ترسیدن از افراد به خاطر دینشان ساده تر از آن چیزی است که فکرش را کنید

ایجاد رعب و وحشت اولین هدف یک تروریست است

من برنامه ریزی کرده بودم که ستون امروزم را درباره خیریه امداد طنز یا Comic Relief بنویسم، اما خوب بفرمایید: یک بار دیگر در اثر رعب و وحشت در کرایستچرچ به چال بی‌اعتقادی افتاده‌ایم، زیرا تاریک‌ترین روی حماقت انسانی به روی مردم از همه جا بی‌خبری که مشغول زندگی خود بوده‌اند، آتش گشوده است.

ما نه تنها باید شوک و غم و اندوهمان را برای افرادی که نمی‌شناختیم تحمل کنیم، همانطور که پس از بمب گذاری در منچستر این کار را انجام دادیم، بلکه به این خاطر که این حمله علیه مسلمانان بود، ما نیز باید با سنگدلی کسانی که این توطئه کینه‌توزانه را طرح‌ریزی کرده‌اند تا آن افراد خاص را  از انسانیت ساقط کنند، روبرو شویم.

اندکی پس از این کشتارها، سناتور استرالیایی، فریزر انینگ، بیانیه‌ای صادر کرد که بیان می‌کرد: "علت واقعی خونریزی‌ای که امروز در خیابان‌های نیوزیلند رخ داد، در وهله نخست برنامه‌ی مهاجرتی است که به متعصبان مسلمان اجازه داده است تا به نیوزیلند مهاجرت کنند."

بدیهی است که هیچ یک از شاخه‌های افراطیون اندکی همدردی نمی‌کنند، اما هنوز هم کاملاً شوکه کننده است که اینها را از یک سناتور واقعی بشنوی که با رای مردم عادی انتخاب شده است که چمنهای  خود را به طور منظم  مرزبندی می‌کنند و پول خردهایشان را به درون صندوق‌های خیریه می‌اندازند.

بسیار باعث حیرت است که او هیچ نیازی به مخفی کردن اعتقادات مضحکش که فکر می‌کند تمامی مسلمانان متعصب هستند ندارد و حتی طرز تفکرش نشان می‌دهد که در انتخابات هم مانع چندان بزرگی سد راهش نبوده است.

اما بیایید صادق باشیم، این فقط مشکل استرالیا نیست. در یک لحظه خودآزارانه، من در بخش نظرات یک نوشته حزب راستی کنجکاوی می‌کردم و دیدم یک زن با خوشحالی این نظر را نوشته است که "حالا اونا میدونن که اگر ورق برگرده خیلی هم شرایط براشون خوب نیست".  

نظری مانند این از یک زن معمولی بریتانیایی که از منتشر شدن عکس و نامش در کنار آن نظر نگرانی‌ای ندارد، همچون موفقیتی برای نفرت‌افروزان آنلاین است که ذوق می‌کنند هرگاه خشونتی رخ دهد یک مهاجر را مقصر بدانند و اگر هم چنین خشونتی رخ ندهد، آنها با سکوتشان انگشت‌نما هستند.بدون تردید آنها مخالف این موضوع هستند که همه چیز مربوط به مذهب است، نه نژاد، اما ناکامی معمول آنها در تشخیص انواع مختلف و متمایز اسلام است که این بار سرزنش آنها را دروغین می‌کند.

مطمئنا همه ما از حملاتی که متعصبین مسلمان مرتکب شده‌اند، وحشت کرده‌ایم. اگر چه بیان واضحات است، اما ایجاد رعب و وحشت اولین هدف یک تروریست است؛ ترس در سراسر جهان همچون املتی است که آنها درست کرده‌اند و مردم بی‌گناهی که در این روند کشته می‌شوند، همچون تخم مرغ‌های شکسته هستند.

من خودم شخصاً آن ترس را حس کرده‌ام.من نخستین بار هنگامی که خردسال بودم این ترس را حس کردم، وقتی که متعصبین مذهبی از آیت الله خمینی - که خودش رهبر بزرگ ایران بود - دستور گرفته بودند تا یک شاعر و طنزپرداز را که از رژیم انتقاد کرده بود و اتفاقاً پدرم بود، به قتل برسانند. او در "فهرست اعدام" قرار گرفته بود و ما به انگلستان پناهنده شدیم.

در سال ۱۹۸۴، پلیس اسکاتلند یارد به پدرم اطلاع  داد که یک نقشه دیگر برای قتل او در خاک بریتانیا کشیده شده و ما باید فوراً در جایی مخفی می‌شدیم. من ۱۱ ساله بودم و واقعاً به شدت ترسیده بودم. حتی پس از اینکه اجازه دادند به خانه برگردیم، باز هم هیچ وقت احساس امنیت نکردم. هر بار که وارد ماشینمان می‌شدیم، کاملاً منتظر بودم که منفجر شود. وقتی که زنگ در ناگهان به صدا در می‌آمد، من از این می‌ترسیدم که ممکن است مردانی با مسلسل بیایند و ما را بکشند، حتی پس از اینکه پدرم به آرامی به من اطلاع داد که فکر نمی‌کند جنایتکارها قبل از آمدن زنگ درب را بزنند.

تا مدتی و برای این که جمله لیام نیسان را با عصبانیت بازگو کنم که این چیزی نیست من آن را به راحتی اقرار کنم - هربار که مردمی را می‌دیدم که چادر بر سر دارند، فوراً فکر می‌کردم: "آنها از من متنفرند. آنها از پدرم متنفرم. آنها می‌خواهند همه ما بمیریم". من از آنها می‌ترسیدم. آیا این وحشتناک نیست؟ اما من خردسال بودم و تروریست ها کار خودشان را انجام داده بودند.

خوشبختانه والدینی داشتم که توانستند مرا از آن روند فکری دور کنند و به من کمک کردند تا فرق بین اسلام سیاسی و کسانی را که صرفاً به خاطر دستیابی به آرامش درونی از دین پیروی می‌کنند، درک کنم.

من به یک مدرسه جامع در غرب لندن رفتم که در آنجا بچه‌های مسلمان در کنار همکلاسیهایی می‌نشستند و زبان فرانسوی یاد می‌گرفتند که پدرانشان عضو حزب ملی بریتانیا بودند. زمانی که حکومت ایران یک فتوا علیه سلمان رشدی صادر کرد، من در این مدرسه بودم و بچه‌های مسلمان که اکثراً بریتانیایی پاکستانی و بنگلادشی بودند، با تمسخر مرا "تروریست"صدا می‌کردند زیرا من اهل ایران بودم. آنها فکر نمی‌کردند که اعتقادات خودشان هم به هر صورت شبیه کتابسوزی و فراخوانهای قتلی بود که در اخبار می‌دیدیم. و نباید هم چنین فکری می‌کردند. با این حال، برای من بسیار ناراحت‌کننده بود.

آن زنی که چنان نظری را در بخش نظرات نوشته بود خودش را به عنوان شخصی خوب خواهد دید. به احتمال زیاد از خیلی جهات هم چنین است. من شرط می‌بندم که او و بسیاری از کسانی که نظر می‌دهند رفتاری دوست‌داشتنی با سگ‌ها دارند و از کمک کردن به فردی مجروح در خیابان دریغ نمی‌کنند و در عین حال از مرگ و خشونت و بدبختی خالص لذت می‌برند. اما از سوی دیگر، او در جهانی زندگی می‌کند که می‌توانید ناگهان مسلمانان را در یک صبح جمعه از انسانیت ساقط کنید، بدون آن که همه دوستانتان را از دست بدهید. همه ما در چنین دنیایی زندگی می‌کنیم.

این مقاله ترجمه صحیح و صادقانه از منبع اصلی است و نظرات ابراز شده لزوما نمایانگر نظرات ودیدگاه ایندیپندنت فارسی نمی باشد.

© The Independent

بیشتر از دیدگاه