توازن قوا و بازدارندگی؛ بهترین گزینه در برابر ایران

واشنگتن در چارچوب حفظ توازن قوا در منطقه باقی خواهد ماند، اما انتظار می‌رود تعهدات کمتری به عهده بگیرد

جمهوری اسلامی ایران جز تقویت توانایی‌های نظامی و موشکی، چیزی برای توسعه کشورش انجام نداده-ARMY OFFICE / AFP

در ۲۸ مه ۱۹۹۰، نشست فوق‌العاده سران کشورهای عربی در بغداد برگزار شد. من از جمله خبرنگارانی بودم که برای پوشش خبری این نشست به آنجا رفته بودند. بسیاری از سخنانی را که صدام حسین، رئیس‌جمهوری وقت عراق، در آن نشست خطاب به رهبران عرب ایراد کرد، به یاد دارم. او در حالی‌ که قلمی در دست داشت و ژستی معلمانه‌ گرفته بود، از خلائی که در نتیجه تحولات تازه در منطقه به وجود آمده و از ضرورت پر کردن آن خلا سخن می‌گفت.

فکر نمی‌کنم در آن‌ زمان کسی منظور صدام را فهمیده باشد؛ چون تنها دو سال می‌شد که عراق به‌دشواری خود را از جنگ هشت ساله با ایران بیرون کشیده بود و حمله به کویت در مخیله هیچ‌کس نمی‌گنجید.

جنگ عراق و ایران در سال ۱۹۸۰ هم بر اساس همین محاسبات نادرست صدام حسین آغاز شد که سقوط شاه در ایران خلا قدرت به وجود آورده است و او می‌تواند با یک حمله، کشور همسایه خود را اشغال و آن خلا را پر کند، اما دیدیم که هر دو کشور به سبب این جنگ چه بهای سنگینی پرداختند.

پس از پایان جنگ سرد و خروج اتحاد جماهیر شوروی از مناطق تحت نفوذش، صدام حسین به این نتیجه رسید که ایالات متحده آمریکا به رویدادهای جدید بی‌تفاوت است و واکنشی نشان نخواهد داد؛ به‌ویژه اگر در میان کشورهای دوست تحولی رخ دهد. از این‌رو، پس از دو ماه از سخنرانی خود درباره «خلا» به وجود آمده، تانک‌های عراق از مرز گذشتند و کویت را به اشغال خود درآوردند.

البته وجود خلا یا توهم خلا برای رژیم‌هایی مانند رژیم جمهوری اسلامی ایران که در پی گسترش نفوذ خودند یک انگیزه‌ است. من در مقاله قبلی توضیح دادم که حقایق تازه‌ای در منطقه و جهان رخ داده و اکنون مرحله تاریخی تازه‌ای آغاز شده است. نظام منطقه‌ای پیشین در نتیجه جنگ جهانی دوم به وجود آمد که بر مبنای آن مرزهای سیاسی تثبیت شد، جهان به سمت دوقطبی شدن گرایش یافت و جنگ سرد جایگزین جنگ گرم شد. نفت هم در جمله منافع ملی راهبردی آمریکا درآمد که دفاع از آن کاربرد نیروی نظامی برای واشنگتن را الزامی می‌کرد. پیامد این وضعیت تا ۷۰ سال عاملی برای تامین امنیت در خلیج فارس بود.

اکنون تاریخ مصرف همه عوامل یادشده به پایان رسیده است؛ امروز ایالات متحده آمریکا خود به بزرگ‌ترین صادرکننده نفت در جهان مبدل شده است و دیگر راهبرد تضمین انتقال انرژی از خلیج فارس به آمریکا برای واشنگتن اهمیت ندارد؛ بلکه آنچه در حال حاضر برایش مهم است، مواجهه با چین در خاورمیانه است که منبع اصلی انرژی برای پکن محسوب می‌شود. از این جهت، واشنگتن در چارچوب حفظ توازن قوا در منطقه باقی خواهد ماند، اما انتظار می‌رود تعهدات کمتری به عهده بگیرد.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

جمهوری اسلامی ایران مانند سایر کشورهای منطقه متغیرها را بررسی می‌کند و بر مبنای آن‌ها تصمیم می‌گیرد؛ از این جهت می‌بینیم که جسارتش در گسترش عملیات‌ نظامی فرامرزی افزایش یافته است. ۱۰ سال پیش تنها به کنترل حومه جنوبی بیروت راضی بود اما امروز نفوذ خود را بر لبنان، سوریه، عراق و بر صنعا در یمن گسترانیده است. رژیم جمهوری اسلامی ایران جز تقویت توانایی‌های نظامی و موشکی، چیزی برای توسعه کشورش انجام نداده؛ از این‌رو درباره تلفات و آسیب‌هایی که ممکن است در بخش‌های صنعت و اقتصاد در جنگ‌های احتمالی آینده متحمل شود، براوردی ندارد؛ چرا که داشته‌هایش در این بخش‌ها به نسبت دشمنانش محدود است.

 مقاله من به مذاکرات بغداد و وین و جاهای دیگر ربطی ندارد. آنچه من در این مقاله می‌خواهم به آن بپردازم و امیدوارم که تنها رای شخصی من تلقی شود، به روابط میان‌مدت و بلندمدت جمهوری اسلامی ایران با همسایگانش، از جمله کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس مربوط است. نظر من این است که حتی اگر تلاش‌های جدید به ثمر نشیند و میان عربستان سعودی و سایر کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس و ایران تبادل سفیر صورت بگیرد و ما در رسانه‌ها تصاویر دست دادن‌ها و ردوبدل کردن لبخندها میان دو طرف را مشاهده کنیم، باز هم خطر جمهوری اسلامی ایران کماکان باقی خواهد ‌ماند؛ چون انگیزه‌ها، عوامل و سازوکارهای آن پابرجا است و از بین نخواهد رفت.

مذاکرات وین هم این مشکل را برطرف نخواهد کرد؛ زیرا مذاکره‌کنندگان غربی اولویت‌های متفاوتی دارند؛ اما اگر مذاکرات وین به توافقی مبنی بر متوقف شدن برنامه هسته‌ای ایران بینجامد، به‌رغم ناقص بودن، باز هم برای ما یک دستاورد خواهد بود؛ زیرا وقت بیشتری در اختیار ما قرار خواهد داد که در آن صورت، احتمال اینکه در آینده به یک راه‌حل مسالمت‌آمیز و فراگیر با جمهوری اسلامی ایران دست پیدا کنیم، وجود خواهد داشت.

به هر ترتیب باید این واقعیت را پذیرفت که جهان نسبت به گذشته متحول شده و زمان سیاست‌ها و برنامه‌های گذشته که بر اساس موازنات جنگ سرد پی‌ریزی شده بود، سپری شده و نفت محوریت خود را در سیاست دفاعی آمریکا از دست داده است. گذشته از آن، دگرگونی‌هایی که در جغرافیای سیاسی و جهش‌هایی که در بخش فناوری پدید آمده، چهره دیگری به جهان بخشیده است. با توجه به همه این‌ها، امروز چاره‌ای وجود ندارد جز اینکه در مفاهیمی همچون توازن قوا، بازدارندگی، سیاست‌های دفاعی ملی و منطقه‌ای بازنگری شود.

ایجاد یک دیپلماسی فعال و تاثیرگذار از طریق پیمان‌های جدید و تقویت نیروی دفاعی این حقیقت را به جمهوری اسلامی ایران القا خواهد کرد که در منطقه خلا وجود ندارد و رویارویی کار آسانی نیست.

من دیدگاه کسانی را که تئوری توازن و بازدارندگی را نمی‌پذیرند درک می‌کنم. از دید آن‌ها، این تئوری هزینه اقتصادی بزرگی را بر کشورهای ما تحمیل می‌کند و ممکن است میزان تنش‌ها و جنگ‌ها را بالا ببرد؛ اما آن‌ها در برابر این پرسش که گزینه جایگزین چیست، پاسخی ندارند. بنابراین ما نمی‌توانیم تنها با تکیه بر حسن‌نیت به جمهوری اسلامی ایران اعتماد کنیم. ایجاد توازن است که تهران را وادار خواهد کرد پروژه صلح منطقه‌ای را بپذیرد؛ صلحی که بر مبنای آن، هر کشور به مرزهای سیاسی و حاکمیت ملی همسایگانش احترام بگذارد و در چارچوب قواعد تعیین‌شده، از تجاوز مسلحانه به کشورهای دیگر خودداری کند.

برگرفته از روزنامه الشرق الاوسط

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه