«آتابای»؛ عاشقانه‌ای ناآرام

«گفتن درباره کودک‌همسری و تداوم عشق یکی از این کودک‌همسران با عشق سابق خود و مرگ تراژیکش، یکی از نکات این فیلم است»

همان‌طور که همه می‌دانیم، اما ترجیح می‌دهیم در موردش کمتر حرف بزنیم، کشور ما «ایران» کشوری تک‌زبانی و تک‌فرهنگی نیست و دست‌کم زبان ترکی و کردی و تا حدودی عربی، گویندگان زیادی در بخش‌های مختلف ایران دارند، و نیز زبان‌هایی مانند ترکمنی، مازانی و بلوچی و...، و لهجه‌های گوناگون فارسی که در گوشه و کنار این سرزمین پهناور پخش شده‌اند. هر چند زبان فارسی ملاتی است که در جایگاه زبان میانجی، همه این زبان‌ها را به هم پیوند می‌دهد، این نمی‌تواند دلیل موجهی برای مرکزگرایی و حذف هنر و ادبیات و زبان و فرهنگ سایر نقاط ایران باشد. این موضوع در مورد سینما به بدترین شکل خودش را نشان می‌دهد. اکثر فیلم‌ها نه تنها فارسی است، که در مرکز تولید می‌شود. کارهای مربوط به جنوب و شمال و شرق و غرب به ندرت ساخته می‌شود؛ آنقدر به ندرت، که سینما نتوانسته است به صنعت بومی این مناطق تبدیل شود. در سال‌های اخیر، گرایش مثبتی در بین فیلم‌سازان مختلف پا گرفته است که در آن زمینه، در یادداشت‌هایی دیگر به فیلم «پوست» (برادران ارک) و «تومان» (مرتضی فرشباف) پرداختیم. امروز فیلم «آتابای» (اثر نیکی کریمی) را بررسی می‌کنیم که به زبان ترکی است و در روستای سرکندی و شهر خوی و ارومیه ساخته شده است و پس از اکران آن در سینماهای ایران، چندی است که در بسترهای نمایشی اینترنتی هم دیده می‌شود.

فیلم‌نامه «آتابای» به قلم هادی حجازی‌فر نوشته شده است و چنانکه در تیتراژ فیلم آمده است، حجازی‌فر آن را بر اساس طرحی از نیکی کریمی نوشته است، اما کریمی در مصاحبه‌هایی گفته است که با الهام از قصه «عشق و کاهگل» ، اثر علی‌اشرف درویشیان، طرح اولیه تهیه شده است. 

چکیده داستان از این قرار است: مردی میانسال به نام کاظم آتابای (با بازی هادی حجازی‌فر) که اکنون در روستای پیرکندی از توابع شهرستان خوی زندگی می‌کند، زمانی دانشجوی معماری دانشکده‌ هنرهای زیبای دانشگاه تهران بوده است و پس از یک شکست عاطفی، از ادامه تحصیل انصراف داده و به زادگاه خودش برگشته است. خواهرش در جوانی خودسوزی کرده‌ است و او اکنون با پدرش (یوسفعلی دریادل) و پسر خواهرش، آیدین (با بازی دانیال نوروش‌اوغلی)، با هم زندگی می‌کنند. تصور کاظم این است که خواهرش به دلیل ازدواجش با پرویز که هم‌سن پدرش بوده است، خودسوزی کرده است. کاظم دوستی قدیمی دارد به نام یحیی (با بازی جواد عزتی) که گه‌گاه او را می‌بیند و متوجه می‌شود که یحیی و خواهرش عاشق هم بوده‌اند. در این میان، پرویز، باغی را که خواهر کاظم در آن خودسوزی کرده است، به یک مرد شیرازی می‌فروشد و مرد شیرازی با دو دخترش به آنجا می‌آیند. کاظم به سیما (با بازی سحر دولتشاهی) علاقه‌مند می‌شود و خوی متغیرش بین تندی بیش از حد و مهربانی بیش از حد، تعدیل می‌شود و ماجراهای بعدی، داستان را به سمت و سوی دیگری می‌برد. 

در صحنه آغاز فیلم که در پایان هم تکرار می‌شود، کاظم آتابای وسط علفزاری ایستاده است و دارد می‌شمارد «یازده، بیست‌ویک، سی‌ویک»، و در عین حال به نظر می‌رسد دارد ادرار می‌کند، و این شمردن در پایان فیلم تکرار می‌شود و حکایت از گذر عمر دارد. نکات ریز و درشتی در فیلم است که استعاره‌ها و نمادهای مختلفی از عشق و زندگی و تفاوت‌های نسلی را نشان می‌دهد، و نیز تفاوت‌های عشق و نفرت را در فقر و غنا و شهر و روستا را به تصویر می‌کشد. اما آیا «آتابای» فیلمی ترکی ست؟

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

برخی از منتقدان، نیکی کریمی را متاثر از نوری بیلگه جیلان، فیلم‌ساز اهل ترکیه، می‌دانند در حالی که خود بیلگه جیلان، خودش را تحت تاثیر عباس کیارستمی می‌داند و ما می‌دانیم که نیکی کریمی به گفته خودش، ۱۲ سال رابطه‌ عمیق عاطفی و عاشقانه با کیارستمی داشته است و با او همخانه بوده است. پس بهتر است به‌ جای یک‌سان دیدن زبان «آتابای» و آثار نوری بیلگه جیلان، به تلاش کریمی برای نشان دادن جای پای کیارستمی در «آتابای» باشیم؛ جای پایی که در سطح باقی می‌ماند و عمیق نمی‌شود، زیرا «آتابای» تفاوت بنیادی با آثار کیارستمی دارد و با کاشتن درختی روی تپه، نمی‌توان به سینمای کیارستمی رسید.

موضوع ساده است: در فیلم‌های کیارستمی ما با بازیگر یا نابازیگر محلی سر و کار داریم، در حالی که «آتابای» سه بازیگر مطرح مرکزنشین دارد و مضحک‌تر از همه، جواد عزتی که حتی ترکی نمی‌داند و تنها دیالوگ‌ها را سعی کرده است حفظ کند و بدون شناخت عمیق از آن‌ها، بر زبان بیاورد؛ برخلاف هادی حجازی‌فر که بزرگ‌شده‌ خوی است و ترکی زبان مادری او است. در «آتابای» آتش تقی‌پور که نقش رئیس شورای روستای پیرکندی را ایفا می‌کند، به دلیل ترک بودن، نقشش را بسیار بهتر از بازی‌های اغراق شده‌ جواد عزتی ارائه می‌دهد؛ گیرم که برخی از بازی‌های عزتی هم خوب درآمده است. اما این بازی خوب و بدش مکان ندارد و وابسته به محیط نیست، برای همین به اصطلاح «در نمی‌آید». حتی «معصومه ربانی‌نیا» که نقش جیران را بازی می‌کند، به خوبی از پس نقش خود برآمده است؛ حالا «یوسفعلی دریادل» که از استادان تئاتر آن منطقه است، بماند. 

در ضمن کلوزآپ‌های پی‌درپی از حجازی‌فر نه تنها در صحنه‌های عاشقانه، که حتی در هنگام فریاد زدن یا دویدن نیز تکرار می‌شود، هیچ نسبتی با سینمای کیارستمی یا هیچ سینمای معیار دیگری ندارد و تنها به خودشیفتگی بازیگری مربوط می‌شود که به نظر می‌رسد کارگردان از او حرف‌شنویی دارد.

نیکی کریمی در تهران به دنیا آمده است و پدر و مادرش تفرشی‌اند و به هر حال، او هیچ درکی از آذربایجان و زبان ترکی ندارد، و به همین دلیل گاه فیلمش توریستی می‌شود؛ توریستی که به دریاچه ارومیه می‌رود و در خوی از مناره شمس تبریزی که منسوب است به آرامگاه شمس، بازدید می‌کند و از پلیکان‌های رو به انقراض دریاچه ارومیه دیدن می‌کند. گرفتن نماهای کارت‌‌پستالی از ماه و خورشید و دشت و دمن خیلی خوب است که البته کار سامان لطفیان است، اما ربطی به بومی‌سازی سینما ندارد.

این که تیمی از مرکز بروند در بخشی از ایران فیلم «ترکی» یا «کردی» و ...، از مردمی بسازند که اکثرا فارسی نمی‌دانند، کمکی به رشد صنعت سینما و بومی‌سازی آن نمی‌کند. پایه‌های صنعت سینما باید در همان زمین قرار داشته باشد. فیلم‌برداری که در آن دشت و دمن‌ها به دنیا آمده و بزرگ شده باشد، ناخودآگاه تصاویر کارت پستالی  نمی‌گیرد و توریستی به اطراف خود نگاه نمی‌کند.

این روزها که نمکزار شدن دریاچه ارومیه موضوع روز است و مردم ارومیه که به نابودی زیست‌بوم خود اعتراض دارند، در خیابان سرکوب می‌شوند، نشان دادن نمکزاری که زمانی دریاچه بود و یکی از قطب‌های گردش‌گری ایران محسوب می‌شد، یکی از نکات مثبت فیلم است. گفتن درباره کودک‌همسری و تداوم عشق یکی از این کودک‌همسران با عشق سابق خود و مرگ تراژیکش، نکته مثبت دیگر فیلم است.

دوبله نکردن فیلم و استفاده از زیرنویس فارسی، نیز از نکات مثبت دیگر آتابای است، زیرا مردم ایران طی ۴۰ سال سانسور یادگرفته‌اند که فیلم‌های سایر زبان‌ها، به‌ویژه انگلیسی، را با زیرنویس فارسی بخوانند. ضمن آنکه حتی اگر فیلمی دوبله هم شده باشد، اعتمادی به دوبله‌ آن نیست.

در میزگردی، خبرنگاری از مجله «سیاه و سفید» به نام امیر فرض‌الهی، ضمن «تیکه انداختن» به نیکی کریمی که «بازیگر خوبی هستی، اما کارگردانی نمی‌دانی»، می‌پرسد: «زبان رسمی کشور ایران پارسیه، این چه مدل فیلم‌سازیه که در کشور، مخاطب ایرانی باید فیلم ایرانی را با زیرنویس پارسی ببیند؟» همین «پارسی» گفتن به جای «فارسی»، خود به تنهایی نشان از نوع تفکر ایشان دارد. در پاسخ به این پرسش، هادی حجازی‌فر بسیار برافروخته می‌شود، درست مانند کاظم آتابای، و می‌گوید:

«من به عنوان یک ترک و نویسنده این فیلم با تو حرف می‌زنم. تفکرات تو، تفکرات فاشیستی‌ای است. تو یا افراد دیگر حق توهین به زبان ترکی را ندارید. بر اساس قانون اساسی ایران، زبان و ادبیات ترکی باید در دانشگاه تدریس شود. من متأسف هستم و بدون شک می‌گویم که شما نگاهی فاشیستی دارید. این را با صدای بلند می‌گویم. افکار تجزیه‌طلبانه هم حاصل این نوع نگاه فاشیستی است.»

حرف‌های حجازی‌فر خطاب به آن خبرنگار درست است، اما او فراموش می‌کند که خودش و نیکی کریمی و آن دو بازیگر دیگر، در فاشیستی‌ترین فیلم‌های جمهوری اسلامی ایران که با بودجه سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات ساخته شده‌اند، بازی کرده‌اند و به روزمرگی شر دچارند. اگر می‌خواهید بختکی که کشور را به نابودی کشانده است، از روی ایران بزرگ و غنی برداشته شود، باید از خود شروع کنید و دیگر در ساخت فیلم‌هایی با بودجه مشکوک و امنیتی شرکت نکنید.

بیشتر از فیلم