خلاقیت و شور و شوق را نمی‌شود دستگیر کرد

گفت‌وگوی ایندیپندنت فارسی با مینا خسروانی و رضا حیدری، بازیگران «خرس نیست»‌، ساخته جعفر پناهی

«خرس نیست»، آخرین ساخته جعفر پناهی، مرثیه‌ای غمگین برای آزادی است؛ آزادی از سنت و خرافات، از سرکوب سیاسی، آزادی خلاقیت و بیان. پناهی در این فیلم بسیار شخصی، یک جفت عاشق را نشانمان می‌دهد که آماده‌اند برای باورهای خود جان دهند. این فیلم در جشنواره ونیز جایزه ویژه هیئت‌داوران را که در واقع سومین جایزه است، برنده شد.

جعفر پناهی کمی پیش از جشنواره (در تیر ۱۴۰۱) به زندان افتاده بود و این بار نیز نتوانست شخصا در جشنواره ونیز حضور داشته باشد؛ حالا «خرس نیست» این روزها در سینماهای مختلف جهان به نمایش در می‌آید و طرفداران بسیاری پیدا کرده است. نمایش آن در سینمای مشهور فیلم فوروم نیویورک در روزهای اخیر با تحسین بسیاری از منتقدان در این پایتخت فرهنگی آمریکا مواجه شد.

ای‌او اسکات و مانولا دارگیس،‌ دو منتقد فیلم روزنامه نیویورک تایمز، این فیلم را لایق نامزدی جایزه اسکار بهترین فیلم و بهترین کارگردانی می‌دانند. از نظر دارگیس پناهی شایستگی نامزدی اسکار بهترین بازیگر مرد و بهترین فیلمنامه را نیز دارد. اگر پناهی در هر یک از بخش‌ها نامزد شود،‌ هم رویدادی تاریخی برای سینمای ایران خواهد بود و هم فرصتی برای بیشتر جلب کردن توجه‌ها به خیزش انقلابی مردم ایران که پناهی پیش از آن به زندان افتاده و البته از همان زندان نشان داده که کنار مردم معترض است.

ایندیپندنت فارسی پاییز گذشته در خلال جشنواره ونیز، پای صحبت رضا حیدری و مینا خسروانی، دو بازیگر فیلم، نشست که این فیلم را در ونیز نمایندگی می‌کردند.

ایندیپندنت فارسی‌: در فرش قرمز جشنواره ونیز، گروهی به دستگیری جعفر پناهی اعتراض کردند. از اینکه در کنار چهره‌هایی همچون آلبرتو باربرا، رئیس جشنواره، و جولیان مور، عضو هیئت‌داوران، بخشی از این اعتراض بودید، چه احساسی داشتید‌؟

مینا خسروانی: زیبا بود. بسیار تکان‌دهنده و برای شخص من بسیار قوی. به نظرم خیلی مهم است که تمام دنیا کنار هم بایستند و در مورد بی‌عدالتی بزرگی که در گوشه‌ای از جهان اتفاق می‌افتد، این‌طور همبستگی نشان دهند.

رضا حیدری:‌ احساسی قوی‌ بود که بدانیم برخی از مهم‌ترین آدم‌های تاریخ به این فرش راه یافته‌اند اما در ضمن، لحظه‌ای تلخ و شیرین بود؛ چون پناهی می‌بایست آنجا می‌بود اما در عوض در زندان بود.

ایندیپندنت فارسی: برایمان از روند خلق نطفه فیلم و ساخته شدن آن بگویید. این فیلم از کجا آمد؟ شما چطور برای بازی انتخاب شدید؟

رضا حیدری: با  پناهی قبلا در «سه‌رخ» به عنوان مهندس صدا همکاری کرده بودم و قرار بود مهندس صدای این فیلم هم باشم. اینجا بود که از من خواستند بازیگر هم باشم و نقش دستیار کارگردان را بازی کنم. پذیرفتم و علی‌رغم دشواری‌ها و موانع پیش رو سعی کردیم به این طرح وفادار بمانیم و کارمان را ادامه دهیم.

مینا خسروانی: من بازیگری مقیم فرانسه‌ام. ۱۲ سالم بود که در تمرین‌های تئاتر عمویم در تهران نقش بازی می‌کردم. بعدها به پاریس رفتم و آنجا در رشته بازیگری درس خواندم و فارغ‌التحصیل شدم. سال‌ها است در تبعیدم و هرگز باور نمی‌کردم که روزی با کارگردانی ایرانی که در ایران زندگی می‌کند، همکاری کنم. این هم برای من ممنوعه محسوب می‌شود و هم برای آن‌ها. اقبال بزرگی است که امکان همکاری با چنین استاد بزرگی را پیدا کردم. من می‌دانستم که او دنبال بازیگر است و برایش ویدیویی از خودم فرستادم، بی آنکه بدانم نقش قرار است چه باشد.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

ایندیپندنت فارسی: اما شخصیتی که بازی می‌کنید انعکاسی از سابقه شخصی خودتان هم هست. درست است؟ و رضا برای شما هم آیا بین زندگی خودتان و این شخصیت ارتباطی بود؟

مینا خسروانی: این احساس که آدم می‌خواهد کشورش را رها کند و در عین حال می‌خواهد آنجا بماند و دشواری این تصمیم در عمل و البته از لحاظ عاطفی… بله، فکر می‌کنم من می‌توانم با این موضوع رابطه برقرار کنم. خوشبختانه من هرگز مثل زارا در این فیلم تحت شکنجه یا حبس قرار نگرفتم اما از بعضی لحاظ به‌شدت به زارا احساس نزدیکی می‌کنم. او آماده است کشورش را برای روزهایی بهتر رها کند اما متوجه می‌شود که خوشبختی واقعی در این است که در کشور خودش و کنار همسرش بماند نه اینکه در ترکیه و در وضعی بسیار بد باشد. من به‌خصوص در سال‌های اول مهاجرت، به‌شدت به این فکر بودم که اصلا ما چرا باید مهاجرت می‌کردیم؟ این کار بسیار سخت است. به‌ویژه وقتی آدم دنبال شوروشوقش به هنر برود. هر روز زندگی چالشی بزرگ است و اینجا است که آدم شروع می‌کند از خودش بپرسد که آیا تصمیم درستی گرفتم؟ من اولین مونولوگ زارا را که خواندم به‌شدت تحت تاثیر قرار گرفتم و بهت‌زده شدم، چون احساس کردم خشم او مثل خشم من است و من همین میل به انقلاب را دارم. امروز من خوشحالم که از ایران رفته‌ام، چون اوضاع این کشور بد و بدتر می‌شود. به نظرم پناهی هوشمند و بسیار حساس است چون بدون اینکه داستان زندگی مرا بداند، نزدیکی‌ام به زارا را حس کرد.

رضا حیدری:‌ من مهندس صدا هستم و هرگز نه دستیار کارگردان بوده‌ام نه بازیگر. پناهی که درخواست کرد، تمرین برای این نقش را شروع کردم اما جلو دوربین که رفتم، پناهی گفت هرچه تابه‌حال یاد گرفتی، فراموش کن و همه‌چیز را به عهده خودم بگذار و من هم دقیقا همین کار را کردم. به نظرم نتیجه کار خوب شد، چون او لیدر خیلی خوبی است. مهم نیست کنار او باشی یا پشت صحنه یا جلو دوربین یا مثل مینا اصلا کاملا دور باشی. او به آدم کمک می‌کند کارش را انجام دهد.

ایندیپندنت فارسی: برایمان کمی از فیلمبرداری مخفیانه در ایران هم می‌گویید؟ آیا کار خطرناکی بود؟

رضا حیدری: فیلمبرداری را در روستایی دوردست در ایران آغاز کردیم و هرگز متوجه نبودیم که شاید مقام‌ها بیایند و به ما بگویند که جمع کنیم و برویم اما معلوم نشد چطور پیدایمان کردند و در روز ششم کار گفتند جمع کنیم و برویم و همه‌چیز را فراموش کنیم. به ما گفتند اجازه ادامه فیلمبرداری در روستا را نداریم و همین بود که باید برای فیلمبرداری بقیه صحنه‌ها به روستاهای مشابه دیگر می‌رفتیم. اما برای صحنه‌های متوالی که نصفشان را فیلم گرفته بودیم، باید به همان روستایی برمی‌گشتیم که حالا ممنوع شده بود. اما با تلفن همراه رفتیم و فیلم گرفتیم. من به عنوان مهندس صدا از پناهی خواستم اجازه دهد دستگاه ضبط ببرم تا صدا بهتر ضبط شود اما او اجازه نداد و من سعی کردم برای هر آنچه در آن ۲۰ دقیقه فیلم گرفتیم، صدا اضافه کنم. از آنجایی که ضبط صدا در آنجا ممکن نبود، استودیویی صحرایی با ملافه درست کردیم چون نمی‌توانستیم روستایی‌ها را به استودیویی واقعی ببریم. خیلی چالش‌برانگیز بود اما بسیار هم لذت‌بخش بود.

ایندیپندنت فارسی: مینا برای شما آیا کار کارگردانی مشابه همان چیزی بود که در فیلم می‌بینیم؟

مینا خسروانی: بله، دقیقا همان‌طور. از طریق واتس‌اپ و فوق‌العاده بود، چون پناهی آنجا نبود اما من حضورش را خیلی قوی حس می‌کردم. برخی مواقع از او می‌ترسیدم و فکر می‌کردم از من خوشش نمی‌آید و یادم می‌آید که وقتی فیلم گرفتن را شروع کردیم، از صحنه اصلی خیلی احساساتی بودم و پناهی به من گفت: نباید گریه کنی. باید قوی باشی. باید زارا باشی. او زن خیلی قدرتمندی است. در کل صحنه این احساس را داشتم که شخصا آنجا است و ما را کارگردانی می‌کند و همه جزئیات را زیر نظر دارد. فوق‌العاده بود.

رضا حیدری: من خاطره‌ای دارم. نزدیک مرز بودیم و کل تیم در ماشین بود. چراغ‌ها را خاموش کرده بودیم چون اگر لو می‌رفتیم، برایمان خیلی خطرناک می‌شد. این بود که در دره‌های تاریک می‌راندیم تا نزدیک مرز برسیم و زیر نور ماه فیلم بگیریم. بالای کوه که رسیدیم، کورسوی نوری دیدیم. همه پنهان شدیم و امیدوار بودیم چیز خطرناکی نباشد. هرگز نفهمیدیم چه نوری بود. شاید هم تعریف این خاطره خیلی مهم نمی‌بود اما همین به صحنه‌ای در فیلم بدل شد.

ایندیپندنت فارسی: به نظر من هم مهم است، چون به ما تصویری از شرایط فیلمبرداری «خرس نیست» می‌دهد. رضا آیا از بازگشت به ایران نمی‌ترسی؟

رضا حیدری: نه، خداوند نگهدار من است. من این‌قدر کار کردن با پناهی را دوست دارم که برخی مواقع آرزو می‌کنم دستگیر شوم تا بتوانیم دوباره همکاری کنیم. تنها چیزی که برای او مهم است، شوروشوقش به فیلمسازی است و از درون زندان هم دارد فیلمش را می‌سازد. خلاقیت و شوروشوق را نمی‌شود دستگیر کرد.

ایندیپندنت فارسی: شما مدتی است با پناهی همکاری کرده‌اید. به نظرتان آیا این اواخر رویکردش به فیلمسازی تغییری کرده است؟

رضا حیدری: به نظرم سبکش همان است که بود. خیلی تغییر نکرده. هنوز هم ساده و هم در عین حال خیلی عمیق است. شاید داستان‌هایش مالیخولیایی‌تر و تلخ‌تر شده‌اند. شاید بشود گفت چشم‌اندازش به زندگی بدبینانه‌تر شده است.

بیشتر از فیلم