زندگی پرماجرای یک پسربچه معمولی عاشق کامپیوتر

نگاهی به کتاب «آرشیو دائمی»، زندگی‌نامه ادوارد اسنودن

کتاب آرشیو دائمی - JUSTIN SULLIVAN / GETTY IMAGES NORTH AMERICA / AFP

زمانی که ادوارد اسنودن، کارمند سابق سازمان سیا و آژانس امنیت ملی آمریکا، بیش از یک میلیون سند محرمانه دولت ایالات متحده را در اختیار روزنامه‌های واشنگتن پست و گاردین قرار داد، بی‌اختیار این پرسش به ذهن من خطور کرد که چطور یک کارمند عادی امنیتی می‌تواند به این همه اسناد محرمانه و فوق سری بزرگترین نهاد‌های استخباراتی جهان دست یابد. خودش در کتاب جدید خاطرات خود، در این زمینه می‌گوید که وقتی از سازمان سیا به آژانس امنیت ملی آمریکا پیوست، دو چیز وی را «در مورد این آژانس شگفت زده کرد: این که چقدر آژانس نسبت به سازمان سیا از نظر تکنولوژیکی برتر است، ولی چقدر در مورد تدابیر امنیتی و حفظ محرمیت اسرار خود کم‌توجهی به خرج می‌دهد.... آژانس امنیت ملی در بازی استخبارات سایبری به مراتب پیشگام بود، اما در عرصه امنیت سایبری خود، از جمله رعایت کردن مسایل ابتدایی، عقب‌مانده به‌شمار می‌رفت».

زندگی اسنودن، داستان پسربچه یک خانواده معمولی اهل کارولینای شمالی است که عاشق کامپیوتر، «ویدیو گیم» و اینترنت بود و علاقه‌ای هم به مدرسه نداشت: «چیز زیادی در مورد دبیرستان به خاطر نمی‌آورم، چون در کلاس می‌خوابیدم تا بیدارخوابی‌های پای کامپیوتر را جبران کنم. اگر خروپفم به هوا نمی‌رفت، معلم‌ها نیز کاری به کارم نداشتند».

اما پیش از این که زندگی ساده این متخصص سیستم‌های کامپیوتری به واسطه افشای اسناد محرم امنیتی به شکل شگفت‌آوری تحول یابد، و از یک کارمند ساده به «قهرمان دموکراسی و آزادی‌های مدنی»- و البته خائن از نظر برخی دیگر- بدل شود، رویداد «یازده سپتامبر» بود که او را از یک جوان معمولی عاشق زن کارفرمایش، به یک وطن‌پرست آمریکایی متحول ساخت که حاضر به پیوستن به ارتش، و سپس رفتن به جنگ عراق شده بود. اما اسنودن حالا در کتابش می‌نویسد که از تصمیم آن جوان بیست ساله پشیمان است و مقصر اصلی را فضای آن زمان و رسانه‌ها می‌داند که گویا با پیوستن به ارتش و رفتن به عراق، می‌توانست به عنوان یک رهایی‌بخش عمل کند، اما، به گفته خودش، «من واقعیت برساخته‌ای را پذیرفته بودم که برای دولتم مفید بود، اما درهم‌آمیخته با احساساتی غلیظ، خیال می‌کردم که این کار به نفع کشورم است... من خشمگین بودم و عقلم تابع عواطفم شده بود».

البته، این احساس اسنودن به معنای مذمت خدمت سربازی و دفاع از وطن نیست، بلکه اشاره وی به وقایع بعدی چون هجوم و تجاوز به افغانستان و عراق زیر نام مبارزه با تروریسم، و نیز تغییر رفتار دولت آمریکا در داخل است که به خاطر جبران خطاهای امنیتی یازده سپتامبر و به بهانه امنیت ملی، زندگی خصوصی و عمومی شهروندان خود را زیر نظر گرفت، و آزادی‌ها و حقوق‌شان را نقض کرد. اما واقعیت تلخ این است که علی‌رغم اعتراض اسنودن به این رفتار نهادهای امنیتی، به گفته لوید گریندر گاردین، «هجده سال پس از سقوط برج‌های تجارت جهانی، نزدیک به سه چهارم آمریکایی‌ها تروریسم را اولویت امنیت ملی به حساب می‌آورند و تقریباً نیمی از مردم آمریکا تامین امنیت عمومی را بر آزادی‌های مدنی ترجیح می‌دهند».

البته، این حمایت مردم آمریکا از تدابیر امنیتی و استخباراتی، به خاطر یازده سپتامبر و حملات تروریستی دیگر، قابل درک است. ولی، اسنودن احساس می‌کند که آنها به این بهانه به دولت اجازه می‌دهند که آزادی‌ها و زندگی خصوصی‌شان را کنترل کند. از نظر وی، رفتار دولت خلاف قانون اساسی آمریکا است که با هدف حفظ حقوق و آزادی‌های شهروندان، از محدودیت‌ دولت حمایت می‌کند. آنچه اسنودن را در جریان کارش آزار می‌داد، همکاری دادگاه‌ها با آژانس امنیت ملی آمریکا برای زیرنظر گرفتن شهروندان و نقض آزادی‌ها و حریم خصوصی آنها بود. به همین خاطر، او به این نتیجه رسید که برنامه‌های استخباراتی داخلی نهادهای امنیتی، آمریکا را به سوی یک دولت امنیتی حاکم بر زندگی شهروندان، چیزی شبیه دولت چین، پیش می‌برد. به گفته او، این برنامه‌ها نشان‌گر تغییر ماموریت آژانس امنیت ملی آمریکا بود که «به جای استفاده از تکنولوژی در راه دفاع از کشور، به دنبال کنترل مردم از طریق تعریف مجدد ارتباطات خصوصی شهروندان در اینترنت به عنوان سیگنال‌های بالقوه استخباراتی شد».

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

اسنودن در کتاب خاطرات خود نشان می‌دهد که آدمی به‌شدت خصوصی است، و به همین خاطر، اینترنت را در اوایل به خاطر خصوصی ماندن کاربران، عرصه رهایی و آزادی می‌دانست. اما او بعداً احساس کرد که دولت آمریکا با کنترل اینترنت و شرکت‌های بزرگ مخابراتی، آن وجه از این اختراع را نابود کرده است؛ زیرا، دنیای مجازی نه جای مخفی شدن و ابراز آزادانه عقاید شهروندان، بلکه محل کنترل آنان توسط «برادر بزرگ» شده است: «اطلاعات تمام افراد در جهان [در سرورهای آژانس امنیت ملی آمریکا] ذخیره می‌شود، و این امر، چیزی جز تهدیدی ناشی از [تحکم و تحمیل قدرت] دولت نیست: اگر دست از پا خطا کنید، حکومت، اطلاعات خصوصی شما را علیه‌تان به‌کار خواهد برد». 

اسنودن در کتاب خاطراتش خود را یک «افشاگر» می‌داند تا «درز دهنده» اطلاعات. به همین خاطر، وی به جای همکاری با «ویکی لیکس»، تصمیم گرفت که با روزنامه‌نگارانی همکاری کند که با اطلاعات محرمانه، مسئولانه برخورد می‌کنند و در کارنامه‌شان، دفاع از آزادی‌های مدنی شهروندان دیده می شود. به گفته او، «یک افشاگر کسی است که احساس می‌کند کار با نهادی که در آن شاغل است، مخالف اصول و وفاداری به جامعه‌ای است که این نهاد، اصولاً به آن پاسخگو است. اصلاح این نهاد ممکن است، اما برای این کار باید یک سلسله رازها و اطلاعات فاش شود تا از سوی جامعه، به آن فشار وارد شود».

هرچند اسنودن در کتاب خاطرات خود کوشیده است تا تصمیم خود را مبنی بر افشای اطلاعات محرمانه دولت آمریکا، بر اساس اعتقادش به دفاع از قانون اساسی و آزادی‌های دموکراتیک توجیه کند، اما در عین حال، برخی وی را خائن و جاسوس روسیه می‌دانند و دولت آمریکا هم گذرنامه وی را باطل کرده است. اما در هر حال، با افشاگری‌های اسنودن، اکنون به خوبی می‌دانیم که دولت‌ها با تکنولوژی‌های پیشرفته، از طریق دسترسی به اطلاعات شهروندان‌شان به بهانه امنیت ملی و تهدیدات تروریسم، تا چه حد قادر به کنترل آنها هستند. این وضعیت، آسیب‌های وارده بر دموکراسی و توانایی‌های سیاسی شهروندان را هم به نمایش می‌گذارد.

بیشتر از کتاب