رویای بی سرانجام؛ پوتین در سودای احیای اتحاد جماهیر شوروی

به دلیل نبود ایدئولوژی متحد کننده‌، نه پوتین و نه هیچ‌کس دیگری بختی برای بازسازی اتحاد جماهیر شوروی ندارد

ولادیمیر پوتین بارها در محافل مختلف حسرت خود در باره از دست رفتن بزرگ‌ترین امپراتوری جهان را ابراز کرده است- عکس از تصاویر تلویزیونی

ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهوری روسیه، که این روزها با حمله نظامی به خاک اوکراین نام خود را در صدر اخبار قرار داده است، تا پیش از این به‌عنوان یکی از اسطوره‌های سیاسی شناخته می‌شد. او که با کمک پروپاگاندای رسانه‌ای، از خود یک قهرمان ساخته بود، طی این دو هفته سقوط آزاد کرد.

اگرچه عده‌ای همچنان او را نماد احیای اعتبار روسیه و ناجی این کشور می‌دانند، تقریبا در هر گوشه از جهان می‌توان تظاهراتی را دید که در آن نام ولادیمیر پوتین به‌عنوان منفورترین فرد این روزها مطرح است.

اما چرا پوتین این‌طور جایگاهش در میان افکار عمومی را از دست داد؟

ماجرا به دوران اتحاد جماهیر شوروی باز می‌گردد؛ زمانی که ولادیمیر پوتین به‌عنوان یک افسر کاگ‌ب در آلمان‌شرقی مشغول کار بود. او که فروپاشی شوروی را به چشمان خود دیده است، حسرت از دست رفتن بزرگ‌ترین قدرت قرن بیستم را تا امروز با خود به همراه دارد. همین موضوع باعث آسیب روانی عمیقی در وی شد. در همین راستا، پوتین در سال ۲۰۰۵ در یک سخنرانی، از فروپاشی شوروی در ۱۹۹۱ به‌عنوان «بزرگ‌ترین فاجعه ژئوپلیتیک قرن بیستم» یاد کرد.

او حدودا پنج سال پیش بار دیگر در همین رابطه گفت: «شما دیدگاه من درباره فروپاشی اتحاد شوروی را می‌دانید. فروپاشی آن کاملا غیرضروری بود. اجرای برخی اصلاحات از جمله یک سری اصلاحات دموکراتیک می‌توانست جلو این فروپاشی را بگیرد و امور را سروسامان دهد.»

در واقع ولادیمیر پوتین بارها در محافل مختلف حسرت خود درباره از دست رفتن بزرگ‌ترین امپراتوری جهان را ابراز کرده است. اگرچه مشی اقتصادی او با شوروی همسو نیست، اما به نظر می‌رسد از نظر سیاسی و تقابل با غرب، با دوران پیش از خود ایده‌های یکسانی دارد.

در سطحی عمیق‌تر، حرکت پوتین در اوکراین بخشی از یک طرح بزرگ‌تر است تا به‌نوعی تلاش کند «تحقیر» فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ را از بین ببرد.

در سال ۱۹۶۸، پس از آنکه نیروهای سیاسی مردمی در چکسلواکی سابق برخلاف منویات کرملین عمل کردند، شوروی با نیروهای نظامی خود پراگ را فتح کرد و علی‌رغم حمایت اکثریت از تغییرات پدیدآمده، بار دیگر دست‌نشانده خود را به قدرت رساند. همین ماجرا پس از فروپاشی شوروی و شکل‌گیری روسیه جدید بارها تکرار شد. الحاق کریمه و دخالت در اوستیای جنوبی هر دو با حضور نیروهای روس صورت گرفت. البته این بار روس‌ها با ابزار تبلیغاتی سعی کردند این تغییرات را برخاسته از نظر مردم معرفی کنند. با این حال حضور نظامی نیروهای روس در این مناطق همچنان تداعی‌کننده ماجرای پراگ است.

در اوکراین هم ویکتور یانوکویچ که به سمت مسکو گرایش داشت، نتوانست آرای مردمی را جلب کند و در نهایت از این کشور گریخت. با این حال مسکو در اقدامی تلافی‌جویانه، کریمه را به خاک خود ضمیمه کرد و بخش‌های شرقی اوکراین را نیز به تسلیحات روسی مجهز کرد تا زمینه تجزیه اوکراین را فراهم کند.

در سال ۲۰۰۸، او علنا گفت که اگر فرصتی برای تغییر تاریخ مدرن روسیه داشته باشد، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را معکوس خواهد کرد. این سه سال پس از آن بود که او سقوط شوروی را بزرگ‌ترین فاجعه ژئوپلیتیک قرن بیستم خوانده بود. پوتین که در سازمان جاسوسی دوران شوروی خدمت کرده بود و بیش از دو دهه در روسیه قدرت داشت، این بار از شکست آلمان نازی در جنگ جهانی دوم توسط اتحاد جماهیر شوروی برای تحریک میهن‌پرستی و دامن زدن به رویاهای هویت جدید روسی استفاده کرد.

گفته می‌شود زمانی که مهمانان به دیدار ولادیمیر پوتین در دفتر او در کاخ کرملین می‌رفتند، او به قفسه‌های کتاب اشاره می‌کرد و از آن‌ها می‌خواست کتابی را از کتابخانه جوزف استالین انتخاب کنند. نیمی از کتاب‌های استالین -که معمولا خود رهبر شوروی با مداد قرمز یا سبز مشخص می‌کرد- در دفتر پوتین باقی‌ مانده‌اند.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

هرچند برخی محافظه‌کاران ممکن است بگویند روسیه قرن بیست‌ویکم یک دولت کمونیستی نیست، اما به شکلی دیگر ثروت عمدتا در دست الیگارش‌های نزدیک به پوتین باقی‌ مانده و مصادره شده است. در همین حال کنترل دولت بر فعالیت‌های اقتصادی در دوران پوتین افزایش یافته است. به گفته موسسه اقتصاد بین‌الملل پترسون، سیستم روسیه بیش از شوروی، شاید به آلمان، ایتالیا و اسپانیا در دهه ۱۹۳۰ نزدیک‌تر باشد. در حقیقت این سیستم نه کمونیستی است و نه کاپیتالیستی؛ وضعیت اقتصادی روسیه بیشتر به یک آریستوکراسی نوین شبیه است.

آنا پورتر، نویسنده کتاب ارواح اروپا، که در سال ۱۹۵۶ و در سنین کودکی از اتحاد جماهیر شوروی به مجارستان گریخت، در زمان حمله نظامی روسیه به کریمه در سال ۲۰۱۴ گفت: «وقتی به تصاویر تلویزیونی از روس‌ها در خیابان‌ها با لباس متحدالشکل نگاه می‌کنم، خاطراتی برایم زنده می‌شود که ترجیحم این نیست که آن‌ها را زنده کنم.»

در پی تهاجم روسیه به اوکراین، سوالی که اکنون اتاق‌ فکرهای غرب را آزار می‌دهد، این است که آیا این اقدام احیای مجدد اتحاد جماهیر شوروی است؟

واقعیت این است که حتی اگر بپذیریم کریمه، لوهانسک و دونتسک به بخشی از روسیه تبدیل شوند، هیچ نگرانی برای شکل‌گیری یک بلوک قدرت در شرق وجود ندارد. نه پوتین و نه هیچ‌کس دیگری بختی برای بازسازی اتحاد جماهیر شوروی ندارند. هیچ ایدئولوژی متحد کننده‌ای وجود ندارد که برای مردم خارج از روسیه جذاب باشد و حتی در میان کادر رهبری روسیه هم یک ایده واحد وجود ندارد. درواقع، برخلاف دوران شوروی، ما پیوستن کشورها یکی پس از دیگری به مادر روسیه را شاهد نخواهیم بود.

واقعیت این است که پوتین هم این موضوع را به‌خوبی می‌داند؛ اما او ترجیح می‌دهد یک تصویر مشابه از اتحاد شوروی بسازد؛ اما این بار از نوع سرمایه‌داری.

او تلاش می‌کند تا کشورهای مستقل مشترک‌المنافع را گسترش دهد. برای این کار نیاز دارد تا رهبرانی وابسته به مسکو در این کشورها روی کار بیایند. با همین پیش فرض، کرملین همان سیاست فرهنگی  ترویج زبان روسی و گرایش به مسکو را پیگیری می‌کند. کشورهای شوروی سابق همگی شهروندان روس‌زبان دارند.

در دوران ریاست‌جمهوری بوریس یلتسین، نیروهای روسی درگیری در مولداوی را «آرام» کردند و جدایی ترانس‌نیستریا با اکثریت روس‌زبان را تقویت کردند. زمانی که اتحاد جماهیر شوروی برای اولین‌بار بر همسایگان شرقی و غربی خود از جمله جنوب قفقاز و آسیای مرکزی تسلط یافت، زبان روسی را کم‌وبیش با موفقیت تحمیل کرد و در ادامه، با آموزش و اسکان میلیون‌ها روس تداوم حضور آن را تضمین کرد. همین موضوع به‌مرورزمان توانست یک حوزه نفوذ برای روسیه ایجاد کند.

به یاد می‌آوریم که همین توجیه در گرجستان برای کنترل آبخازیا و اوستیای جنوبی به کار گرفته شد و حالا توجیهی مشابه برای شرق اوکراین دستاویز هجوم نظامی شده است.

 پوتین معتقد است که به‌جز دلایل فرهنگی، این کشورها به دلایل تاریخی و جغرافیایی به‌طور طبیعی منافع مشترک دارند و باید با هم در یک‌طرف قرار بگیرند. به‌ عبارت‌ دیگر، برای پوتین مرزهای جغرافیایی دغدغه نیست، بلکه حوزه نفوذ است که اولویت اصلی سیاست خارجی او در این مناطق است.

در این شرایط وقتی رئیس‌جمهوری با گرایش غربی در کی‌یف بر سر کار است، پوتین با استفاده از همان روش شوروی، می‌خواهد با فتح کاخ ریاست‌جمهوری مهره خود را به کار بگمارد تا رویایش یک گام دیگر به واقعیت نزدیک شود. رویای احیای اتحاد جماهیر شوروی، اما این بار به سبک پوتین.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه