چه انتظاری از «عارف»ها می‌رود؟

عارف، سخنی نادرست درباره امام اول شیعیان گفت و هفته بعد، از این کارش پوزش خواست

 در دنیای کنونی ترویج اختلافاتی از این دست، نوعی عقب‌گرد تاریخی است. - عکس از فیس بوک آقای عارف 

عارف عارف‌کیا، خواننده نام‌آشنای موسیقی مردمی، در کنسرتی که اخیرا برگزار کرد، سخنانی درباره امام اول شیعیان بر زبان راند که واکنش تندی را در میان باورمندان به این چهره نامدار مذهبی برانگیخت. این واکنش به اندازه‌ای بود که چند روز بعد، آقای عارف در پیامی مکتوب، آن سخنان را «نسنجیده» خواند و از مخاطبان خود و مردم پوزش خواست.

در نوشته دوم، او کوشید تا پیشینه‌ای از «ارادت» خود به «حضرت‌علی(ع)» بدهد، و سپس مخاطبانش مطلع کند که با جست‌وجو و پرسش از چند استاد دانشگاه، بر نادرستی سخن قبلی‌اش درباره آنچه «در فرهنگ ایرانی نمادی از عدالت، بخشش و فتوت» خواند، مهر ابطال بزند.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

خطاب بخش آخر نوشته او، کسانی بود که با خشم و خروش، به او و نظرش درباره «حضرت علی» تاخته بودند.

آقای عارف آنها را خطاب قرار داد و نوشت: «ای کاش بعضی از عاشقان درگاه علی با هتاکی پاسخگوی من نمی‌شدند و شاید من دلیلی بودم برای بیداری و امتحان آن‌ها تا یادشان نرود انصاف و عدالت واقعی را از که آموخته‌ایم.»

این رفت و برگشت یک هفته‌ای و سطح بالای اعتراضات نسبت به آقای عارف، نکته‌ای مهم را پیش چشم ایرانیان نهاد: این که با نمادهای ملی و مذهبی مردم نباید چنین برخورد کنند؛ به‌ویژه اگر در موقعیتی قرار داشته باشند که اصولا گفتن چنین سخنانی توجیهی منطقی و عقلانی ندارد.

 سخنان عارف البته تنها با مخالفت افراد گمنام روبه‌رو نشد، بلکه چهره‌های مطرحی که امام اول شیعیان در زمره الگوهای زندگی آنها قرار دارد، نیز دست به قلم شدند و کار او را نکوهش کردند. از جمله مهمترین این افراد، احمد زیدآبادی، روزنامه‌نگار برجسته ایرانی بود که هشت سال در زندان جمهوری اسلامی تحت شدیدترین فشارها قرار داشت.

آقای زیدآبادی، هم سخن ابتدایی عارف را مورد سرزنش قرار داد، هم از پوزش‌خواهی او تقدیر کرد، و نوشت: «بدون شک این علامت بزرگواری و طینت انسان‌دوستانۀ اوست و جای قدردانی بسیار دارد.»

عارف سخن نخست را در جایی بیان کرد که عمده مخاطبانش نه تنها میانه‌ چندانی با دین و مذهب ندارند، بلکه مشوق کسانی هستند که در نکوهش شخصیت‌های تاثیرگذار دینی و مذهبی سخن بگویند.

این گرایش، به‌خصوص در زمینه اسلام و شخصیت‌های بزرگ اسلامی، صبغه شدید‌تری یافته است. خشونت‌هایی که در چند سال اخیر از سوی باورمندان به قرائت‌های خشونت‌گرایانه از اسلام (همانند داعش، طالبان، القاعده و…) در سرتاسر جهان رواج یافته است، سبب شده است تا حجم اطلاعات نادرست و بدون پشتوانه‌ای که در یک دهه اخیر درباره بزرگان دین اسلام در فضای مجازی منتشر شده است، نیز فزونی گیرد. در کنار‌ آن قرائت‌های خشن، بخشی از این مواجهه نیز قطعا به علت تصویری است که جمهوری اسلامی و روحانیون حکومتی از دین ارائه داده‌اند. آنها خود را نمایندگان دین جا زده‌اند و همین تصویر را در قاطبه افراد جا‌انداخته‌اند که هر آنچه آنها می‌گویند و می‌کنند، همانی است که بزرگان دین انجام می‌داده‌اند.

اسلام فرهنگی و ایران فرهنگی

آنچه  باید بر‌ آن تاکید کرد و به نظر می‌رسد که مخالفان و منتقدان قرائت رسمی از دین و هویت دینی اعتنایی به آن ندارند، مفهومی است به نام «اسلام فرهنگی» که مخالفان می‌کوشند وجه اسلامی آن را به کناری نهند و تنها بر وجه ایرانی این تاریخ و هویت تاکید ورزند. در حالی که چه اسلام فرهنگی و چه «ایران فرهنگی»، دو بال هویت ایرانی‌اند که جداکردن آنها از یکدیگر در عالم واقع، آب در هاون کوبیدن است. 

ما نمی‌توانیم از فردوسی سخن بگوییم، بدون آن که به ریشه‌های مذهبی و گرایش‌های او به شیعه اشاره نکنیم، همچنان که نمی‌توانیم از مولوی، سنایی، سعدی، حافظ و عطار و … سخن بگوییم، و تنها بر وجه ادبی و فارسی‌گرایانه آثار آنها تاکید کنیم و از الهام آنان از قرآن و پیامبر و بزرگان دینی، یاد نکنیم.

در سرگذشت مولانا آمده است که وقتی او نام پیامبر را می‌شنید، به احترام آن نام از جای خود بلند می‌شد:

از درم‌ها نام شاهان برکنند

نام احمد تا ابد بر می‌زنند

نام احمد نام جملهٔ انبیاست

چونک صد آمد، نود هم پیش ماست

این همان مولاناست که ما ایرانیان به وجودش افتخار می‌کنیم و آثار و نوشته‌هایش جهانی را فتح کرده‌ است و خود نیز کتاب مثنوی‌‌اش را قرآن ثانی خوانده است؛ همان کتابی که برخی فقها آن را نجس می‌دانند و سخت به خالق آن می‌تازند.

این دوگانه‌سازی فرهنگی و تقابل میان بزرگان دینی با بزرگان ملی و تاریخی، در گفتمان بخشی از هسته محتسب‌مزاج جمهوری اسلامی، سکه رایجی است. اینان از جمله همان‌هایی هستند که سال‌هاست صدا و سیما را فتح‌کرده‌اند و تریبون‌های رسمی را غصب، و مجالی برای عرض اندام و معرفی بزرگان فرهنگ ملی نمی‌دهند، و در حالی که  بودجه‌های هنگفتی را برای سریال‌هایی از چهره‌های مذهبی، آن هم با روایت و قرائت ناقص اختصاص داده‌اند، تولید سریال‌ یا فیلم از چهره‌های ملی را تقریبا ممنوع، و تاریخ ایران را در همان بخش مذهبی خلاصه کرده‌اند. طبیعی است که این گروه نمی‌توانند و نباید نماینده قرائت درست از قهرمانان مذهبی ایرانیان باشند. همانانی که چندی پیش ساخت فیلمی برای مولانا را طرد و لعن می‌کردند و برای آن که مردمی علاقه‌مند می‌خواستند برای چهره‌ای ملی همانند کوروش جشن و مراسمی برپای دارند، ماتم‌سرا برپا کردند.

تاریخ ۱۰۰ ساله اخیر و تجارب تلخی که ایرانیان داشته‌اند، نشان داده است که نه حذف دین و قهرمانان دینی امکان‌پذیر است، نه حذف قهرمانان ملی و میهنی. این دو طیف، چه بپسندیم و چه نپسندیم، هوادارانی فراوان در ایران دارند و نه با تبلیغ‌های صدا و سیمایی می‌توان حذفشان کرد، نه با زور و فشار.

در حالی که در دنیای کنونی چندفرهنگی، زندگی و زیست با اقوام مختلف و مردمانی از زبان‌ها و فرهنگی‌های گوناگون می‌رود که سیطره یابد، ترویج اختلافاتی از این دست، نوعی عقب‌گرد تاریخی است. 

چهره‌‌های هنری و فرهنگی، به دلیل خاص بودن و مرجعیتی که میان عامه مردم دارند، اگر چنین حساسیت‌هایی را در نظر بگیرند، قطعا به سمت ترویج شیوه‌های جامعه‌هایی چند فرهنگی حرکت خواهند کرد و به جای بذر اختلاف کاشتن و نفت ‌افشاندن بر آتش کینه و نفاق و ایجاد دوقطبی‌های نادرست، خوبی‌ها و نقاط قوت فرهنگی را تقویت خواهند کرد. این گونه است که فرهنگ تحمل مخالف در جامعه رونق می‌گیرد، و آدمیان می‌توانند به‌رغم اختلافات دینی و فرهنگی و اعتقادی، زیستی مسالمت‌آمیز را تجربه کنند؛ چه برسد به مردمانی چون ایرانیان که باوجود تفاوت‌هایی در زبان و آیین‌ها، اشتراکات فراوانی دارند و اختلافات جزیی را می‌توانند با اندکی شکیبایی و تحمل بپوشانند و به حاشیه برانند.

بیشتر از فرهنگ و هنر