روبن اوستلوند سوئدی؛ شانس جدی کسب دومین نخل طلای جشنواره کن

«مثلث غم» روبن اوستلوند، فیلمی طناز درباره سرمایه‌داری و بشریت، بی‌شک بهترین فیلم جشنواره کن، تاکنون بوده است

دو شخصیت اصلی «مثلث غم»، کارل و یایا‌، دو مدل زیباروی و خوش‌اندام‌اند که سفری رایگان در یک کشتی تفریحی مجلل دریافت کرده‌اند - جشنواره فیلم کن

برای صاحب این قلم و بسیاری دیگر از شرکت‌کنندگان در هفتاد و پنجمین جشنواره کن، شنبه، پنجمین روز جشنواره کن، روز خاصی بود؛ روز پایان انتظار برای تماشای آثار دو نفر از مهمترین کارگردانان امروز اروپا: روبن اوستلوند سوئدی و کریستین مونجیوی رومانیایی که هر دو سابقه گرفتن نخل طلا را دارند. تماشای این دو فیلم نشان داد که انتظار بیهوده نبوده است، به‌ویژه «مثلث غم» ساخته اوستلوند که با اختلاف بسیار، بهترین فیلم از میان ۹ فیلمی است که تاکنون در بخش مسابقه جشنواره به نمایش درآمده‌اند. (اعتراف: البته من «پسری از بهشتِ» طارق صالح را ندیده‌‌ام.)

روبن اوستلوند با کن غریبه نیست و این پنجمین فیلم او است که در این جشنواره به نمایش درمی‌آید. او با دو فیلم اخیرش، «توریست» (۲۰۱۴) و «مربع» (۲۰۱۷، برنده نخل طلا) نشان داد که با سبکی یگانه و بی‌مانند به طبیعت بشری و از سوی دیگر به ارزش‌های جامعه سرمایه‌داری معاصر می‌پردازد و به شیوه خاص خودش به‌ آن‌ها می‌تازد. شخصیت‌های اصلی فیلم‌های او معمولا انسان‌های بدی نیستند و خود را خیرخواه می‌دانند؛ اما اوستلوند دوست دارد نشان بدهد همین‌ آدم‌ها چطور به طرز خنده‌آوری متوجه جایگاه خود در چهارچوب اجتماعی‌شان نیستند. محور فیلم‌های او در واقع ترسیم تلاش و تقلای این شخصیت‌ها است:‌ از شرمساری پدر خانواده در «توریست» که هنگام تعطیلات برای اسکی وقتی در مواجهه با خطر احتمالی بهمن، ابتدا جان خودش را نجات می‌دهد، نه خانواده‌اش؛ تا رئیس موزه‌ای هنری در استکهلم در «مربع» که مشغول تامل درباره حرف‌های برابری‌طلبانه‌ در فضاهای هنری است، که لزوما نشانه تعهد نیستند.

دو شخصیت اصلی «مثلث غم»، کارل و یایا‌، دو مدل زیباروی و خوش‌اندام‌اند که به ‌پاس پست‌های خود در اینستاگرام، سفری رایگان در یک کشتی تفریحی مجلل دریافت کرده‌اند و حالا باید در این سفر با آدم پولدارهای رنگارنگی روبرو شوند؛ از میلیاردری اهل روسیه که خودش می‌گوید «سلطان گُه» است چون با فروش کود در دوران سقوط کمونیسم پولدار شده؛ تا زوجی بریتانیایی که کارشان تجارت اسلحه است و نامشان دقیقا، نام چرچیل و همسرش، وینستون و کلمنتاین است. تمام این شخصیت‌ها وقتی کشتی دچار سانحه می‌شود،‌ باید با هم در یک جزیره زندگی کنند؛ از افراد پولدار تا کارگران و کارکنان کشتی و البته کاپیتان مارکسیست آن با بازی وودی هارلسون.

اوستلوند، «مثلث غم» را به سه بخش تقسیم کرده است: بخش اول؛ زندگی یایا و کارل در جهان مد، بخش دوم؛ داستان کشتی و تعامل دو مسافر جوان با سایر شخصیت‌ها و بخش سوم؛ روایت دوران جدید جزیره است.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

فیلم‌های اوستلوند به این‌ که بیننده را هم‌زمان به فکر کردن و خنده وادار می‌کند، معروف‌اند. هنر فیلمسازی او در «مثلث غم» به اوج رسیده است. او این قابلیت را دارد که داستانی تعریف کند که هم خنده‌دار و سرزنده باشد و هم نقد عمیق اجتماعی داشته باشد. فیلم ریتم خود را حفظ می‌کند و بیننده را به‌خوبی با خود همراه می‌کند؛ حتی اگر داستان گاهی اوقات چند دقیقه معطل شود تا اوستلوند محتوای اخلاقی-اجتماعی-سیاسی خود را در میان تعامل شخصیت‌ها ارائه کند.

نتیجه آن است که، کارل و یایا شخصیت‌های کارتونی سطحی یا شرور نیستند و در خیلی مواقع با آنان احساس همدلی می‌کنیم و بیشتر به جایگاهی که در چیدمان کنونی قدرت دارند، می‌خندیم و شاید حتی لبخندی تلخ می‌زنیم. دعوای طولانی این دو راجع به این‌که چه کسی باید صورتحساب شام را پرداخت کند (در بخش اول فیلم)‌ آنقدر خنده‌دار است که بیننده تا وقتی به کشتی و فصل دوم فیلم برسد، نرم شده و برای درگیر شدن در سرنوشت و زندگی این دو نفر آماده است.

در کشتی، رجزخوانی‌های میلیاردر روس و کاپیتان مارکسیست، همراه با نقل‌قول‌های پی‌درپی به سبک مشاعره را شاهدیم؛ میلیاردر روس از رونالد ریگان و مارگارت تاچر و کاپیتان مارکسیست از کارل مارکس و ولادیمیر لنین نقل‌ قول می‌کند، تا وقتی که این دو هم مثل بقیه خود را در جزیره، گمشده می‌نامند و اینجا‌ست که موضع آقای میلیاردر عوض می‌شود و بدون اشاره به نام گوینده، یکی ازجمله‌های محبوب مارکس را بازگو می‌کند که اصلش به لوئی بلان و آگوست بکر در قرن نوزدهم بازمی‌گردد: «از هر کس به اندازه توانش، به هر کس به اندازه نیازش»

چنان‌ که از اوستلوند انتظار می‌رود، «مثلث غم» تا ثانیه آخر تماشایی است و یادآور این‌ است که نقد اجتماعی قرار نیست یکرنگ و یکنواخت باشد.

بنابراین، اوستلوند سوئدی را باید بی‌شک شانس جدی کسب دومین نخل طلا دانست. البته هنوز باید شاهد تماشای ۱۱ فیلم دیگر باشیم (ازجمله آثار برخی از مهمترین استادان سینمای جهان همچون کوره‌ادای ژاپنی، دیوید کرانبرگ کانادایی و کلر دنی فرانسوی.) در ضمن معلوم نیست تمام اعضای هیئت‌داوران (ازجمله ونسان لندن فرانسوی و اصغر فرهادی) با سبک او ارتباط برقرار کنند. کارگردان ۴۸ ساله سوئدی، اما بی‌شک شاهکاری جدید خلق کرده است که طرفداران زیادی پیدا خواهد کرد.

رومانی زیر ذره‌بین

کریستین مونجیو، مهم‌ترین کارگردان موج نوی سینمای رومانی، نیز فیلمی به‌یادماندنی خلق کرده که نشان می‌دهد همچنان در اوج است. «آرام‌ان» در مقایسه با سایر فیلم‌های موفق او در سالیان اخیر، از ضرب‌آهنگ مناسبی برخوردار نیست و گاهی شلخته‌ است. برخلاف تصور اولیه، «آرام‌ان» به خاطر حروف نام کشور رومانی انتخاب نشده است؛ منظور از این نام، اسکن مغز است که در انگلیسی به «ام آر‌آی» شناخته می‌شود و مخفف حروفش در زبان رومانیایی می‌شود «آرام‌ان» این فیلم نیز دقیقا همین است:‌ اسکنی که جامعه رومانی را زیر ذره‌بین می‌برد و زشتی‌های بسیارش را برملا می‌کند.

ماجرا در روستایی کوچک در منطقه ترانسیلوانیا می‌گذرد؛ روستایی که شاید دوردست و دور از جهان به نظر بیاید. اما مونجیو، با قصه‌گویی دقیق و گویای خود نشان می‌دهد که چطور همین روستای کوچک در تقاطع روندهای مختلف ملی و جهانی قرار دارد. زن شخصیت اصلی داستان،‌ مدیر نانوایی مجهز و مدرنی است که استفاده‌اش از چند کارگر اهل سری‌لانکا باعث اعتراض شدید مردم محل می‌شود که در مواردی کارگران را تهدید جانی می‌کنند. تعلق این زن به اقلیت مجار رومانی، تلاشش برای دریافت بودجه از اتحادیه اروپا برای نانوایی، سبک زندگی فرهنگ‌دوستش (از پخش موسیقی کلاسیک در خانه تا ویولن‌سلی که می‌زند) و رابطه عاشقانه‌ای که با یک مرد متاهل در روستا دارد، هر یک وجهی به داستان می‌دهد و جایگاه آن را در تقاطع تاریخ و جهان بیشتر معلوم می‌کند. اقلیت‌های مجار و آلمانی رومانی و چند کارگر خارجی، موزائیک روستا را تشکیل می‌دهند. بخش دیگری از این موزائیک که با غیبت خود حضور دارد، اقلیت رومایی (کولی) است که چند نفر از مخالفان حضور کارگران خارجی با افتخار از بیرون کردن آنان می‌گویند، حتی اگر خودشان وقتی برای کار به آلمان می‌روند «کولی» خطاب شوند. از دیگر ساکنان روستا، کارمند فرانسوی یکی از سازمان‌های حفظ حیات وحش است که برای «شمردن خرس‌ها» به روستا آمده و آنجا ساکن است؛ کارگری خارجی که ظاهرا مردم روستا به حرف‌هایش اعتراضی ندارند.

درخشان‌ترین سکانس «آرام‌ان» که احتمالا نه‌تنها تا سال‌ها به یاد می‌ماند، بلکه در مدارس فیلم تدریس خواهد شد، سکانسی ۱۷ دقیقه‌ای است که در آن مردم محل در جلسه‌ای در فرهنگسرای محلی جمع می‌شوند تا اعتراضشان را به حضور سه کارگر سری‌لانکایی اعلام کنند؛ از «مسلمان» بودنشان (با وجود این واقعیت که هیچ یک مسلمان نیستند و یکی از آ‌ن‌ها کاتولیک است و شب کریسمس وقتی می خواهد دعا کند از کلیسا بیرون رانده می‌شود) تا این ادعا که چون «سیستم میکروبی» آسیا فرق دارد، خطرناک‌اند و نباید به خمیر نان دست بزنند. تجمع‌های سیاسی در سینما معمولا در فضای مثبت و مترقی فیلم‌هایی مثل «۱۲۰ ضربان در دقیقه» تصویر می‌شوند، اما مونجیو، هنرش را در به تصویر کشیدن مجمعی نشان می‌دهد که در آن مردم، بی‌پروا ابراز تعصب و نفرت می‌کنند. شاید از این کارگردان بتوان به دلیل ارائه تصویری منفی و حتی کلبی‌مسلکانه از جامعه رومانی و انسانیت انتقاد کرد‌؛ اما گذشته و حال رومانی مثل خیلی کشورهای دیگر، از نمونه‌هایی که نگاه مونجیو از واقعیت آن  نشات گرفته، پر است.

از فیلم‌های جشنواره که بگذریم، با گذشت پنج روز شاهد آغاز موفقیت تجاری «عنکبوت مقدس» ساخته علی عباسی، کارگردان ایرانی‌تبار مقیم دانمارک بوده‌ایم که غیرمستقیم به قتل‌های سعید حنایی در مشهد می‌پردازد. شرکت «بنلوکس سینه آرت» این فیلم را برای بازار هلند، بلژیک و لوکزامبورگ به فروش گذاشته است. فیلم عباسی روز یکشنبه، ششمین روز جشنواره کن، در بخش مسابقه به نمایش درخواهد آمد و احتمالا با فروش‌های بیشتری نیز مواجه خواهد شد.

اما خریداران بازار مانند خریداران کالاهای دیگر در سراسر جهان نیز دغدغه‌ای آشنا دارند؛ تورم. شکایت‌ها از افزایش شدید قیمت‌ها نسبت به دوران پیش از همه‌گیری به‌خصوص برای آمریکا بالا گرفته است. ازجمله فیلم‌هایی که خریداران از قیمت بالای آن نگرانی دارند، فیلم جدید مجموعه «بازی‌های گرسنگی» از استودیو لاینز‌گیت است. گفته می‌شود قیمت‌ها حدود ۳۰ تا ۵۰ درصد افزایش یافته است که در صورت ادامه یافتن باعث خواهد شد خیلی از پخش‌کنندگان، عطای خرید خیلی فیلم‌ها را به لقایشان ببخشند.

بیشتر از فیلم