مربوط به پهلوانی می‌شود که خود را از میان برمی‌دارد تا جوانی که می‌خواهد با او کشتی بگیرد تا به وصال معشوقش برسد، موفق شود. هر چند این نظریه خام است و ممکن است شباهت خودکشی غلامرضا تختی با نمایش «پهلوان اکبر می‌میرد» صرفا تصادفی باشد اما نکته‌ایست که ارزش تحقیق و بررسی دارد.

فیلم «غلامرضا تختی» به کارگردانی بهرام توکلی، احتمالا آخرین فیلم در مورد تختی نخواهد بود و امید می‌رود که در شرایط بهتری از نظر سیاسی و آزادی بیان، فیلم یا فیلم‌های دیگری هم از زندگی غلامرضا تختی ساخته شود. فیلمی که واضح‌تر و مشخص‌تر جنبه‌های سیاسی تختی و رابطه‌اش را با شاه و مخالفان شاه در دوره‌های مختلف زندگی تختی به تصویر بکشد. هر چند، به هر حال تنها نیم قرن از مرگ تختی می‌گذرد و هنوز برخی از هم‌سن و سال‌های او زنده هستند، و در پیوند با شخصیت‌هایی که نقشی در تاریخ داشته‌اند، معمولا باید سال‌ها بگذرد تا فیلم بتواند بدون پیش‌داوری‌های رایج ساخته شود. 

غلامرضا تختی در جوانی خود را کشت، و برای همیشه جوان ماند.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه