اسرائیل در برابر ایران، همچنان به «دکترین بگین» پایبند خواهد بود؟

«اسرائیل سه‌بار سعی کرد تا علیه گسترش سلاح‌های هسته‌ای، جهان را وادار به اقدام کند -سال ۱۹۸۱، سال ۲۰۰۷ و در سال‌های اخیر علیه ایران- و در همه موارد، درنهایت احساس انزوا و تنهایی کرد»

نشست مطبوعاتی مناخیم بگین، نخست‌وزیر وقت اسرائیل، پس از بمباران رآکتور هسته‌ای اوسیراک عراق- NATIONAL LIBRARY OF ISRAEL

یاکوف کاتز، سردبیر روزنامه اسرائیلی «اورشلیم‌پست»، در یادداشتی، با نگاهی تاریخی به «دکترین بگین»، سیاستی مبنی‌بر ضرورت مقابله اسرائیل با دستیابی دشمنان آن کشور به تسلیحات هسته‌ای، نحوه مقابله اسرائیل با برنامه هسته‌ای ایران را آزمونی دوباره برای این دکترین می‌داند. 

نهم ژوئن سال ۱۹۸۱، پس از بمباران رآکتور هسته‌ای اوسیراک در عراق، مناخیم بگین، نخست‌وزیر وقت اسرائیل، نشستی مطبوعاتی برگزار کرد تا جهانیان را در جریان موضوع قرار دهد. 

دو روز پیش از آن، اسرائیل با اعزام جت‌های جنگنده اف-۱۶ به عراق، رآکتور هسته‌ای ارزشمند صدام حسین به نام اوسیراک را نابود و جهانیان را غافلگیر کرده بود. آمریکایی‌ها آشفته بودند و ۱۰ روز پس از آن سخنرانی، به قطعنامه ۴۸۷ شورای امنیت سازمان ملل متحد در محکومیت حمله یک‌جانبه اسرائیل به تاسیسات هسته‌ای عراق رای مثبت دادند.

اما به‌نوشته کاتز، وقتی که فقط دو روز از این حمله گذشته بود، بگین و باقی اسرائیلی‌ها همچنان از موفقیت نظامی خود سرخوش بودند.

مناخیم بگین در آن نشست رسانه‌ای در تل‌آویو، گفت: «اگر ما بیکار می‌ایستادیم، در مدت دو، سه و دست بالا، چهار سال، صدام حسین سه، چهار یا پنج بمب خود را می‌ساخت و درپی هولوکاستی دیگر، این کشور و این مردم، از دست می‌رفتند. هولوکاست دیگری در تاریخ قوم یهود اتفاق می‌افتاد. دیگر هرگز، دیگر هرگز! این را [به] دوستان خود بگویید، به هر کسی که می‌بینید بگویید، ما با تمام امکاناتی که در اختیار داریم، از مردم خود دفاع خواهیم کرد. به هیچ دشمنی اجازه نخواهیم داد که سلاح‌های کشتار جمعی علیه ما تولید کند.»

چند روز بعد از آن، بگین در گفت‌وگو با شبکه «سی‌بی‌اس» آمریکا، این نکته را مطرح کرد: «این حمله برای همه دولت‌های آینده در اسرائیل، الگویی محسوب خواهد شد... هر نخست‌وزیر آینده اسرائیل، در شرایط مشابه، به همین شیوه عمل خواهد کرد.»

سردبیر روزنامه اورشلیم‌پست می‌نویسد: «شاید در وهله نخست، به چشم نیاید، اما کاری که بگین انجام داد، الگو و معیار جدیدی برای رهبران اسرائیلی ایجاد کرد: اسرائیل برای جلوگیری از دستیابی دشمنان به سلاح‌هایی که تهدیدی وجودی علیه کشور یهود باشد، اقدام خواهد کرد. به‌نظر می‌رسد آن‌چه که بگین در سال ۱۹۸۱ گفت، این بود که اگر اقدام پیشگیرانه امکان‌پذیر باشد، باید به‌کار گرفته شود.»

این همان چیزی است که به «دکترین بگین» معروف شد، سیاستی که در مواجهه با دستیابی دیگر کشورهای خاورمیانه، به‌ویژه ایران، به تسلیحات هسته‌ای، همچنان تکرار می‌شود.

اسرائیل، کشوری کوچک با وسعتی معادل نیوجرسی، یکی‌از کوچک‌ترین ایالت‌های آمریکا، و فاقد عمق استراتژیک است. همان‌طور که می‌دانیم، یک انفجار هسته‌ای در مرکز این کشور، عواقب گسترده‌ای خواهد داشت و تهدیدی برای ادامه حیات کشور یهود خواهد بود. براساس یادداشت اورشلیم‌پست، این همان چیزی بود که بگین سعی داشت از آن جلوگیری کند.

زمانی‌که ایهود اولمرت، نخست‌وزیر پیشین اسرائیل، در سال ۲۰۰۷، تصمیم به استفاده از نیروی نظامی برای تخریب رآکتور هسته‌ای سوریه گرفت که کره شمالی درحال ساخت آن بود، آن‌هم تاکیدی بر «دکترین بگین» بود. به نوشته کاتز، این مدل ادامه الگوی سال ۱۹۸۱ بود، اما اولمرت با کمی اصلاح در آن، ابتدا به سراغ آمریکایی‌ها رفت و از جورج دبلیو بوش، رئیس جمهوری ایالات متحده، خواست که او به آن‌جا حمله کند. زمانی که بوش تصمیم گرفت این کار را انجام ندهد، اولمرت خود دست به اقدام زد و بار دیگر به جهان نشان داد که اسرائیل اجازه نخواهد داد کشوری که دشمن محسوب می‌شود و آشکارا دولت یهود را تهدید می‌کند، به سلاح‌های کشتار جمعی دست پیدا کند.

براساس این یادداشت، زمانی‌که اسرائیل در سال ۱۹۸۱ تصمیم به بمباران اوسیراک گرفت، نگرانی چندانی از وقوع یک جنگ تمام‌عیار وجود نداشت. بگین می‌دانست که ایالات متحده ناخشنود خواهد شد و این احتمال وجود داشت که صدام حسین چند موشک دوربرد اسکاد به‌سمت اسرائیل پرتاب کند، همان کاری یک دهه بعد در طول جنگ اول خلیج فارس انجام داد. اما با توجه به این‌که کشورهای عراق و اسرائیل مرز مشترکی ندارند، درگرفتن جنگ، یک سناریوی واقعی محسوب نمی‌شد.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

اما آن‌چه در سال ۲۰۰۷ روی داد، متفاوت بود. به نوشته کاتز، در آن زمان، دولت اسرائیل درحالی به حمله دست زد که می‌دانست ممکن است جنگی با سوریه دربگیرد که عواقب وخیم برای اسرائیل خواهد داشت. تنها یک سال از جنگ دوم لبنان و درگیری اسرائیل با حزب‌الله می‌گذشت و گابی اشکنازی، رئیس وقت ستاد کل ارتش اسرائیل، به کابینه گفته بود که دست‌کم ۵۰درصد –و احتمالا حتی بیشتر– امکان دارد که بشار اسد و حزب‌الله، در تلافی بمباران اسرائیل، واکنش نظامی انجام دهند.

در ادامه این یادداشت آمده است: «اما در سال ۲۰۲۲، با پرسش متفاوتی روبه‌روییم. حتی اگر «دکترین بگین» مطرح باشد، این بدان معنا نیست که اسرائیل همیشه قادر به اجرای آن خواهد بود.»

کاتز در توضیح این موضوع، به این اشاره می‌کند که به‌عنوان مثال، هرچند گروه تروریستی حزب‌الله لبنان ۱۳۰هزار راکت و موشک جمع‌آوری کرده است که بُردشان سراسر اسرائیل را پوشش می‌دهد و تهدید محسوب می‌شود، اسرائیل به جنگ پیشگیرانه علیه این گروه دست نزده است که «باید درمورد چرایی آن سوال کنیم». 

سردبیر اورشلیم‌پست می‌افزاید: «پاسخ این است که آن موشک‌ها و راکت‌ها خطرناک‌اند، اما تهدیدهای متعارفی محسوب می‌شوند. آن‌ها می‌توانند به اسرائیل آسیب برسانند، اما نمی‌توان از آن‌ها برای تسخیر سرزمین یا نابودی کشور یهودی استفاده کرد.»

اما به نوشته او، موضوع سلاح‌های هسته‌ای، مسئله متفاوتی است. به‌عنوان مثال، انفجار یک بمب هسته‌ای برفراز تل‌آویو، مواد رادیواکتیو را تقریبا در سراسر اسرائیل پراکنده می‌کند و هیچ‌کس از آسیب مرگبار آن در امان نخواهد بود؛ بسیاری از کسانی که در انفجار اولیه کشته نشوند، بعدتر دراثر بارش رادیواکتیو جان خود را از دست خواهند داد و کشوری مانند اسرائیل که عمق استراتژیک ندارد نمی‌تواند در این زمینه خطر کند. 

با وجود این، درمورد ایران، ماجرا متفاوت از عراق و سوریه است. در آن کشورها هدف حمله اسرائیل، یک تاسیسات اصلی بر سطح زمین بود و سامانه‌های پیشرفته پدافند هوایی هم برای حفاظت آن‌ها، در اطرافشان مستقر نشده بود؛ انهدام همین تاسیسات برای متوقف‌کردن و به‌تعویق انداختن برنامه هسته‌ای آن کشورها کافی بود.

براساس این یادداشت، در ایران «آیت‌الله‌ها از اوسیراک و سوریه درس گرفته» و تاسیسات هسته‌ای خود را در سراسر کشور پراکنده کرده‌اند؛ درضمن، برخی از این تاسیسات در پناهگاه‌های زیرزمینی به‌شدت مستحکم ساخته شده‌اند که آن‌ها را دربرابر بمباران‌های هوایی متعارف آسیب‌ناپذیر می‌کند. همین مسائل منجربه برخی گمانه‌زنی‌ها شده است، مبنی‌بر این‌که حتی برای کشور قدرتمند اسرائیل، محدودیت‌هایی برای اقدام‌ علیه ایران وجود دارد.

کاتز در ادامه، پرسش‌هایی مطرح می‌کند: نفتالی بنت، نخست‌وزیر اسرائیل، اگر روزی لازم باشد درمورد حمله به تاسیسات هسته‌ای ایران تصمیم بگیرد، چه خواهد کرد؟ آیا اسرائیل اطلاعات کافی برای اتخاذ تصمیم درست و جزئیات مورد نیاز برای انجام یک حمله موفق را در اختیار خواهد داشت؟

به نوشته او، «این محدودیت‌ها همیشه وجود خواهند داشت و رهبران تنها براساس اطلاعاتی که در اختیار دارند، می‌توانند تصمیم بگیرند… بگین با مخالفت جهانی روبه‌رو شد و در سال ۱۹۸۱، زمانی‌که نیروی هوایی اسرائیل را به ماموریتی بی‌سابقه برای بمباران رآکتور هسته‌ای صدام حسین فرستاد،  در آستانه انتخاب مجدد به نخست‌وزیری بود. اولمرت [زمانی که به سوریه حمله کرد] تحت بازجویی جنایی بود و به‌دلیل نتیجه جنگ دوم لبنان در یک سال پیش از آن، با درخواست‌هایی برای استعفا مواجه شده بود. هر دو می‌توانستند برای موافقت با طرح‌های استفاده از دیپلماسی به‌جای حمله نظامی به‌منظور متوقف‌کردن صدام حسین و بشار اسد بهانه‌هایی داشته باشند. اما آن‌ها عقب‌نشینی نکردند. آیا سیاستمداران دیگر هم همین کار را می‌کردند؟ دانستن آن سخت است. بگین و اولمرت هم مانند هر سیاستمدار یا دولتمردی، معایب خود را داشتند. اما آن‌ها درضمن، جایگاه خود را در تاریخ و نیاز به اقدام را درک کرده بودند.»

نویسنده در پایان نتیجه‌گیری می‌کند که نحوه رسیدگی بگین و اولمرت به موضوع رآکتورهای عراق و سوریه، به جهان نشان داد که وقتی پای «امنیت ملی» یک کشور درمیان باشد، چیزی به نام «جامعه بین‌المللی» وجود ندارد. 

کاتز می‌افزاید: «اسرائیل سه‌بار سعی کرد تا جهان را وادار به اقدام کند -در سال ۱۹۸۱، در سال ۲۰۰۷ و در سال‌های اخیر علیه ایران- و در همه موارد، درنهایت احساس انزوا و تنهایی کرد. چه اتفاقی برای ایران خواهد افتاد؟ یک چیز مسلم است، این آزمونی دیگر برای دکترین بگین خواهد بود.»