بسیاری در تحلیلهای سیاسی خود دونالد ترامپ، رئیس جمهور فعلی آمریکا را نسخهای دیگری از میخائیل گرباچف، آخرین رئیس جمهور شوروی سابق میدانند. گرباچف اواخر دهه هشتاد میلادی با اعمال یک سلسله اصلاحات سیاسی و اقتصادی در شوروی سابق، تحولات شگرفی را در جهان سبب شد؛ خروج نیروهای شوروی از افغانستان، کاهش اعمال نفوذ بر کشورهای اروپای شرقی که باعث شکل گیری دولتهای جدید و حتی تجزیه بعضی کشورها شد و مهم تر از هم سقوط کمونیسم مورد حمایت شوروی سابق.
حال تعدادی از تحلیل گران سیاسی رویکرد ترامپ را نیز مانند رویکرد گرباچف میدانند، خصوصا تلاش ترامپ برای خارج کردن سربازانش از خاورمیانه و افغانستان و شاید حتی کشورهای دیگر.
با اینحال، یک تفاوت اساسی که میان گرباچف و ترامپ وجود دارد این است که گرباچف با اعمال اصلاحات سعی در جلوگیری از سقوط شوروی به پرتگاه بحران داشت و این بحران هم در نهایت رخ داد، اما ترامپ در تلاش تقویت جایگاه سیاسی اقتصادی آمریکا در جهان است.
دونالد ترامپ پیش از این که یک سیاست مدار باشد، یک سرمایه گذار و فعال اقتصادی است. به همین دلیل هم نسبت به هر رئیس جمهور پیش از خود کمتر اهل ریسک و خطر کردن است. حضور سربازان آمریکایی در خاورمیانه، عراق و افغانستان باعث شده تا تعدادی از کشورها که از نفوذ آمریکا در پشت درهایشان نگرانند وارد گود شوند و با بحرانسازی جلوی آنچه را که آمریکا در این کشورها در پی اعمال آن است، بگیرند.
مسلما خروج آمریکا از این کشورها تاثیرات خود را در حد زیادی بر جای خواهد گذاشت، ولی این تاثیرات بر حسب موقعیت ژئوپولیتیک کشورها و ضریب وجود بحران در این کشورها است.
خروج آمریکا از افغانستان چی تبعاتی خواهد داشت ؟
زمانی که نیروهای روس از افغانستان خارج شدند، حجم گستردهای از توان نظامی از خود برای ارتش افغانستان به جای گذاشتند. این حجم توان نظامی باعث شد تا حکومت دکتر نجیبالله چهار سال مقابل مجاهدین مقاومت کند. تنها پس از آنکه تمامی حمایتهای شوروی به شمول حمایتهای اقتصادی از افغانستان قطع شد، مسیر سقوط حکومت افغانستان راحت شد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
اما وضعیت افغانستان آن زمان با افغانستان امروز فرق میکند و همچنان وضعیت آمریکا با شوروی سابق نیز تفاوت دارد. زمانی که شوروی شروع به ایجاد اصلاحات در این کشور کرد، وضعیت اقتصادی به شدت نا به سامانی داشت. رقابتهای تنگاتنگ با غرب و مسابقه تسلیحاتی، شوروی را تبدیل به انبار باروت قابل اشتعال کرده بود. اما آمریکا در چنین وضعیتی قرار ندارد.
هرچند بحرانهای اقتصادی جهان تاثیر ملموسی بر آمریکا گذاشته، ولی این بحرانها در حدی نبوده که بتواند زیر ساختهای این کشور را بلرزاند. بنابراین به نظر نمیرسد خروج سربازان آمریکایی از خاورمیانه و افغانستان، نوعی کاهش بحران باشد.
همان گونه که پیشتر درج شد، ترامپ یک فعال اقتصادی است. بر اساس محاسبههای او هزینههایی که آمریکا در خاورمیانه و افغانستان کرده، سرسام آور است و باعث رکود اقتصادی آمریکا شده است. حال ترامپ میخواهد جلوی افزایش رکود اقتصادی و مصارف نجومی این کشور را در گوشه و کنار جهان بگیرد. اما مسلم است که نه ترامپ و نه هر رئیس جمهور دیگر آمریکا این را از یاد نخواهند برد که تروریسم یک ویروس در حال گسترش است که یکی از مناطق قابل رشد برایش افغانستان خواهد بود.
القاعده و داعش ظرفیتهای افغانستان و مردمانش را برای تبدیل شدن به جنگجویان افراطی به خوبی حس کردهاند. تلاش آنان برای جذب نیرو از مناطقی مانند افغانستان، نشانگر این ظرفیت است. دولت افغانستان به عنوان یک دولت کاملا دموکراتیک، اما زیر فشار فساد، سعی در تغییر وضعیت دارد و حمایت کشورهای غربی این سعی را به سوی پیروزی راهنمایی می کند.
حمایتهای آمریکا و غرب کافی است تا افغانستان را در مبارزه با تروریستها موفق شود. از سوی دیگر دولت افغانستان هم نشان داده است که با مشورتهای نظامی و حمایتهای غیر مستقیم غرب، توانسته است تا قدرت نظامی خود را به مخالفان به خوبی نشان دهد. تامین نسبی امنیت انتخابات افغانستان و ضربه زدن به گروه طالبان به خوبی توانمندیهای نظامی افغانها را ثابت کرده است. بنابراین به نظر نمیرسد که خروج باقیمانده سربازان آمریکایی از افغانستان، طالبان را دوباره به کرسیهای قدرت در افغانستان نزدیک کند.