جنایت در خیابان، برای ثبت در دادگاه تاریخ

شالوده جمهوری اسلامی بر مبنای نپذیرفتن اشتباه است

مهسا، کلامی که با غرش گلوله‌ها گم نمی‌شود را شنیده‌ای؟

مهسا، تو غزل «زن، زندگی، آزادی» را سروده‌ای؟
تا بامدادی دیگر منتظر می‌مانیم،

هزاران مهسا در راه‌اند، می‌دانیم

مهسا، نامت غزلی ازلی و ابدی است
که بادهای سرد پاییز تنها آن را سرخ‌تر و زیباتر می‌کند.

دیدی هزاران بر مزار تو آمدند و آنگاه روز بعد بر مزار نیکا روییدند؟
همه جا خواهی رویید، می‌دانیم، می‌دانیم.

تنها ۴۰ روز گذشت، ولی از سرخی خون تو هزاران روییدند

در همه‌ کوچه‌ها و خیابان‌های شهر منتظر می‌مانیم،

ای نماد «زن، زندگی، آزادی»،
سیاهپوشان پلید از خیابان‌ها رانده می‌شوند،

صدای پای انقلاب می‌آید... تا بامدادی دیگر

(۵ آبان ۱۴۰۱)

هدف از نگارش این یادداشت، بزرگداشت مهسا امینی و ده‌ها دختر و پسر جوان دیگری است که در این شش هفته در شهرهای ایران کشته شده‌اند. با پوزش از اینکه این فهرست فقط گوشه‌ای از این جنایت‌ها را نشان می‌دهد و به همین دلیل فهرست کاملی نیست. شش هفته از شروع اعتراض‌های خیابانی جوانان ایرانی می‌گذرد گرچه دیگر نمی‌توان گفت فقط جوانان در آن شرکت دارند. سرکوب وحشیانه خواسته‌هایی که پس از کشته شدن مهسا (ژینا) امینی در بازداشتگاه به‌اصطلاح پلیس امنیت اخلاقی رخ داد، جای تردید باقی نمی‌گذارد که جمهوری اسلامی توان تامین امنیت جامعه و اداره مطلوب آن را ندارد.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

منابع مختلفی تاکنون فهرست‌های دقیق‌تری از انبوه کشته‌شدگان ارائه داده‌اند، اما در این یادداشت به دلیل محدودیت، به برخی از مواردی می‌پردازیم که دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی برخلاف وجود دلایل و شواهد، منکر ارتکاب آن شده است؛ به‌عبارت‌ دیگر اقدام به کشتار این جوانان و کودکان چنان فجیع و شنیع است که حتی ماموران انتظامی و امنیتی یا پلیس «سلب» امنیت اخلاقی انجام آن را به‌دست مامورانشان نمی‌پذیرند. اگر شش هفته پیش‌تر می‌پذیرفتند که مهسا امینی در بازداشتگاه به‌اصطلاح «‌پلیس امنیت اخلاقی» و به علت ضربات باتوم کشته شده است، شاید می‌توانستند بحران را کنترل کنند، اما در طول ۴۳ سال اخیر هیچ‌گاه اشتباه‌هایشان را نپذیرفتند و طبیعی بود که این بار هم نپذیرند.

شالوده جمهوری اسلامی بر مبنای نپذیرفتن اشتباه است، چرا که خود را نماینده خدا بر روی زمین می‌پندارد، اما همین توهم نمایندگی از جانب خدا موجب می‌شود برای بقای بدون تغییر خود دست به جنایت‌هایی بزند که می‌تواند در دادگاه‌های بین‌المللی مورد رسیدگی قرار بگیرد.

چند مورد زیر تنها نمونه‌هایی است از رخدادهای چند هفته اخیر که در ۴۳ سال تاریخ رژیم کم‌سابقه نیست و همیشه هم از منظر قدیس‌نمایان حکومتی موجه تلقی شده است. این نمونه‌ها برای ثبت در دادگاه تاریخ است:

مهسا (ژینا) امینی – اهل سقز (کردستان) ۲۲ ساله، روز سه‌شنبه ۲۲ شهریور با خشونت نیروهای سرکوبگر در تهران دستگیر و سه روز بعد یعنی جمعه ۲۵ شهریور به علت سکته قلبی و خونریزی مغزی درگذشت. رژیم جمهوری اسلامی مرگ او را به علت بیماری‌های زمینه‌ای اعلام کرد و به هر وسیله‌ای متوسل شد تا مسئولیت این قتل در بازداشتگاه را بر عهده نگیرد. مراسم چهلم مهسا (زینا) امینی و نیکا شاکرمی نشان داد مردم تا چه حد تبلیغات حکومتی در مورد نحوه درگذشت آنان را باور کرده‌اند!

گرچه آمار و اسامی هر لحظه در حال تغییر است، اما در فاصله ۲۵ شهریور تا ۵ آبان ماه، ۲۶۶ نفر کشته شده‌اند که دست‌کم ۳۷ کودک زیر ۱۸ سال جزو آنان بوده‌اند. علاوه بر آن به گزارش «هرانا» ۱۳ هزار و‌ ۹۳۳ نفر بازداشت شده‌اند. گفته می‌شود بیش از ۳۲۰ نفر از بازداشت‌شدگان،‌ کودک‌‌اند.

عوامل رژیم در گذشته تنها به حمله و تخریب سنگ قبر بسنده می‌کردند، اما به‌تدریج این ترفند‌ها تغییر کردند. مثلا در اعتراض‌های سراسری آبان ۱۹۹۸ محسن محمدپور، کارگر ۱۷ ساله خرمشهری، یکی از دست‌کم ۲۳ کودک و نوجوانی بود که بر اساس گزارش عفو بین‌الملل به‌دست نیروهای انتظامی و امنیتی کشته شدند. چهره معصوم این جوان هنوز در یادها باقی است. در بهمن‌ماه سال گذشته بدون اطلاع خانواده محسن محمد‌پور، عوامل بنیاد شهید سنگ قبر او را تغییر دادند و به آن واژه «شهید» را افزوده‌اند! گفته می‌شود چنین اقدام‌هایی به دستور خامنه‌ای و بر مبنای مصوبه شورای عالی امنیت ملی صورت گرفته و به معنی آن است که چنین افرادی «نقشی در اعتراض‌ها نداشتند و به‌طور اتفاقی گلوله به آن‌ها اصابت کرده است». ولی آیا چنین کارهایی می‌تواند اتهام «کودک کشی» را منتفی کند؟

شیوه جدیدتری که برای حذف موجودیت یک انسان مخالف رژیم، حتی بعد از مرگ به‌کار گرفته شده است را در مورد پیکر رضا حقیقت‌نژاد، روزنامه‌نگار برجسته ایرانی مشاهده می‌کنیم که در آلمان و به دنبال یک سری معالجات ناموفق سرطان درگذشت. با اینکه برای ورود پیکر او و دفن در شهر زادگاهش شیراز مجوز دریافت شده بود، متاسفانه پیکرش به‌محض ورود به‌دست افراد ناشناسی از داخل فرودگاه شیراز ربوده و به نقطه نامعلومی انتقال داده شد و تا زمان نگارش این یادداشت به خانواده‌اش تحویل نشده است.

 آرنیکا قائم مقامی – ۱۷ ساله، روز ۳۰ مهر در بیمارستان جان باخت. مقام‌های حکومتی و «روزی نامه» های وابسته به سازمان‌های امنیتی به‌دروغ گفتند که او از طبقه چهارم ساختمانی به پایین پرتاب شده است. جالب اینجا است که این منابع سناریویی را هم برای چگونگی سقوط آرنیکا سرهم‌بندی کرده‌اند که در رسانه‌های وابسته به دستگاه‌های امنیتی می‌توان یافت. درحالی‌که خانواده آرنیکا معتقدند که دخترشان با ضربات باتوم دچار مرگ مغزی شد، ولی به خانواده‌اش فشار آوردند که بگویند او از بالای ساختمان پرتاب شده است.

نیکا شاکرمی – (۱۷ ساله) متولد ۱۰ شهریور ۱۳۸۴، خرم‌آباد لرستان، در تظاهرات روز ۲۹ شهریورماه به دست نیروهای امنیتی کشته شد. اخیرا شبکه سی‌ان‌ان آمریکا نیز مستندی در مورد حضور او در تظاهرات پخش کرد که نشان می‌دهد او به‌دست پلیس امنیت تعقیب و سپس باز‌داشت شده است. درحالی‌که پلیس یک هفته پس از بازداشت، مرگ او را اعلام و ادعا کرد که نیکا خود را از یک ساختمان پرت کرده است، یعنی تکرار سناریوی نخ نمای آرنیکا با شاخ و برگ‌هایی متفاوت.

سارینا اسماعیل‌زاده – متولد ۱۱ تیر ۱۳۸۵. سارینا اهل کرج بود و تنها چهار روز بعد از نیکا شاکرمی، یعنی در ۲ مهر ۱۴۰۱ جانش را از دست داد. گفته می‌شود این دختر جوان در خلال اعتراض‌ها به مرگ مهسا امینی کشته شده است، اما پلیس امنیتی با فشار و تهدید خانواده‌اش را مجبور کرد علت مرگ او را خودکشی براثر سقوط از پشت‌بام اعلام کنند که حتی با شواهد پزشکی قانونی همخوانی ندارد.

حدیث نجفی – پنجشنبه ۳۰ شهریور در مهرشهر کرج شاهد کشته شدن حدیث نجفی ۲۲ ساله نیز بوده‌ایم. حدیث با شلیک گلوله نیروهای امنیتی مجروح و پس از انتقال به بیمارستان قائم کرج براثر شدت جراحات وارده جان باخت. در این مورد هم پلیس مسئولیت قتل را نپذیرفت و گفتند به مرگ طبیعی در‌گذشته است!

غزاله چلابی – متولد ۱۳۶۸ دارای مدرک کارشناسی‌(گویا در رشته حقوق)، کوهنورد، اهل و ساکن آمل. غزاله در حال فیلمبرداری از تظاهرات روز ۳۰ شهریور براثر شلیک مستقیم یک تک‌تیرانداز از داخل ساختمان فرمانداری آمل کشته شد. پلیس دلایلی برای رد اتهام نداشت، به‌جز اینکه بگوید فیلمی که لحظه شلیک را نشان می‌دهد «تقطیع» شده است و البته حتی همین حرف تایید مرگ براثر شلیک گلوله است. «تقطیع» هم جزو واژگانی است که اخیرا سران جمهوری اسلامی برای فرار از هرگونه اتهامی به‌کار می‌برند، خواه در مورد فیلم لحظه شلیک باشد، خواه برای اثبات اینکه منظورشان ازآنچه در فلان سخنرانی گفته‌اند چیز دیگری بوده است.

نکته جالب در مورد غزاله چلابی این است که برخلاف اعلام اعضای خانواده برای اهدای اعضای او، ماموران حکومتی از اهدای اعضایش جلوگیری کردند تا به خیال خود یاد و خاطره‌اش را همچون جسمش دفن کنند.

محمدحسین ترکمان – ۲۷ ساله، اهل اصفهان و ساکن بابل بود. به گزارش ایران وایر «فرماندار و دادستان شهر بابل در مقابل پرسش خانواده محمدحسن ترکمان در خصوص اینکه چه کسی یا کسانی به او شلیک کرده‌اند، ادعا کرده‌اند که او با «شلیک نزدیک از فاصله ۱۵ سانتی‌متری» به‌وسیله «کلت شاه‌کش» به‌دست «منافقین» (کلمه‌ای که برای اعضای سازمان مجاهدین خلق بکار برده می‌شود) کشته شده و یکی از متهمان به قتل او نیز بازداشت شده است.

البته جمهوری اسلامی مملکت بی‌ دروپیکری است که در آن نه‌تنها «مجاهدین» می‌توانند ناگهان از راه برسند و با کلت یک نفر را در انبوه تظاهرکنندگان بکشند، بلکه حتی آن‌طور که احمد امیرآبادی فراهانی، عضو هیئت‌رئیسه مجلس گفته است: «دو عضو سازمان جاسوسی آمریکا در دقایق اولیه پس از مرگ مهسا امینی در بیمارستان کسری حضور داشتند و اولین تصویر را منتشر کردند»! (خبرگزاری مهر – ۲ آبان ۱۴۰۱)‌، یا حتی گروه داعش می‌تواند به صورتی غیرمنتظره در شاه‌چراغ شیراز عملیات تروریستی انجام بدهد و ۱۵ کشته و بیش از ۲۰ زخمی به‌جا بگذارد. (بگذریم از اینکه روز بعد فرماندار می‌گوید دستپاچه شده‌اند و دو نفر را دو بار شمرده‌اند، یعنی اینکه این عملیات ۱۳ کشته داشته است).

مینو مجیدی –۵۵ ساله و مادر سه فرزند، روز ۳۰ شهریور طی اعتراض‌های سراسری در چهارراه ۳۰‌متری کرمانشاه به ضرب گلوله ماموران امنیتی جمهوری اسلامی کشته شد. این بار نیز ماموران حکومتی روش دیگری برای فرار از بار مسئولیت پیدا کردند و گفتند مینو مجیدی با سلاح غیرسازمانی کشته شده است؛ یعنی چون ماموران حکومتی به‌هرحال از اسلحه رسمی سازمانی استفاده می‌کنند و مینو مجیدی هدف گلوله یک اسلحه «غیرسازمانی» قرار گرفته است، بنا‌براین ما در آن دخالتی نداشته‌ایم. به‌عبارت‌دیگر در جمع تظاهر‌گنندگان افراد مسلحی وجود دارند که اسلحه آنان از نوع سلاح ما نیست و ما مسئول آن نیستیم؛ یعنی تکرار سناریوی محمدحسین ترکمان. ناگفته نماند این‌گونه اظهارات به‌ظاهر مبهم و به‌غایت ابلهانه، دلیل دیگری است که حکومت فعلی نمی‌تواند امنیت یکایک آحاد ملت را تامین کند.

نیما شفیق دوست – نوجوان ۱۶ ساله‌، از اهالی روستای زیندشت (از توابع سلماس) و ساکن ارومیه بود. نیما در جریان تظاهرات ارومیه هدف شلیک گلوله قرار می‌گیرد و به‌شدت زخمی می‌شود. خانواده‌اش از ترس او را برای مداوا به زیر‌زمین خانه خودشان منتقل می‌کنند، اما ماموران پلیس او را بازداشت می‌کنند. پس از مدتی بی‌خبری، جنازه او روز چهارشنبه ۱۳ مهر به خانواده بازگردانده می‌شود. سرهنگ حسن شیخ‌نژاد، فرمانده انتظامی ارومیه ۱۰ روز بعد اعلام می‌کند نیما شفیق‌دوست به‌دلیل «گازگرفتگی توسط سگ» جان خود را از دست داده است و فوت او ربطی به تظاهرات ندارد. معمولا نیروهای حکومتی توضیحی ندارند که وقتی فردی به‌دلیل «گازگرفتگی توسط سگ» فوت می‌کند، پس چرا خانواده‌اش را تحت فشار می‌گذارند که موضوع را رسانه‌ای نکنند؟ شاید این راحت‌ترین راه برای کاهش آمار اتهام‌های سرکوبگران باشد!

مشابه این نوع قتل‌ها در ۴۰ روز اخیر کم نبوده است و در آینده نیز ادامه خواهد داشت. شاید یک روز در تاریخ بنویسند چگونه این عناد و انکار موجب سقوط جمهوری اسلامی شد.