منوچهر اسماعیلی؛ گوهری ناب در سپهر دوبله ایران

اسماعیلی برای صداها به سراغ برخی پیشه‌ها می‌رفت که از جمله آن‌ها برای صدای چوچو (شخصیت کمدی معروف)‌ از لهجه و نوع بیان یک نانوایی سنگگی استفاده کرد

منوچهر اسماعیلی دوبلوری بود که بی‌تردید صدایش تا سال‌ها در حافظه و گوش ایرانیان نسل‌های مختلف باقی‌ خواهد ماند- تصویر از خبرگزاری فارس

برخی چهره‌ها و افراد در حوزه‌ها و زمینه‌هایی که فعالیت می‌کنند به‌عنوان معیار و متر و استاندارد مطرح‌اند و کیفیت کارشان در سال‌های متمادی، به گونه‌ای است که کمتر می‌توان کاری ضعیف و حتی متوسط در میان آن‌ها دید. ذوق و سلیقه و ابتکار به همراه مهارت‌هایی که در کار خود به کار می‌برند، به کارشان تمایزی بخشیده است تا از آن‌ها به‌عنوان ستاره‌‌های ممتاز ‌آن عرصه یاد شود.

منوچهر اسماعیلی که روز چهارشنبه بر دوش برخی از علاقه‌مندان و دوستانش حمل شد و در آرامستان بی‌بی سکینه سر به خاک سپرد و آرام گرفت،‌ از جمله این چهره‌ها است، دوبلوری که بی‌تردید صدایش تا سال‌های سال در حافظه و گوش ایرانیان نسل‌های مختلف باقی‌ خواهد ماند.

گرایش به تئاتر و مخالفت سرسختانه پدر

منوچهر اسماعیلی آنچنانکه خود در یکی از معدود گفت‌وگوهای رسانه‌ای نسبتا پر و پیمانش اشاره کرده بود (گفت‌وگو با خبرگزاری ایسنا- مهر‌ماه ۱۳۸۶)، سال ۱۳۱۸ در کرمانشاه و در خانواده‌ای سخت مذهبی به دنیا آمد. پدرش مخالفتی سرسختانه با ادامه مسیر هنری او داشت،‌ اما همین پدر صدایی خوش داشت و چندین بار در برنامه‌های صبحی (مهتدی)، قصه‌خوان و گوینده معروف سال‌های دهه ۲۰ و ۳۰، به‌صورت زنده برنامه اجرا کرده و اذان و قرآن خوانده بود.

همین موضوع، الگویی برای منوچهر نوجوان شد تا او نیز به گفته خودش، «هر روز هشت صبح پشت میکروفن می‌رفت و ۱۰ دقیقه قرآن می‌خواند». این صدای ارثی به برادر کوچکترش (فریدون) هم رسیده بود و آن‌ها و به‌خصوص منوچهر، توانستند با دقت در صرف‌ونحو کلمات و هوش واستعداد ویژه‌ای که داشتند، نکات و ظرایف تازه‌ای را به دانش صدایی خود بیفزایند.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

 او رفیق دوران دبیرستان بهروز وثوقی بود که نخستین اجراهای خود را در دبیرستان شهناز و تالار فردوسی این دبیرستان به صحنه برد. شدت علاقه‌اش به کار هنری به گونه‌ای بود که در ۱۸ سالگی (۱۳۳۶) ترک تحصیل کرد تا بتواند عشق و علاقه‌اش را بدون قید‌ و بند درس و مدرسه دنبال کند. در سال‌های بعد، او فرصت رفتن به ایتالیا برای کار دوبله را پیدا کرد، اما مشکلاتی مانع سفرش شد و درنهایت او در داخل کشور ماند و مجددا به دبیرستان برگشت تا دیپملش را اخذ کند. این در حالی‌ بود که او در ضمن درس‌ خواندن در هنر دوبله شهرت و اعتبار بالایی پیدا کرده بود.

تحقیقات میدانی برای کشف و به‌کارگیری صدای‌های تازه

یکی از اصول موفقیت در هر کاری، به‌خصوص کارهای هنری، پژوهش و جست‌‌وجوی میدانی یا کتابخانه‌ای درباره آن موضوع است که به دانش‌افزایی فرد کمک می‌کند. این دانش فرد را در جایگاهی می‌نشاند که بتواند با درکی بهتر و از زاویه‌ای متفاوت به نقشی که دارد نظر کند. ویژگی مهم اسماعیلی در عمده کارهایش داشتن چنین خصوصیتی بود.

او به‌خصوص وقتی به جایگاه‌ اصلی‌اش در دوبله رسید، تقریبا کارهایی را انتخاب می‌کرد که اصل فیلم هم حرفی برای گفتن داشته باشد. پس از‌ آن به جست‌وجو درباره آن نقش می‌پرداخت. تجربه بازی در نمایش و تئاتر در این گونه مواقع سخت به کارش می‌آمد. برای نمونه درباره فیلم معجزه سیب و صحبت به جای پیتر فالک گفت: «نسخه اصلی فیلم را که دیدم گفتم کار را تعطیل کنید و یک روز به من وقت بدهید. تمام روز را پیاده توی گاراژها و قهوه‌خانه‌های پایین‌شهر رفتم و هر تکه‌ای از نقش را از جایی گرفتم و بعد که دیالوگ اول را در استودیو گفتم، همه تعریف کردند».

پیتر فالک در این فیلم که فرانک کاپرا آن را ساخته و در سال ۱۹۶۱ اکران شده بود، نقش یک پیشخدمت (پاکار) دست‌وپاچلفتی و ابله اما سر و زبون‌دار را بازی می‌کند که با شیرین‌کاری‌هایش اسباب خنده تماشاگران می‌شود. همین نوع لهجه و گویش بعدها به‌عنوان گویش و لهجه بیک‌ ایمانوردی در عمده فیلم‌های این بازیگر معروف سال‌های قبل از انقلاب به کار گرفته شد.

او به‌دلیل دارا بودن صدای موسیقایی خوب و همین‌طور داشتن تجربه قرائت قرآن، در برخی از کارهای سینمایی حتی ترانه هم می‌خواند که از جمله آن‌ها ترانه‌ای است که با آهنگی از اسفندیار منفردزاده برای فیلم «دور دنیا با جیب خالی» خواند، ترانه‌ای که با الهام از فضای ترانه کوچه‌باغی ارباب خودم سلام و علیکم، اما با شیوه‌ای مدرن‌تر و امروزی‌تر ساخته شده بود و اسماعیلی با همان لهجه کج‌وکوله‌ای که برای این نقش آفریده بود، ترانه را خواند.

تجربه دیگر او صحبت به جای چوچو بود که به گفته اسماعیلی، قرار بود ابتدا عزت‌آلله مقبلی به جای او صحبت کند، اما در نهایت تصمیم گرفته شد که او دوبله را عهده‌دار شود. خود او در این ارتباط گفته بود: «این نقش را همین‌طور هلو برو تو گلو ننشستم و بگویم. رفتم گشتم در یک نانوایی سنگکی شاطری پیدا کردم،‌ درست قد و قواره‌اش همین بود. چند کلمه با او حرف زدم، صدایش را ضبط کردم دیدم این صدا مال او است، گذاشتم رویش و موفق هم شد.»

دیدار با باندارچوک و تعویق دیدار با ویلیام هولدن

آوازه دوبله‌های منوچهر اسماعیلی به اندازه‌ای بود که برخی از بازیگران معروفی که او به جای آن‌ها صداپیشگی می‌‌کرد، وقتی به ایران می‌آمدند علاقه‌مند بودند که با او دیداری داشته باشند. از جمله آن‌ها ویلیام هولدن، بازیگر معروف فیلم پل رودخانه کوای (ساخته دیوید لین)، بود. به گفته اسماعیلی، در همان گفت‌وگو با ایسنا، «سال ۴۳ یا ۴۴ بود که ویلیام هولدن به ایران آمد و با دیدن دوبله فیلم خیلی خوشش اومد و فرستادند دنبال من که ایشان دارند فیلم را می‌بینند و بیایید. من هم گفتم: من الان در سندیکا هستم و گرفتارم و ایشان اگر هستند بعدا بیایم. خیلی بهشان برخورد. گفتند آقای ویلیام هولدن هستند. من هم گفتم خوب من هم اسماعیلی هستم».

اما در ماجرای دیدار گریگوری پک قضیه به عکس شد و به‌رغم آنکه آقای اسماعیلی می‌خواست عکسی با او داشته باشد، جو چنان شلوغ شد که فرصتی برای عکس با او به دست نیامد. در مقابل، او با سرگئی باندارچوک، هنرپیشه معروف روسی که نقش اول بسیاری از فیلم‌های معروف چون مکبث، اتللو را بازی کرده بود، عکسی انداخت. باندارچوک از دوبله فیلم‌ها بسیار خوشش آمده بود و همین بهانه‌ای شد تا این دو همدیگر را ببیند و عکسی به یادگار بیندازند.

اختلاف بین اسماعیلی و بهروز وثوقی

در میان نقش‌هایی که اسماعیلی صداپیشگی کرد، صحبت کردن به جای بهروز وثوقی هم از جمله مهم‌ترین آن‌ها بود. او روایت کرده که در یکی از نقش‌هایی که به جای بهروز وثوقی صحبت کرده بود،‌ «یکی از رسانه‌ها شیطنت کرد و از قول من نوشت که اگر صدای من نبود این افراد به این شهرت و محبوبیت نمی‌رسیدند. در حالی‌که من اصلا چنین چیزی نگفته بودم و همین ماجرا سبب شد تا [رابطه] بین من و بهروز شکر‌آب شود. بعدها آقای علی حاتمی وساطت کردند و در دفترشان ملاقاتی صورت گرفت و رفع سوء‌تفاهم شد».

۱۰ سال ممنوع‌الکاری و دعوت به کار از طرف مخملباف

سال‌های پس از انقلاب، بسیاری از بازیگران ممنوع‌الکار شدند، اما کمتر کسی پیش‌بینی می‌کرد دوبلورها هم از کار منع شوند. ولی این اتفاق رخ داد و برخی از دوبلورهای معروف همانند منوچهر نوذری و منوچهر اسماعیلی اجازه کار نیافتند.

منوچهر نوذری را محمدعلی ابطحی که مدیریت وقت رادیو را در سال ۶۷ بر عهده داشت به کار دعوت کرد. ابطحی در یادداشتی که در وبلاگ خود به تاریخ ۳۱ خرداد ۹۵ نوشته است به چگونگی دعوت از منوچهر نوذری به رادیو اشاره کرده بود. به نوشته آقای ابطحی، نوذری در یک لوازم‌التحریرفروشی کار می‌کرد. وقتی شنید که می‌تواند کار کند به قدری خوشحال شد که هنگام ورود به رادیو از شوق به گریه افتاد.

اما اسماعیلی از طرف محسن مخملباف، فیلمساز جنجالی سال‌های دهه ۶۰ و ۷۰ به کار دعوت شد. به گفته اسماعیلی، «سال ۶۶ از سوی محسن مخملباف به حوزه هنری دعوت به کار شدم تا فیلم‌هایشان را به عربی دوبله کنم». اسماعیلی به زبان عربی مسلط نبود اما با آن آشنا بود و آن سال‌ها، فیلم‌های حوزه هنری چون مرگ دیگری (به کارگردانی محمدرضا هنرمند) و بایکوت (به کارگردانی محسن مخملباف) را دوبله کرد.

آشنایی او با مخملباف سبب شد تا نقش اول فیلم‌ شب‌های زایند‌ه رود را خود اسماعیلی بازی کند. اسماعیلی در این فیلم نقش یک استاد دانشگاه در رشته مردم‌شناسی را بازی می‌کند که دخترش در بخش خودکشی یک بیمارستان کار می‌کند و او به تجزیه‌‌وتحلیل تفاوت دلایل خودکشی در قبل و بعد از انقلاب می‌پردازد. این فیلم البته تنها در جشنواره فجر سال ۶۹ به نمایش درآمد و بلافاصله توقیف شد و هیچگاه در ایران فرصت نمایش عمومی پیدا نکرد.

یاد نسلی با تلاش‌های طاقت‌سوز و گله از برخی دروغ‌کاری‌های نسل جدید

یکی از ویژگی‌های نسل گذشته دوبله که منوچهر اسماعیلی در زمره سرآمدان آن بود، همانا اختصاص تمرین‌های دقیق و فشرده برای هر نقش بود. در واقع برای آن‌ها رضایت مخاطب یک اصل اساسی بود و کار بزن در رو را هیچ‌گاه نمی‌پسندیدند.

همین تمرین‌ها روی هر نقش بود که به مرور جایگاه دوبله‌ ایران را در ترازهای جهانی قرار داد. اسماعیلی گفته بود: «هیچ وقت نشد که من برای کاری آماده نباشم و بگویم آماده‌ام. درست نبود و من هیچ‌وقت این کار را نمی‌کردم. می‌گفتم من به سه دور تمرین نیاز دارم و همه کسانی که فیلم را دوبله کردند، درک این موضوع را داشتند و این فرصت را می‌دادند.»

او در ادامه همین گفت‌وگو، از وضعیت بلبشوی حاکم در فضای دوبله انتقاد کرد و گفت: «بعضی‌ها خوبند، بعضی‌ها خوبند اما بی‌استعدادند، بعضی‌ها اما وقیح‌اند. مقداری دروغ و دغل هم به این کار اضافه کرده‌اند. کسی که وارد این کار می‌شود از هر نظر باید منصف باشد. باید بداند که چگونه دیگران به این جایگاه رسیدند. منی که ۵۰ سال در این کار هستم، اینها پچ‌پچ می‌کنند و می‌گویند این‌ها فسیل شدند. امروز برای درآوردن یک تکه فسیل کسی سال‌ها عمرش را می‌گذارد، تحصیل می‌کند. آخر هم چیزی گیرش نمی‌آید. تو به همین راحتی می‌گویی که اینها فسیل هستند؟ این کار را ما با معرفت یاد گرفتیم. معرفت باید باشد و با معرفت هم باید به دیگران آن را تحویل دهیم.»

بیشتر از فرهنگ و هنر