جایزه نوبل اقتصاد در سال ۲۰۱۹ به «ابهیجیت بنرجی»، «ایستر دوفلو» و «مایکل کرمه» به خاطر تحقیقاتشان در حوزه فقرزدایی تعلق گرفت. در این میان، «دوفلو» و «بنرجی»، مدرسان و پژوهشگران اقتصاد توسعه در دانشگاه «ام.آی.تی»، به خاطر استفاده از روشهای آزمایشی در تحلیل فقر و ارائه راهکارهای ساده و موثر شهرت بین المللی دارند. داوران آکادمی نوبل اعتقاد داشتند که نه تنها «شیوه های پژوهشی آزمایشی آنان در اقتصاد توسعه به رویکرد غالب تبدیل شده است»، بلکه تحقیقات آنان در عمل توانسته است بر زندگی محرومان تاثیر مثبتی بگذارد.
موضوع عمده در کارهای این زوج دانشگاهی، موثربودن کمکهای خارجی در قسمت فقرزدایی در کشورهای فقیر است. آنها در کتاب «اقتصاد فقیر...» تلاش دارند میان نگاه دو نظریه پرداز پیشتاز حوزه توسعه، «جفری ساکس» و «ویلیام ایسترلی»، به اثرگذاری کمکهای خارجی در عرصه فقرزدایی، به دنبال راههای متفاوتی باشند. آقای ساکس، استاد دانشگاه کلمبیا، در کتاب خود، «پایان فقر»، برای فقرزدایی در کشورهای توسعه نیافته، میلیاردها دلار کمک خارجی را بهخاطر سرمایه گذاری بالای بخش های حیاتی، مانند بهداشت و آموزش، لازم می داند. راه حل هایش هم ساده است: برای از میان بردن مالاریا، مثلاً در کنیا، در میان خانواده ها پشه بند توزیع گردد و یا اطفال واکسینه شوند. چون هر یک از این بیماریها به فقر، نبودِ سلامتی و توسعه نیافتگی این کشورها کمک میکند. در مقابل، ایسترلی، استاد دانشگاه نیویورک، پروژه کمک های خارجی را در کل ناموثر و فسادآور می داند و عقیده دارد که کشورهای فقیر تنها از طریق راهکار توسعه بازار و یافتن راه حل های بومی میتوانند به فقر خود پایان دهند. یکی از کتابهای معروف او، «استبداد کارشناسان» علیه کارآمدی متخصصان حوزه توسعه است که سیاستهای کشورهای کمک دهنده به ممالک فقیر را تعیین میکنند.
بنرجی و دوفلو با اینکه در نظریه های کلان در حوزه توسعه و فقرزدایی نکات آموزنده می بینند، ولی تلاش می کنند با شیوه های آزمایشی متکی بر دیدگاهها و تجارب واقعی از کار و مصاحبه فقرا در روستاهای هندوستان، مراکش، کنیا، اندونزی و....، ریشه های فقر را درک کنند و راهکارهای مشخص و کوچکی برای فقرزدایی ارائه دهند. آنها اذعان می دارند که زندگی فقرا پیچیده و چند بعدی است.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
آنها در این کتاب ادعا دارند که مباحث و تئوریهای کلان اقتصادی و سیاسی الزاماً نمی تواند تغییری در وضعیت کشورهای فقیر به وجود آورد و نباید منتظر انقلابها و تحولات بزرگ ماند. «دارن عجم اوغلو» و «جیمز رابیسنون» در کتاب «چرا ملتها شکست می خورند»، و البته «ایسترلی»، تغییر در وضعیت کشورهای فقیر را به اثرگذاری نهادها و بهبود سیاستهای دولتها و بازار آزاد مرتبط میدانند اما «بنرجی» و «دوفلو» باور دارند که «تغییرات کوچک می تواند تاثیرات بزرگ داشته باشد.[معالجه] کرم روده ممکن است آخرین موضوعی باشد که شما در قرارهای دوستانهتان مطرح کنید؛ اما کودکان کنیایی که به جای یک سال، به مدت دو سال تحت درمان کرم زدایی روده در مدرسه بوده اند، در بزرگسالی ۲۰ درصد در هر سال بیشتر درآمد داشتند».
البته، دیدگاههای اصلاح طلبانه و متکی بر قدمهای کوچک آزمون یافته این دو برنده نوبل اقتصاد در حوزه فقرزدایی، منتقدان زیادی دارد. اما آنها باور دارند که در بدترین وضعیت، قدم های کوچک و محکم مهمتر از برنامه و اقدامهای اصلاحی بزرگ است که گاهی برخلاف نیات نیک طراحانشان نتایج منفی در پی دارد. به گفته آنها: «تمرکز روی نهادهای کلی به عنوان شرط لازم و کافی برای دستیابی به هر پیامدی تا اندازهای نابجا است. محدودیت های سیاسی واقعی هستند و یافتن راه حل های بزرگ برای مشکلات بزرگ را دشوار میکنند. درک دقیق انگیزهها و محدودیتهای همگان می تواند به نهادها و سیاست هایی با تغییرات آرام و رو به افزایش منجر گردد که پایدار خواهد بود و می تواند آغازگر انقلابی آرام باشد».
بنرجی و دوفلو در عنوان کتاب خود از «بازاندیشی رادیکال» سخن به میان میآورند، اما در ارائه راهکارها بسیار ساده و فروتنانه مینمایند. از نظر آنها، عملکرد فقرا هرچند در ظاهر عاقلانه به نظر نمیرسد، اما تصمیمهایشان دلایل خاص خود را دارد. وقتی درمانگاه های دولتی خدمات درست نمیدهند، آنها به درمانگاههای خصوصی پر هزینه روی میآورند. خانواده های فقیر روی تحصیل فرزندان خود سرمایه گذاری نمیکنند، چون به کیفیت آموزشگاههای دولتی و بازار کار اعتماد ندارند. با این حال، آنها عقیده دارند که فقر نه یک وضعیت دائمی و نهادی بلکه در «طرز دیدگاه، جهالت و جمود» جوامع فقیر ریشه دارد.
در این شکی نیست که فقرا تصمیمهای نادرست میگیرند. مثلاً، در انتخابات به خاطر وابستگی های قومی و مذهبی خود به سیاستمداران فاسد رای میدهند. اما فقر آنان تماماً به تصمیمهایشان بستگی ندارد. بنرجی و دوفلو پنج دلیل را در کتاب خود برای تصمیمهای نادرست و وضعیت پایدار فقرا ذکر برمیشمارند: ۱) «فقرا اغلب اطلاعات حیاتی نداشته و به چیزهای نادرست باور دارند» ۲) «فقرا بار مسئولیت تامین بخشهای گوناگون زندگی را [که باید توسط دولت تامین شود] بر دوش دارند» و طبعا باید هزینه های خدمات عمومی را خود بپردازند ۳) بازارها به دلایل مختلف، از جمله مقررات و فساد اداری، به نفع فقرا نیست و در نتیجه نمی توانند بر درآمد خود بیفزایند ۴) حسابدهی در بخشهای مختلف وجود ندارد و همه گمان میبرند که شرایط موجود، از جمله عرضه ضعیف خدمات پدیدهای طبیعی است ۵) سیاست ها و مقررات نادرست اند ولی کسی به فکر تغییر آنها نیست.
هرچند بنرجی و دوفلو امیدوارند که تغییرات کوچک در زندگی فقرا آغازگر تغییر در نهادهای بزرگ و سیاست های کلی دولت ها در کشورهای فقیر شود، اما واقعیت این است که چشم انداز فقرزدایی و بهبود وضعیت عمومی با تغییرات رادیکال سیاسی-مدیریتی و نهادی پیوند دارد. دستاوردهای کوچک بدون این تغییرات رادیکال نمی تواند پایدار باشد.
شناسنامه کتاب:
اقتصاد فقیر:بازاندیشی بنیادین در شیوه مبارزه با فقر جهانی، ابهیجیت بنرجی و استر دوفلو، مترجمان جعفر خیرخواهان و مهدی فیضی، انتشارات دنیای اقتصاد، ۳۰۰ صفحه.