بردگی با عشق

سانسور جوهره هنر را خشک می‌کند و هیچ سمی مهلک‌تر از سانسور برای هنرمند نیست

یکی از فیلم‌های شاخص دوران پادشاهی پهلوی، فیلم «کندو»، ساخته فریدون گله، کارگردان برجسته سینما، بود و اتفاقا «سکس و الکل و خشونت» حرف اول را در این کار می‌زد GABRIEL BOUYS / AFP

فاطمه معتمدآریا که دوستانش او را سیمین صدا می‌کنند، در حافظه جمعی ایرانیان هنرمندی ساده و صمیمی و به دور از جنجال‌های رایج بوده است. هر چند در بزنگاه‌های سیاسی مانند انتخابات، طرف جناحی از جناح‌های حکومت را گرفته است و مردم را تشویق به رای دادن کرده است، اما به هر حال طرف جناحی را گرفته است که رای بخش وسیعی از مردمی که با شعار انتخاب بین «بد و بدتر» فریب حکومت را خورده بودند، همراه شده است. او هم جایزه‌های ارزشمندی گرفته است، هم هدف آزار و اذیت فراوان از سوی جناح تندرو موسوم به  «ارزشی» بوده است. در فیلم‌های کارگردان‌های بزرگی مانند بهرام بیضایی، رخشان بنی‌اعتماد، و بهمن فرمان‌آرا جلو دوربین رفته است، و نقش‌های بی‌ارزشی هم در کارنامه خود دارد. او که به همراه حمید جبلی و ایرج طهماسب، عضوی از جمعی دوست‌داشتنی برای کودکان و نوجوانان دهه‌های شصت و هفتاد بوده است، اکنون در شصت سالگی حرف‌هایی زده است که همان کودکان و نوجوانان را که اکنون جوان و میان‌سال شده‌اند، مایوس کرده است و موجی از اعتراض برانگیخته است.

پس از کشتارهای دی‌ ۹۶ و آبان ۹۸، شلیک سپاه پاسداران به هواپیمای مسافربری اوکراین و کشتار مردم به دلیل بی‌ملاحظگی و ناکارآمدی حکومت، فرمان مخبطانه رهبر نظام جمهوری اسلامی ایران در همه‌گیری جهانی کرونا، و تورم و گرانی و فساد سر به فلک کشیده حکومتی، دیگر کمتر کسی است که پشت سر حکومت قرار گیرد و فریب شعارهای انتخاباتی را بخورد و در این وانفسا، معتمدآریا به‌تنهایی دارد جور بسیاری را می‌کشد و از سانسور دفاع می‌کند و رشد سینمای ایران را حاصل آن می‌داند و جلو زنان جوانی که می‌خواهند مانند هم‌صنف‌های‌ خود در آمریکا و سایر کشورها جنبش «من هم» را در ایران راه بیندازند، می‌ایستد و آن‌ها را دعوت می‌کند که جنبش را رها کنند و به نهاد حکومتی «خانه سینما» بروند و در آنجا زیر چرخ  دیوان‌سالاری مردانه له شوند. البته او در جای دیگری از سخنانش نشان می‌دهد که تعبیرش از «عشق» با تعبیر نسل جدید متفاوت است؛ آنجا که، نقل به مفهوم، می‌گوید، «ساعت یازده شب به خانه می‌آمدم و تا پنج صبح قرمه‌سبزی درست می‌کردم و این کار را با عشق انجام می‌دادم». نسل زنان جوان این دوره و زمانه دیگر این‌گونه به «عشق» و «زندگی مشترک» نگاه نمی‌کنند.

فاطمه سیمین معتمدآریا در بخشی از سخنان پر طول و درازش می‌گوید: «سه عامل خشونت، سکس و الکل از سینمای ما حذف شد که باعث افتخار و رشد سینمای ما شد. سه عاملی که همیشه در همه جای دنیا معیار پیشرفت سینما بود، وقتی حذف شد، جایگزینش روابط انسانی، فرهنگ، شعور و هویت... ؛ سینمای ما در سال‌های شصت و هفتاد، تبدیل شد به‌سینمای ایران، مثل سینمای هالیوود، از یک بی‌چیزی، چیزی به‌ دست آورد که حالا باید مثل یک نهال از آن نگهداری می‌شد. نگهداری شد. سال‌های شصت و هفتاد، به‌این نهال ذره ذره آب دادند، تا کسی به‌آن خدشه‌ای وارد نکند.»

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

معتمدآریا فراموش کرده است که در آن سال‌ها که سینمای آندره تارکوفسکی و پارجانف از سوی بهشتی و انوار تبلیغ می‌شد و معیاری برای سینمای «با فرهنگ» بود، خشونت پشت دیوارهای اوین و سراسر زندان‌های جمهوری اسلامی ایران در جریان بود و گروه گروه بهترین جوانان ایرانی یا به جوخه اعدام سپرده می‌شدند، یا زیر شکنجه جان می‌باختند، و یا از کشور می‌گریختند. گیریم خانم معتمدآریا این‌ها را ندانند، اما بعید است فراموش کرده باشند که در همان دهه هفتاد فیلمی از مهمانی خصوصی‌شان از خانه خواهرشان کشف شد که در آن با طهماسب و جبلی با سری گرم، احتمالا به دلیل نوشیدن الکل، و بدون حجاب اسلامی، می‌رقصیدند و شعر کویتی‌پور برای محمد جهان‌آرا را با اندکی تغییر می‌خوانند: «ممد نبودی ببینی رقص آزاد گشته...» اینکه آن‌ها در مهمانی خصوصی خود می‌توانند «الکل» مصرف کنند و برقصند و هر ترانه‌ای را با هر تغییر بخوانند، جزو حقوق اولیه شهروندان هر کشور عادی است، اما در کشور عجایب، این هنرمندان را دستگیر کردند و چنان موجی به راه افتاد که می‌خواستند مهدور‌الدمشان کنند که با پادرمیانی خانواده جهان‌آرا که خودشان هم دل خوشی از حکومت نداشتند، ماجرا به مراحل قضایی کشیده نشد. اما چون فضا را برای کار مناسب نمی‌دانستند، هر سه از کشور خارج شدند تا سپس با کمک فائزه هاشمی به ایران بازگردند. 

حذف خشونت و سکس و الکل به دلیل تحریف واقعیت، سینمایی مصنوعی و غیر واقعی درست کرد که از پذیرش سینمای دنیا که هیچ، از پذیرش مردم ایران هم برخوردار نیست، و از جمله به همین دلیل، روز به روز از تماشاگران سیما و سینمای جمهوری اسلامی در ایران کاسته شد. منظور از «هویت» پیداکردن سینمای ایران، این است که سینما تبدیل شد به سینمای کودک و نوجوان که خب البته در این زمینه خانم معتمدآریا توانستند در کنار حمید جبلی و ایرج طهماسب آثاری دیدنی بسازند و در حافظه‌ی کودکان ایرانی خود را ماند‌گار کنند. اما تعمیم دادن آن به سینمای مضحکی که خانم‌ها درتختخواب‌شان هم محجبه‌اند، دیگر مضحک است و اگر هویتی برای این سینما بیاورد، هویتی مضحکانه است، نه شاخص.

یکی از فیلم‌های شاخص دوران پادشاهی پهلوی، فیلم «کندو»، ساخته فریدون گله، کارگردان برجسته سینما، بود و اتفاقا «سکس و الکل و خشونت» حرف اول را در این کار و سایر کارهای او می‌زد. کارگردانی که هر کارش یک اثر منحصربه‌فرد بود،  پس از تسلط سینمای جمهوری اسلامی در ایران دیگر هرگز نتوانست فیلم بسازد تا آنکه در ۱۳۸۴، در شصت و پنج سالگی مرد و در واقع دق کرد.

وقتی معتمدآریا از عشق به تئاتر و سینما حرف می‌زند، می‌توان عشق او را درک کرد، اما آیا او هم درک می‌کند که وقتی بازیگرانی مانند فروزان و پوری بنایی و مری آپیک و آذر فخر و ده‌ها بازیگر شاخص مرد و زن دیگر نتوانستند در اوج خلاقیت هنری خود روی صحنه یا جلو دوربین بروند، چه زجری کشیدند؟ راه دور نرویم؛ بازیگر برجسته و ممتازی مانند سوسن تسلیمی چگونه از صحنه تئاتر و سینما محروم شد، و نیز زر امیرابراهیمی و شبنم طلوعی و ده‌ها زن و مرد دیگر که به طاعون نه گفتند و رفتند.

معتمدآریا یکی از پرکارترین بازیگران جمهوری اسلامی ایران بوده است. او که در نوجوانی در دوران پادشاهی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان رشد کرده است و در سفرهای خارجی‌اش حجاب اسلامی ندارد و حتی در برخی از جشنواره‌های سینمایی، از جمله جشنواره کن، هم بدون حجاب برای دریافت جایزه‌اش حاضر شد، بهتر از هر کسی می‌داند که دارد حقیقت را پنهان می‌کند.

معتمدآریا تنها کسی نیست که در ستایش سانسور سخن می‌گوید. بسیاری گفته‌اند و متاسفانه کارگردان بزرگی چون عباس کیارستمی هم در سخن ناسنجیده‌ای گفته بود «سانسور خلاقیت می‌آورد»، درحالیکه سانسور جوهره هنر را خشک می‌کند و هیچ سمی مهلک‌تر از سانسور برای هنرمند نیست. هنرمند نیاز به مدیرانی که چون دایه‌ آن‌ها را تروخشک کنند و بزرگ کنند و آب و دان بدهند و «مراقبت» کنند، نیاز ندارند. نیاز به هیچ مدیر و دم و دستگاهی ندارند؛ مگر برای کمک مالی برای فیلم‌هایی که ممکن است دخل و خرجش را درنیاورد، اما بتواند پایه‌ای باشد برای صنعت نمایش.

معتمدآریا بازیگر خوبی در حوزه کودک و نوجوان است و چند کار خوب هم در حوزه بزرگسالان دارد و حیف است اینگونه با سخنان نسنجیده، اکنون که به شصت سالگی پا می‌گذارد، در صف حکومتی در حال سقوط قرار گیرد. 

و سخنی دوستانه با سیمین معتمدآریای عزیز: از پست حکومتی خانه سینما استعفا بدهید و خود را آلوده‌ سیاستی نکنید که بازیگر آن نیستید و بیشتر شبیه عروسک خیمه‌شب‌بازی به سازی می‌رقصید که دیگران پشت پرده می‌نوازند. آغوش مردم همیشه برای همه‌ کسانی که دوستشان دارند، باز است. اگر این آغوش مهربان و صمیمی را از دست بدهید، گنج عالم را هم به کف بیاورید، زیان کرده‌اید. 

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه