روایت ناصرخسرو از اصفهان در هزارمین سال ورودش

به روایت ناصرخسرو در کتاب سفرنامه‌اش هیچ شهری از شهرهای پارسی‌گویان به اندازه اصفهان نیکو و زیبا نبود

در روایت ناصرخسرو اصفهان شهری است که باروی آن را سه فرسنگ و نیم تخمین زده است- odysseytraveller

برخی تقارن‌های تاریخی سبب می‌شود تا آثار ادبی و فرهنگی گذشتگان بیشتر مورد توجه قرار گیرد. این تقارن‌ها اگر به سده‌ها برسد، برایش در این دوره و زمانه بزرگداشت و سمینار برگزار می‌کنند. چنان‌که برای هفتصدمین سال تولد مولانا یا مرگش مراسمی برگزار شد و برای سعدی و حافظ و عطار نیز چنین مراسمی برگزار کردند. برای حکیم فردوسی این مراسم بسی باشکوه‌تر بود که خاطره آن هنوز در اذهان به یادگار مانده است. هزاره فردوسی در دوره سلطنت رضاشاه و به مدت پنج روز، از ۱۲ تا ۱۶ مهر ۱۳۱۳، در تالار دارالفنون تهران برگزار شد و گفته می‌شود این جشن یکی از رویدادهای مهم فرهنگی قرن و مهم‌ترین کنگره علمی بود که در ایران معاصر برگزار شد.

در مقابل، برخی تقارن‌ها در نقطه تلاقی یک تاریخ با جغرافیای مرتبط با آن قرار می‌گیرند و ورود ناصرخسرو به اصفهان و گزارش این ورود ازجمله آن‌هاست که دوشنبه ۱۴ شهریورماه (۸ صفر ۱۴۴۴ هجری قمری) با هزارمین سال آن روبرو‌ بودیم.

ناصرخسرو نوشته است که روز هشتم صفر ۴۴۴ قمری به شهر اصفهان رسید، در دوره‌‌ای که با سلطه طغرل‌بیک سلجوقی، موسس سلسله سلجوقیان، بر ایران همزمان بوده است. براساس تقویم قمری که در آن سال‌ها رایج بوده‌، روز هشتم صفر امسال با هزارمین سال ورود ناصرخسرو به اصفهان مقارن است.

حمله موسس سلجوقی به اصفهان

 پیتر فرانکوپن، استاد تاریخ دانشگاه آکسفورد در کتاب«راه‌های ابریشم؛ تاریخ جهان از نگاهی نو» اشاره می‌کند «‌سلجوقیان ماهرانه شهرهای مرو و نیشابور و بلخ را یکی پس از دیگری گرفتند و سپاه پرشمارتر غزنویان را در نبرد دندانقان تار و مار کردند» (ص-۱۲۱) و چند سال بعد نیز به اصفهان یورش بردند. در جلد هشتم کتاب تاریخ جامع ایران و در سرفصل مربوط به سلجوقیان، پس از شرح درگیری‌های اولیه طغرل‌بیک با سلطان مسعود غزنوی و پیروزی‌هایی که آن‌ها به دست آوردند، اشاره می‌کند که در ۴۳۸ قمری (۱۰۴۷ میلادی) « شهر مهم اصفهان، مرکز علمی و فرهنگی ایران مرکزی را محاصره کرد. در آن هنگام اصفهان در دست ابومنصور فرامرز دیلمی‌الاصل کاکویه بود که بر بخشی از عراق عجم حکومت می‌کرد» (تاریخ جامع ایران، جلد هشتم، ص ۵۵۶).

اما این حاکم-سیاستمدار وقتی دریافت که توان مقابله با لشکر سلجوقی را ندارد، بر روی سکه‌ها نام طغرل‌بیک را ضرب کرد و توانست تا حدودی رضایت خاطر حاکم سلجوقی را جلب کند، اما طغرل به نوشته کتاب یادشده «‌دومین بار در ۴۴۲ قمری به اصفهان حمله کرد. شهر این بار پس از حدود یک سال محاصره طولانی، در محرم ۴۴۳، درست یک سال قبل از ورود ناصرخسرو به این شهر، با صلح به دست طغرل‌بیک افتاد».

در همین کتاب نوشته شده است فخرالدین گرگانی آورد که پس از فتح شهر، طغرل‌بیک اعلام کرد که با عدالت و نیکویی رفتار خواهد کرد؛ ازاین‌رو کسانی که شهر را ترک کرده بودند، دوباره بازگشتند. طغرل‌بیک نیز پس از تصرف شهر با فرامرز رفتاری مردانه پیش گرفت و شهر یزد را نیز به‌عنوان اقطاع به او واگذار کرد. چندی بعد او که اصفهان سخت مورد‌پسندش قرار گرفته بود، گنجینه‌های اموال و سلاح‌هایی که در ری داشت را به این شهر انتقال داد.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

در سفرنامه ناصرخسرو (صفحات ۱۳۷ و ۱۳۸- چاپ رشدیه در سال ۱۳۴۱) نیز دراین‌باره اشاره شده است که وقتی «هشتم صفر سنه اربع و اربعین و اربعمایه … به شهر اصفهان رسیدیم، سلطان طغرل بیک ابوطالب محمدبن میکاییل بن سلجوق رحمة الله علیه آن شهر گرفته بود، مردی جوان آنجا گماشته بود نیشابوری، دبیری نیک با خط نیکو، مردی آهسته، نیکو لقا و او را خواجه عمید می‌گفتند، فضل‌دوست بود و خوش‌سخن و کریم». ناصرخسرو نیز اشاره می‌کند که سلطان طغرل «‌فرموده بود که سه سال از مردم هیچ چیز نخواهند و او بر آن می‌رفت و پراکندگان همه روی به وطن نهاده بودند و این مرد از دبیران شوری بود و پیش از رسیدن ما قحطی عظیم افتاده بود، اما چون ما آنجا رسیدیم جو می‌درویدند و یک من و نیم نان گندم به یک درم عدل و سه من نان جوین هم و مردم آنجا می‌گفتند هرگز بدین شهر هشت من نان کم به یک درم کس ندیده است». 

شهری به مساحت ۲۰ کیلومتر با زیبایی‌های فراوان

در روایت ناصرخسرو، اصفهان شهری است که باروی آن را سه فرسنگ و نیم تخمین زده است. فرسنگ یا فرسخ در نظام اندازه‌گیری کنونی برابر شش کیلومتر است که با یک محاسبه سرانگشتی می‌توان دریافت اصفهان در آن زمان هم شهری بزرگ بود که طول و عرضش به بیش از ۲۰ کیلومتر می‌رسید. اکنون اصفهان البته سومین شهر بزرگ ایران است و به‌ویژه از دوره صفویه که رونقی شگفت گرفت، به‌عنوان مرکز هنر و معماری ایران شناخته شده است و برابر اطلاعات جغرافیایی ۵۵۱ کیلومترمربع مساحت دارد. آن‌گونه که ناصرخسرو نوشته است، او از بصره به اصفهان آمد که به گفته خودش ۱۸۰ فرسنگ فاصله داشتند. توصیف او از وضعیت طبیعی اصفهان جالب توجه است: «‌شهری است بر هامون نهاده، آب و هوایی خوش دارد و هر جا که ده گز چاه فرو برند، آبی سرد خوش بیرون آید… در شهر جوی‌های آب روان و بناهای نیکو و مرتفع و در میان شهر مسجد آدینه برگ و….» این توصیف نشان می‌دهد که چرا طغرل‌بیک سلجوقی وقتی این شهر و ویژگی‌های طبیعی و زیبایی‌های آن را می‌بیند، شیفته آن می‌شود و سریع دستور به انتقال پایتخت از ری به این شهر را می‌دهد.

بخشی دیگر از توصیف ناصرخسرو درباره بازار و کسب‌وکارهای اصفهان است و از رونق کسب‌وکار و تجارت و گستردگی بازار اصفهان در آن سال حکایت دارد که حتی کاروان‌های بزرگ را هم سریع جابه‌جا می‌کردند و برای حیوانات بارکش و خدمه آن‌ها، بیشترین امکانات فراهم می‌شد. «اندرون شهر همه آبادان که هیچ از وی خراب ندیدم و بازارهای بسیار و بازاری دیدم از آن صرافان که اندر او دویست مرد صراف بود و هر بازاری را دربندی و دروازه‌ای و همه محله‌ها و کوچه‌ها را همچنین دربندها و دروازه‌های محکم و کاروانسراهای پاکیزه بود و کوچه‌ای بود که آن را کو طراز می‌گفتند و در آن کوچه پنجاه کاروانسرای نیکو و در هر یک بیّاعان (دلالان) و حجره‌داران بسیار نشسته و این کاروان که ما با ایشان همراه بودیم یک هزار و سیصد خروار بار داشتند که در آن شهر رفتیم هیچ بازدید نیامد که چگونه فرود آمدند که هیچ جا تنگی موضع نبود و نه تعذّر مقام و علوفه.»

مقبره ناصرخسرو در بدخشان؛ متروکه و در حال اضمحلال

ناصرخسرو آن‌چنان‌که در مدخل دانشنامه زبان و ادب فارسی آمده است، در ۴۱ سالگی دچار تحول روحی عمیقی شد و در شعبان ۴۳۷، یعنی هفت سال قبل از ورود به اصفهان، سفر معروف خودش را آغاز کرد و نکته جالب توجه اینکه در جمادی‌الاخری وارد بلخ در افغانستان کنونی شد و بلافاصله به‌عنوان داعی، یا به قول خودش حجت خراسان، به اشاعه دعوت اسماعیلی پرداخت، اگرچه چندی بعد علمای سنت که مورد حمایت حاکمان سلجوقی قرار داشتند، به مخالفت با او پرداختند(ص ۳۵۲-جلد ششم). ناصرخسرو در دیوانش به‌طور مکرر از افرادی متعصب می‌نویسد و گله‌مند است که او را از خانه و کاشانه‌اش دور کردند و همچنین از خاطرات روزگار خوش گذشته‌اش در خراسان یاد می‌کند. به نوشته دکتر مجتبی مینوی در مقدمه دیوان ناصرخسرو، او تا ۷۰ سالگی در قید حیات بود و پس از درگذشت، مقبره‌ او هنوز بر تپه یمکان منطقه بدخشان برقرار است و مردم منطقه، مقبره او را همانند زیارتگاهی پاس می‌دارند. هرچند در گزارشی که دروب‌سایت سیستم اطلاعاتی گردشگری افغانستان در سال ۱۳۹۷ منتشر شده است،‌ وضعیت این آرامگاه چندان مناسب نیست. برخی داربست‌های فلزی در اطراف مقبره حکایت از آغاز مرمت آن دارد، اما مشخص نیست که آیا این کار به انجام رسیده است یا نه؟

آن‌چنان‌که ناصرخسرو روایت کرده است، به تعبیب او، «‌در همه زمین پارسی‌گویان شهری نیکوتر و جامع‌تر و آبادان تر از اصفهان ندیدم». او به دلیل آن‌که کاروان دیرتر راه می‌افتاد، ۲۰ روز در اصفهان ماند و به نظر می‌رسد ۲۰ روز فرصتی نیکو بود برای پخته‌مردی چون او که به چنین برداشتی از این شهر برسد که بعدها مورخان و اهل سفر تحت تاثیر زیبایی‌های این شهر کم‌نظیر نام نصف جهان بر آن نهادند.

 

بیشتر از فرهنگ و هنر