کدام یک تقدم دارد: دفاع از حقوق مسلمانان یا تنفر از غرب؟

چرایی سکوت در برابر سرکوب مسلمانان در چین

سرکوب مسلمانان ایغور در چین/آریانا نیوز

دولت‌ چین در یک سال گذشته یک تا دو میلیون مسلمان را به اردوگاه‌های شستشوی مغزی و ایدئولوژیک فرستاده است. در برابر این سرکوب شدید و نقض آشکار و کم سابقه حقوق بشر، نه تنها دولت‌های اسلامی، دولت‌های سکولار کشورهایی با اکثریت مسلمان و روحانیت شیعه و سنی در جوامع مسلمان، بلکه نهادهای مدنی مسلمانان در کشورهای غربی و احزاب چپ و نهادهای غربی (که معمولا سروصدای بیشتری در این موارد دارند) و  دولت‌های آنها غالبا سکوت کرده‌اند. رسانه‌های پر مخاطب در کشورهای غربی نیز اکثرا در برابر این موضوع سکوت پیشه کرده‌اند، در حالی که در حوزه‌های هویتی و پاکیزگی سیاسی که اغلب تنها یک جمله یا موضع‌گیری است، ماه‌ها سروصدا راه می‌اندازند. 

اگر یک نفر مسلمان در کشورهای غربی، اسرائیل، هند، ژاپن، و اروپا (همه در منظومه تمدن غربی) به چنین اردوگاهی فرستاده شود، میلیون‌ها توییت در این مورد رد و بدل می‌شود، صدها فیلم مستند در باب آن ساخته می‌شود، هزاران گزارش در مورد آن تهیه و از شبکه‌های رادیویی و تلویزیونی پخش می‌شود، و همه فعالان سیاسی چپ و اسلامگرا در خیابان‌های نیویورک و لندن به راه خواهند افتاد و درهای نهادهای قانونگذاری و رسانه‌ها را برای موضع‌گیری و گزارش از پاشنه در خواهند آورد. همچنین، هزاران تحقیق توسط دانشگاهیان و اندیشکده‌ها صورت خواهد گرفت. چرا مسلمانان چین تا این حد مورد بی‌توجهی هستند؟ فقط به آنچه در کشورهای غربی در مورد مرگ خاشقچی (به‌درستی) انجام شده است نگاه کنید تا تفاوت را به‌خوبی متوجه شوید.

چنان که پیداست، مشکل از خبررسانی نیست؛ چون فیلم‌هایی از این اردوگاه‌ها منتشر شده است و دولت‌ چین نیز نه اصل موضوع، یعنی فرستادن به اردوگاه‌ها، بلکه «بدرفتاری» را انکار کرده است. پس مشکل کجاست؟ برای چهار دسته از سکوت کنندگان، دولت‌های کشورهای مسلمان، دولت‌های غربی، و گروه‌های چپگرای غربی و اسلامگرایان، پاسخ‌های متفاوتی به سوال فوق می‌توان یافت.   

روابط تجاری گسترده با جوامع مسلمان

امروز چین مهم‌ترین شریک تجاری کشورهای با اکثریت مسلمان، از پاکستان و ایران تا کشورهای آسیای میانه، است. برای چینی‌ها اهمیتی ندارد که این  دولت‌ها با مردمانشان چه می‌کنند و در دنیا چه رفتاری دارند. تجارت و حرف شنوی برای چینی‌ها حرف اول را می‌زند. چین در خاورمیانه، آسیای مرکزی و آفریقا، سرمایه گذاری‌های هنگفت و بلندمدت دارد. همچنین، چین یکی از کشورهای اصلی صادر کننده سلاح به کشورهایی با اکثریت جمعیت مسلمان است. از همین رو، دولت‌های این کشورها و نیز شهروندان فعال آنها نمی‌خواهند این روابط تجاری و سرمایه‌گذاری‌ها را با حمایت از ایغورها به خطر بیندازند. مسلمانان فعال این کشورها، به چین و روسیه که می‌رسند، یک قرن سروصدا در مورد تقدم دفاع از حقوق مسلمانان بر روابط  تجاری را فراموش می‌کنند.

نفوذ ایدئولوژیک و اقتصادی چین

چین از دو جهت قادر به ساکت نگاه داشتن منتقدان غربی خود بوده است: حفظ کمونیسم در حوزه سیاست، علی‌رغم دادن جواز به اقتصاد سرمایه‌داری (البته بیشتر نوع دولتی‌‌ آن) و سرمایه‌گذاری در نهادهای کشورهای غربی. کمونیست بودن چین، همه سوسیالیست‌ها و کمونیست‌های غربی را در برابر جنایات این دولت‌ ساکت نگاه داشته است، چون نمی‌خواهند دولتی با ایدئولوژی محبوبشان را مورد انتقاد قرار دهند، یا آن را، به‌عنوان رقیب نیرومندی در برابر قدرت‌های یکه‌تاز سرمایه‌داری غربی، تضعیف کنند. همچنین، چین در دانشگاه‌ها و شرکت‌های بزرگ غربی آن‌قدر سرمایه‌گذاری کرده است که کمتر کسی در آن سازمان‌ها و نهادها جرات می‌کند با آن مخالفت کند، چون نگران منافع خود و نهاد مربوطه است. این امر تا آنجا گسترش یافته است که لوبراون جیمز، ستاره بسکتبال امریکا، هنگامی که از مدیر تیم بستکبال هیوستون رَکِتز انتقاد می‌کند که چرا از مردم هنگ کنگ حمایت کرده است، کاملا در بوق تبلیغاتی چین می‌دمد. مقامات لیگ بسکتبال آمریکا وقتی سخنان ضد امریکایی گفته می‌شود، با آنها همراهی می‌کنند، اما در برابر چین خود را در کنار حزب و دولت حاکم بر آن کشور می‌بینند. 

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

شرکت‌های غربی فراموش کرده‌اند که آزادی و حقوق بشر و پیوندهای ملی‌شان، بر روابط تجاری تقدم دارند. شرکت‌ها و دانشگاه‌های غربی که یک ایالت را به علت تصمیمات غیردمکراتیک در قلمرو خود در حوزه‌های اجتماعی تحریم می‌کنند، در برابر اقدامات چین کاملا رمه‌وار همراهی دارند و حتی هموطنان خود را به سکوت دعوت می‌کنند. از این شرکت‌ها و دانشگاه‌ها نمی‌توان انتظار داشت که در برابر سرکوب مسلمانان چین، منافع خود را کنار بگذارند. آنها البته وقتی در حوزه کشورهای غربی «سوپر عدالت‌خواه» می‌شوند، دوگانه رفتاری خود را آشکار می‌سازند. 

تنفر از تمدن غربی

در سمت اسلامگرایان و جهادی‌ها نیز حرکتی علیه این نقض عظیم حقوق بشر به چشم نمی‌خورد. آنها دارای منافع تجاری و نظامی با چین نیستند. سکوت گروه‌های جهادی و اسلامگرایان بیرون از قدرت را در برابر چین، نمی‌توان بر اساس منافع متقابل اقتصادی یا سرمایه‌گذاری چین یا رقابت‌های بین‌المللی توضیح داد. پس چرا ساکتند؟ آیا از انتقام‌گیری سخت چینی‌ها (که مثل غربی‌ها تحت نظارت نهادهای حقوق بشری نیستند و رسانه‌هاشان آزاد نیست) هراس دارند؛ اگر در برابر چین موضع بگیرند؟ اگر هراس ندارند، چرا پس از اعمال چین در برابر مسلمانان عناصر جهادی، به منافع چین در خاورمیانه و آفریقا حمله نمی‌کنند؟ چرا پرچم این کشور سوزانده نمی‌شود؟ چرا به سفارتخانه‌های آن در این کشورها حمله نمی‌شود؟ (کارهایی که در برابر دولت‌های غربی انجام می‌دهند) آیا چینی‌ها ذره‌ای خدمات انسان‌دوستانه همانند غربیان به دیگر نقاط دنیا داشته‌اند که این گونه مصونیت یافته باشند؟ آیا چین تا کنون یک پناهنده از کشورهای مسلمان را پذیرا شده است؟ مشخص است که اسلامگرایان در برابر چین و کشورهای غربی، استانداردهای دوگانه دارند. چرا؟

پاسخ را باید در تنفر عمیق از تمدن غربی و شور و شوق برای نابودی آن یافت. تنفر از تمدن غربی، از دوران جنگ سرد تا کنون، موجب شده است که مخالفان این تمدن و مبانی‌اش (سرمایه داری، فردگرایی، بازار آزاد، عرفی‌گرایی، رعایت آیین دادرسی، دمکراسی بی‌قید و شرط، چرخش نخبگان، آزادی‌های چهارگانه و آزادی مذهب) رفتار همه کشورها را در نقض حقوق بشر و حتی نقض حقوق مسلمانان نادیده بگیرند. آنها چنان بر تنفر از غرب متمرکز هستند و مخاطبانشان چنان در این تنفر غوطه‌ورند که موضوع اصلی خود، یعنی دفاع از هم‌دینان را فراموش کرده‌اند. 

تنفر از تاریخ و تمدن خود

همین وضعیت روانی بر بسیاری از گروه‌های مدنی و سیاسی چپ در کشورهای غربی نیز صادق است. آنها نیز چنان از تمدن خود متنفرند که در برابر رفتار فاشیستی و ضدبشری دیگر  دولت‌ها بی‌تفاوت شده‌اند. از سوی دیگر،  دولت‌های مدل آنها (کوبا و اتحاد جماهیر شوروی) نسبت به این موضوعات در گذشته بی‌تفاوت بوده‌اند و کارنامه سیاهی دارند.  برخی از چنین گروه‌هایی در کشورهای غربی، چنان تاریخ غرب و متحدان آن را (به غلط) سیاه می‌بینند که دیگر جنایات اسد و پوتین و خامنه‌ای و رهبران چین برای آنها ناچیز شمرده می‌شود. اگر یک «بلاگر» در ایران توسط نیروهای امنیتی کشته شود، نامی از وی در رسانه‌های پرمخاطب غربی دیده نمی‌شود، اما اگر یک جوان فلسطینی در جریان حمله به سربازان اسرائیلی کشته شود، همه آن را گزارش می‌دهند. جمهوری اسلامی و چین و روسیه و کوبا و کره شمالی در این رسانه‌ها مصونیت دارند، چون با تمدن غربی دشمن‌اند، اما عربستان سعودی و امارات و اسرائیل مدام «مانیتور» می‌شوند؛ چون متحد غرب محسوب می‌شوند. تا زمانی که ترکیه همپیمان خوبی بود، نقض حقوق بشر در آن کشور گزارش می‌شد. اما از زمانی که اردوغان به روسیه گرایش یافته است و با غرب دشمنی می‌ورزد و گرایش‌های اسلامگرایانه در پیش گرفته است، جنایات وی علیه روزنامه‌نگاران تُرک، کمتر گزارش می‌شود.  

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه