دگردیسی معکوس سید حسینی خامنه‌ای از اخوان و شفیعی تا اصغر حجازی و وحید حقانیان

آیا ایران ولی فقیه ثالث را پذیرا خواهد شد؟

علی خامنه‌ای به‌ شدت عصبی و وحشت‌زده است- IRANIAN SUPREME LEADER'S WEBSITE / AFP

شناخت رهبر جمهوری اسلامی تا روزی که مجبور به ترک خانه پدری شدم و آشنایی دیرینه با او (به‌دلیل آشنایی پدرم با مرحوم میرزاجواد تبریزی، پدرش و نیز محبت پدرم و استاد بزرگوارم علامه دکتر احمد مهدوی دامغانی و مرحوم محمدتقی شریعتی به او که در نتیجه پای مرا نیز به دایره آشنایان سید بازکرد) هیچ امتیازی برای من به‌همراه نداشت بلکه همین آشنایی مدت‌ها زبان مرا به او کمی کند کرده بود.

در نخستین هفته‌های رهبری‌اش، نامه‌ای مفصل به او نوشتم که در کتابم «از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه» متن کامل آن آمده است. یک بارنیز شعری سروده بودم به‌ مناسبت زادروز مهر آریایی و مسیح بن مریم عمرانی که در آن اشاره کردم که «کاجی نشاندی به خانه ... تا آنجا که؛ قلبت ولی جای دیگر؛ برقله‌های دماوند» آقای خامنه‌ای میان همه نوشته‌ها و شعرهای من روی این یکی انگشت گذاشت که ... عجیب است آقا رفت لندن سنت‌های ایرانی‌اش را فراموش کرد و برای بچه سیدها جاج می‌گذارد.

پاسخ کوتاهی دادم که سیدنا به یاد دارم که شعر می‌خواندی، ندیدی که نوشته بودم میلاد مهر و مسیح است و اینکه «پربرف شد کاج کوچک / قلبت ولی جای دیگر / برقله های دماوند»، این آخرین تبادل حدیث بود تا اینکه ایشان در نمایشگاه کتاب، با دیدن حماسه فلسطین برگزیده شعرهای محمود درویش کتاب را ورق زدند اما تا چشمشان به نام مترجم خورد که صاحب این قلم بود کتاب را پرت کرد و رد شد.

آن سید علی خامنه‌ای که می‌شناختم با «مقام معظم رهبری»، «امام خامنه‌ای»، «ولی امر مسلمانان جهان»، تفاوت‌های عجیب‌وغریبی دارد. در بین اربابان قدرت دگردیسی بسیاری از آن‌ها را دیده‌ایم که عکس صیروره عرفا بوده‌اند. اشاره به حضرت مولانا که ،

از جمادی مُردم و نامی شدم

وز نما مُردم به ‌حیوان سرزدم

مُردم از حیوانی و آدم شدم

پس چه ترسم؟ کی ز مردن کم شدم؟

حمله دیگر بمیرم از بشر

تا برآرم از ملائک بال و پر

وز ملک هم بایدم جستن ز جو

کل شیء هالک الا وجهه

بار دیگر از ملک پران شوم

آنچه اندر وهم ناید آن شوم

پس عدم گردم عدم چو ارغنون

گویدم کانا الیه راجعون

من با شناخت کهن از او، باور می‌کنم همان شبی که هاشمی رفسنجانی او را بر تخت نشاند دگردیسی معکوس صورت گرفته است. او در خبرگان گفت، بی آنکه جنبه تظاهرش را نفی کنم، باید خون گریست که من برای چنین منصبی انتخاب شده‌ام – نقل به مضمون – ولی از فردا قصه دگرگون شد و می‌گویم چرا؟ تنها یک ماه پس از ولایتش، خامنه‌ای همه آن‌ها را که در روزگار ریاستش همراه و همدلش بودند از میرسلیم گرفته تا موسوی گرمارودی ... از درگاه ولایت راند چرا که آن‌ها روزگار ذلتش را به دست خمینی و میرحسین موسوی شاهد و همراه بودند.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

سید علی حسینی خامنه‌ای برخلاف آیت‌الله خمینی که تا آخرین لحظه عمر تکیه بر توده‌ها و جاذبه مذهبی و شخصیت خود داشت، چون نه جایگاه دینی و انقلابی خمینی را داشت و نه از نظر شخصیتی دارای اعتمادبه‌نفس خمینی، و قدرت و جاذبه او بود، تکیه‌گاه خود را بر روی دو محور امنیتی و نظامی قرار داد.

ورود دو تن از معاونان وزارت اطلاعات، محمدی گلپایگانی و سید اصغر حجازی، به دفتر رهبری و احراز بالاترین مقام در دفتر او، نخستین نشانه تغییر تکیه‌گاه‌ها با رفتن خمینی و آمدن خامنه‌ای بود. رهبر جمهوری اسلامی که در دوران نمایندگی خمینی در وزارت دفاع و سپس دوران ریاست جمهوری روابط نزدیکی با ارتشی‌ها برقرار کرده بود و با شماری از ارتشی‌ها از قبیل علی صیاد شیرازی، قاسم علی ظهیرنژاد، سعدی حسنی، علی شهبازی، محمد سلیمی و... روابط بسیار نزدیکی داشت.

در مقام ولایت عظما در یک چرخش ۱۸۰ درجه‌ای دل به سپاه بست و به تحبیب و تقدیر از فرماندهان سپاه پرداخت. در این مرحله مرتضی رضایی، محسن رضایی، محمدباقر ذوالقدر، غلامعلی رشید، علیرضا افشار، سیف‌اللهی، ایزدی، احمد وحید، احمدی مقدم، در کنار سرلشکر بسیجی دامپزشک فیروزآبادی و علی شمخانی که اولین سپاهی بود که با درجه دریاداری، فرماندهی نیروی دریایی ارتش را به عهده‌ گرفت و در دومین دوره ریاست هاشمی رفسنجانی و ظاهر شدن آثار نقار و کدورت در روابط سید و شیخ، سردار حجازی فرمانده بسیج و قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس نیز به جمع حاضران جلسات پنجشنبه شب خامنه‌ای پیوستند، جلساتی که در ساعت آخرشب با خروج غیرنظامی‌ها و پیوستن چند چهره امنیتی (سعید امامی، مصطفی پورمحمدی و اصغر حجازی، و بعد از جریان قتل‌های زنجیره‌ای و از بین رفتن سعید امامی، یکچند دری نجف آبادی و جواد آزاده و سپس ایروانی و محسنی اژه‌ای و البته مجتبی خامنه‌ای و محمدی گلپایگانی) به‌مرور عنوان «اتاق فکر رهبری» به آن اطلاق شد.

سپاه بعد از جنگ و مرگ خمینی و صاحب درجه و لقب تیمساری شدن حدود نود تن از فرماندهانش و بالاگرفتن کار اطلاعات سپاه با همدلی و همکاری کامل وزیر سابق اطلاعات، علی فلاحیان، با سپاه و ارگان‌هایش، با ماموریت‌های تصفیه سران و فعالان اپوزیسیون در خارج که عوامل سپاه قدس و اطلاعات سپاه آن‌ها را انجام دادند، میخ خود را برزمین کوفت.

سپاه و دستگاه اطلاعاتش زنده‌یادان، دکتر عبدالرحمن قاسملو که در حال مذاکره با نمایندگان رفسنجانی بود و دکتر شاپور بختیار در شرایطی که فرانسوا میتران، رئیس‌جمهوری فرانسه، برنامه سفر خود به تهران را اعلام کرده بود، دکتر صادق شرفکندی ، دکتر برومند ، فریدون فرخزاد و ۱۸ مخالف دیگر را بدون مشورت با رئیس‌جمهوری وقت و با دستور مستقیم رهبری به قتل رساند. فلاحیان که ظاهرا خود را بی‌اطلاع نشان داده بود، بعدها مطابق اعتراف‌های سعید امامی و اکبر خوشکوشک و مرتضی قبه، در تمام مراحل طرح‌ریزی و اجرای ترورهای مورد اشاره، مشارکت مستقیم داشت.

طرح دیگری نیز که اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات بدون اطلاع دولت، آن را به انجام رساندند و رفسنجانی نیز بعد از قتل‌های زنجیره‌ای به آن اشاره کرد موضوع انتقال یک خمپاره‌انداز بزرگ به بلژیک برای ارسال آن به آلمان و یا فرانسه و مورد حمله قرار دادن ستاد مجاهدین خلق بود. (البته هاشمی رفسنجانی کسی است که در جریان قتل‌های زنجیره‌ای توصیه کرده بود یک قاچاقچی را بگیرند و به‌عنوان عامل اسرائیل و رهبر شبکه ترور مخالفان رژیم، بعد از گرفتن اعتراف !! اعدام کنند)

بعد از دوم خرداد، فرماندهی سپاه که با شگفتی، رای دادن ۹۰ درصد سپاهیان به خاتمی را شاهد بود، در برابر ملامت و توبیخ خامنه‌ای به چاره‌جویی نشست و با این تصمیم که زمان ورود سپاه به میدان سیاست و تشکیل یک بازوی مردمی قدرتمند که بتواند در کارزارهای سیاسی نقطه‌نظرهای فرماندهی و رهبری را عملی کند فرا رسیده است و هم‌زمان با اقدام خاتمی و اصلاح‌طلبان به بایکوت محسن رضایی، محسن رضایی از فرماندهی کنار کشید و جای خود را به یحیی رحیم صفوی، جانشین خود داد که هم محبوب‌تر از او در میان بچه‌های سپاه بود و هم حساسیت‌هایی که درباره محسن رضایی وجود داشت در رابطه با او به چشم نمی‌خورد.

در رابطه با بازوی مردمی پرتوان، فرماندهان سپاه در هماهنگی با حسن فیروزآبادی و غلامعلی رشید و عبدالله نجفی در ستاد کل نیروهای مسلح، نخست بخشی از نیروهای کادر بسیج را با برگذاری دوره‌های آموزش سیاسی و امنیتی، برای ایفای نقش تازه خود آماده کردند، بخش دیگری از بسیجی‌ها در مرحله بعدی به‌عنوان زنبورهای کارگر کندوی قدرت، در دو نقش سرکوبگر وحشت‌آفرین و سیاهی‌لشگر قدرت ظاهر شدند.

در دوران خاتمی، فرماندهی سپاه در جریان ۱۸ تیر و اخطاریه‌ای که برای خاتمی در پی دیدار ۲۵ تن از فرماندهان با خامنه‌ای فرستاده شد، حضور خود را در مرکز تصمیم‌گیری نشان داد. از آن پس، سپاه با بهره‌برداری از وحشت خامنه‌ای و نگرانی مافیای حوزه و بازار، روزبه‌روز حضور خود را در همه صحنه‌های سیاسی، امنیتی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی و به‌طور طبیعی نظامی گسترش داد و گو اینکه در جریان انتخابات هفتمین دوره مجلس سپاه توانست در پرتو ائتلاف با اصولگرایان جوان و به صحنه آوردن چهره‌های پشت‌ پرده ارگان‌های امنیتی و اقتصادی‌اش، بیش از ۹۰ کرسی در مجلس را تسخیر کند، اما در انتخابات نهمین دوره ریاست‌جمهوری، سپاه نیز دچار اشتباه محاسباتی شد و در حالی که بخش عمده‌ای از کادرها و فرماندهی سپاه در پشت سر محمدباقر قالیباف قرار گرفته بودند (حضور مجتبی خامنه‌ای در کنار قالیباف برای سپاه مسجل کرده بود که پدرش نیز دعای پیروزی را در گوش سردار خوانده است) در هفته پایانی مبارزات انتخاباتی، فرماندهی سپاه ناچار شد که تغییرموضع بدهد و نیروی خود را برای حمایت از احمدی‌نژاد به میدان آورد.

با این‌همه، بعد از پیروزی احمدی‌نژاد، سپاه با چند حرکت مهم بار دیگر موفق شد دامنه حکومت پادگانی را در همه سطوح و گستره‌ها توسعه دهد. مهم این بود که کنترل «اتاق فکر» رهبری را در دست داشته باشد و از سوی دیگر، عایداتی به جز بودجه دولتی در کیسه داشته باشد. با شکست احمدی‌نژاد برای کنترل کامل وزارت نفت و سرنگونی سعیدلو و صادق محصولی در مجلس آشکار شد که پشت پرده، توافق اصولی بین رهبری سپاه و سیدعلی آقا حاصل شده است و به برکت افزایش درآمد نفت، امکانات مالی دستگاه معدلت گستر دربار سلطان فقیه، و تشکیلات بی‌حد و مرز سپاه پاسداران و ارگان‌هایش افزایش خواهد یافت. احمدی نژاد خیلی زود این را فهمید و وزارت نفت را به سردار رستم قاسمی سپرد که طی دوسال حدود دوملیارد دلار از معاملات پنهان و نامشروع به جیب زد. سپاه در طول دولت دوم احمدی نژاد عملا کنترل ۱۱ وزارتخانه، ۳۴ سفارت و کنسولگری و دفاتر فرهنگی در خارج، سه بانک، بورس تهران، ۸۹ واحد صنعتی بزرگ و متوسط، حداقل ۳۰ درصد از حوزه واردات را در دست گرفت. در همین مدت سپاه چهار قرارداد بزرگ نفت و گاز از جمله دو مرحله از پروژه پارس جنوبی، ۱۴ قرارداد ساخت و ساز بزرگ (جاده سازی، بنای سد و مجتمع مسکونی) را امضا کرد.

با داشتن ۶۰ بندر غیرقانونی و بخشی از فرودگاه‌های پیام و امام خمینی، سپاه همه نوع جنس از تولیدات صنعتی و برقی و الکترونیکی تا وسایل و تجهیزات خانه، مشروبات الکلی، سیگار، مواد مخدر، مواد خوراکی و... را به کشور وارد و یا به خارج صادر می‌کرد (که امروز نیز در ابعادی گسترده‌تر ادامه دارد). اینک بخش اعظم تجارت با افغانستان، پاکستان، آسیای میانه، شمال قفقاز و به ویژه عراق در اختیار سپاه پاسداران است. در کنار توسعه نفوذ سپاه در ارکان قدرت و بالا گرفتن آرزوها و رنگارنگی رویاهای فرماندهانش، دو شخصیت دیگر روزبه‌روز بیشتر و بیشتر در مزاج «آقا» تاثیرگذار و بر مزاج مبارک سایه انداخته‌اند. این هردو طبیب‌اند، یکی «علی اکبر ولایتی» با ۱۵ سال سابقه وزارت خارجه و دومی با سابقه چند سال وزار بهداشت «علیرضا مرندی»، که خیلی زود آقازاده آمریکا تحصیل کرده‌اش هم مترجم خاص بارگاه ولایت شد و هم توجیه‌گر سیاست‌های خامنه‌ای در تلویزیون‌های آمریکا و الجزیره قطر.

(تجربه ای جالب با او دارم. تیم سبستیان، چهره سرشناس بی‌بی‌سی، مرا به قطر دعوت کرد که با بارعه علم الدین، روزنامه‌نگار سرشناس لبنانی، در یک تیم، برابر مرندی و یک اردنی که در دکترای ادبیات از ایران داشت، به جدال و مناظره بپردازیم که آیا برنامه اتمی ایران هدف نظامی دارد و یا یک پروژه مسالمت‌آمیز است. ۴۰۰ دانشجو و استاد و کارشناس عرب و خارجی در سالن نشست ما را دنبال می‌کردند و درپایان، سخنان من و بارعه را پذیرفتند و رای دادند رژیم ایران به‌دنبال سلاح هسته‌ای است. مرندی جونیور خیلی عصبانی شد. سرشام من به بانوی اول قطر، که در آن روز همسر امیر شیخ حمد بود و امروز مادر شیخ تمیم امیرفعلی که ریشه ایرانی دارد، گفتم یک ناله مستانه زجائی نشنیدیم / ویران شود این شهر که میخانه ندارد. دقایقی بعد شراب‌های گران و انواع اشربه حاضر شد. مرندی قهر کرد و رفت و ما تا نیمه شب گفتیم و شنیدیم.)

در دستگاه ولایت روزبه‌روز جایگاه «دکتر علی اکبرخان ولایتی» بالاتر شد، چون «دکتر» می‌توانست شربت شفنتوس را تهیه و تقدیم ارباب فقیه کند تا دردهای شدید استخوانش فروکش کند و هر بار که در مجلسی رسمی، پایوران رژیمش را ملاقات می‌کند گرفتار درد نشود. چند سال پیش که سید پس از بحث‌و‌فحص تیم ویژه پزشکی چینی، دریافت به سرطان پروستات دچار شده است، تعلق و وابستگی‌اش به شربت مرحمتی میرزا علی اکبرخان طبیب حضور بیشتر شد. همان زمان سید بعد از آنکه که پس از عمل جراحی و سه هفته درمان گیاهی و شیمیایی چینی، راهی نوشهر شد. (کاخ سابق شاه در نوشهر مدتی است به استراحتگاه و خلوت سید علی آقا تبدیل شده است. حضرتش در لواسان و دربند و نیز در شمشک نیز استراحتگاه‌هایی دارد. در جمکران نیز اخیرا برای چله‌نشینی‌های مقام معظم رهبری، اتراق‌گاهی مجلل بر پا کرده‌اند.) اقامت در نوشهر ۲۰ روز طول کشید که به شایعاتی که پیرامون وخامت حال او بود دامن زد، اما سید قبراق‌تر از گذشته از پس پرده خلوت بیرون آمد.

با این همه «سید» وارد سرازیری شده است. گرفتاری‌های او یکی دو تا نیست، از یک سو دردهای ناشی از سوءقصد به او در مسجد راه‌ آهن چند روزی پیش از انفجار بزرگ در حزب جمهوری اسلامی و کشته شدن محمد بهشتی و ۱۰۰ تن از بزرگان رژیم، علی‌رغم همه معالجات شدت گرفته است. حالا فقط دست راست حضرت ولی فقیه ثانی وبال گردنش نیست بلکه بازو و شانه او نیز گرفتار دردهای جانگداز است. 

خامنه‌ای در عین حال به‌شدت عصبی و وحشت‌زده است. شب‌ها جدا از دیگران و در پناه یک دوجین پاسدار که نیمی از آن‌ها عراقی /ایرانی‌اند به خواب می‌رود. گاهی نیز پس از قوروق گوشه‌ای از پس قلعه، به کوهنوردی می‌پردازد. معمولا غلامعلی حداد عادل، اصغر حجازی، علی اکبر ولایتی، در این کوهپیمایی‌ها در رکاب حضرتش‌اند.

تیم پزشکی رهبر به او اطمینان داده است، آثار سرطان پروستات در جسم او کاملا محو شده و با دعای امت همیشه در صحنه به‌ویژه در عراق و فسطین و لبنان، انشاالله ۱۲۰ سال سایه مبارکشان بر سر امت سنگینی خواهد کرد. اما هنگامی که آقا در سفری به مشهد دچار دل درد شدید شد و بلافاصله تیم پزشکی را بر بالینش حاضر کردند، معلوم شد مثانه مبارک نیز دچار مشکل شده و غده خوشخیم، بدخیم از آب درآمده است.

چند هفته‌ای بعد، سید اعضای اتاق فکرش را در خلوت پذیرا شد. در این دیدار سید با لحنی پر از اندوه و مظلومانه تاکید کرد با آنکه عمر به دست خدا است اما با توجه به مسئولیت سنگینی که رهبر امت در برابر رعایای خود دارد و نیز ضرورت استمرار جمهوری ولایت فقیه تا لحظه ظهور حضرت، لازم است از هم‌اکنون برای روزهای پس از او فکری کرد. (لازم به توضیح است که در آغاز کار دوره دوم خبرگان رهبری، سید علی آقا به شماری از نمایندگان محرم خود توصیه کرده بود در اولین فرصت مناسب موضوع نامزدی سید محمود هاشمی شاهرودی رئیس قوه قضاییه را برای جانشینی مطرح کنند. این کار صورت گرفت اما هاشمی رفسنجانی چنان در برابر این پیشنهاد موضع گرفت که حکایت تعیین قائم‌مقام خیلی زود از دستور جلسات خبرگان خارج و به بایگانی سپرده شد و هاشمی شاهرودی نیز به سرطانی غریب به لقاءالله شتافت. سرنوشت نامزد بعدی صادق لاریجانی منهای سرطان ، کم‌وبیش مثل هاشمی شاهرودی بود وحریف قدر همیشگی هاشمی رفسنجانی نیز در استخر سعد آباد به لقاءالله فرستاده شد.

سرانجام رهبر راز دل فاش کرد و گفت نورچشمی شایسته‌ترین فرد برای جانشینی است .

گزینه‌های پس از رهبر  

الف: مرگ خامنه ای در شرایط کنونی و سریع رخ دهد. به معنای دیگر برخلاف سلفش، کارش به بیمارستان و بستری‌ شدن نکشد و ناگهان اعلام شود رهبر معظم دیشب در خواب به دیدار جدش شتافت. در این صورت سپاه که اهرم‌های قدرت را یکی پس از دیگری تصاحب کرده است، کنترل مراکز مهم را در پایتخت در دست خواهد گرفت و سران سپاه و اعضای اتاق فکر رهبری آن عده از اعضای خبرگان را که تحت کنترل دارند وادار خواهند کرد مجتبی را بر کرسی ولایت بنشانند. این گزینه خواست رهبر رژیم است اما با غیاب او آیا عملی است؟

 ب: در صورت بستری شدن و طول کشیدن دوران بیماری، به‌ جز سپاه، دیگر مراکز قدرت نیز بیکار نمی‌نشینند و خیلی طبیعی است که هر کدام به دنبال گزینه‌های خود خواهند رفت. این گزینه‌ها در شرایط فعلی از این قرارند:
۱ ـ گزینه اعلم الهدی ، بعضی  از خبرگان، بخشی از پایوران نظام، گروهی نه چندان بزرگ در در سپاه و اطلاعات سپاه،  قدرت‌های خارجی صاحب نفوذ در ایران و بخش‌هایی از روحانیون  از این گزینه حمایت خواهند کرد. اما کمترین درصد از مردم به این گزینه تن می‌دهند، گزینه مرجعیت و رهبری سه نفره، کمترین بخت را دارد. شکل شورا بدون شک ثلاثی خواهد بود. یعنی اینکه شورایی با حضور سه تن تشکیل خواهد شد. گزینه‌ها برای شورا آنگونه که در بحث‌های داخلی سران نظام مطرح است از این قرار است:
۱- ناصر مکارم شیرازی + سید احمد خاتمی + مجتبی خامنه ای

۲- احمد جنتی + وحید خراسانی، صادق لاریجاني
۳- احمد جنتي ، ناصرمکارم شیرازي و مجتبی خامنه ای

۴- محمد خاتمي، سید محمد بجنوردی، حسن خمینی.

در دفتر خامنه‌ای اصغر حجازی و محمدی گلپایگانی، ولایتي، وحید حقانیان و دکتر مرندی و آقازاده‌اش پیشاپیش با مجتبی خامنه‌ای به‌عنوان ولی فقیه ثالث بیعت کرده اند.

اما سیب در حال چرخ زدن است. سید کی می‌رود؟ مجتبی تا کی منتظر می‌ماند؟ حکایت مظفرالدین میرزا و پرنس چارلز در دفتر تقدیرش ثبت است. راستی آقای پوتین با فضیحت اوکراین می‌تواند به قولش در حمایت از تاجگذاری مجتبی وفا کند؟

گوی جادویی ندارم ولی معتقدم ولایت فقیه با مرگ خامنه‌ای به پایان می‌رسد.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه