جامعه ایران در دریایی از انوع نیست‌انگاری‌ها شناور است

نیست‌انگاری کیهانی-هستی‌شناختی محکومان در برابر نیست‌انگاری اخلاقی- معرفتی حاکمان

مردمی که تحت چنین حکومت زدگی می‌کنند، نمی‌توانند از نیست‌انگاری‌ بگریزند - ATTA KENARE / AFP

نیست‌انگاری یا پوچ‌انگاری (نهیلیسم)، فراتر از وجوه روانشناختی و ذهنی و نظری آن، یک وجه جامعه‌شناختی دارد. وجه جامعه‌شناختی آن، وضعیت ذهنی شهروندانی است که در جامعه‌‌ای بدون اعتماد اجتماعی، بی‌امید نسبت به آینده، درگیر با ابتداییات زندگی و در حال تنازع برای بقا زندگی می‌کنند و فریادرسی نمی‌بینند. این دقیقا وضعیت امروز جامعه ایران است. حتی مقامات سیاسیِ «همیشه منکر حقایق» به این امور اذعان داشته‌اند. ادعای «دولت امید» و امیدبخشی (البته تهی) آن‌ها دقیقا بیانگر اذعان آنان به ناامیدی جامعه برای اصلاح و بهبود وضعیت است. 

ایرانیانی که به این شرایط اجتماعی خودآگاهی یابند و نتوانند میان چارچوب اخلاقی و هستی‌شناختی خود از یک سو و وضعیت روانشناختی خود از سوی دیگر، سازگاری برقرار کنند، کارشان به بزه‌کاری (رفتارهای ضد اجتماعی مثل دزدیدن دریچه‌ها فاضلاب‌ها یا نرده‌های بزرگراه‌ها)، خودکشی و خودسوزی (که آمارهای آن‌ها مدام در حال افزایش بوده است)، یا مهاجرت می‌انجامد. کسانی که در دامن ولی فقیه یا زیر خیمه و سر سفره ولایت آرام گرفته‌اند، فکر می‌کنند که آن سازگاری طلایی را ایجاد کرده‌اند، اما روزی با نتایج ناشی از توهم این سازگاری بیدار می‌شوند (مثل سبک زندگی فرزندان یا سربه نیست شدن آن‌ها، مانند فرزندان حسن روحانی و محسن رضایی که به قتل رسیدند یا خودکشی کردند). نزاع هرروزه با خود برای انطباق با عالم خارج، بدون افسردگی و اضطراب، برای بخشی از افراد قابل تداوم نیست. این که به اذعان روانشناسان مقیم کشور، بیش از یک چهارم مردم ایران اختلال روانی دارند، نتیجه این وضعیت بدون راه‌های برون‌رفت است. 

از آنجا که اعضای قشر حاکم و محکومان آن‌ها در یک محیط واحد زندگی می‌کنند و نمی‌توانند دور خود حصار بکشند و هم را به خوبی می‌پایند و با یکدیگر تعامل دارند، وضعیت ذهنی-اجتماعی آن‌ها نیز مثل آینه‌‌هایی است که در برابر هم گرفته باشند. اما به دلیل روابط و سطوح نامیزان قدرت، آن وضعیت برای افراد در شرایط متفاوت قدرت و ثروت و منزلت، ویژگی‌های مختلفی پیدا می‌کند. آن دسته از مردم ایران که هنوز هم می‌پندارند که در ایران می‌توانند بدون مشکل زندگی کنند و برای زندگی در داخل کشور برنامه دارند، هماند مقامات کشور که آماده‌ قتل و کشتار جمعی‌اند و هر روز اموال عمومی را چپاول می‌کنند، در دریایی از نیست‌انگاری و انکار خود و عالم خارج شناورند، اما درگیر در انواع متفاوتی از نیست‌انگاری. این نیست‌انگاری در قشر حاکم نوعی بسته‌بندی مذهبی و اخلاقی پیدا کرده است و در قشر محکوم، جنبه کیهانی و هستی‌شناختی. این دو نوع نیست‌انگاری را با شواهد بسیاری که در جامعه ایران از آن‌ها وجود دارد، توضیح می‌دهم. 

نیست‌انگاری اخلاقی- معرفت شناختی

این نوع نیست‌انگاری مخصوص طبقه یا قشر حاکم در ایران است. مذهب این امکان را به این قشر داده که نیست‌انگاری اخلاقی و معرفتی خود را در پس عاشورا و اربعین و رمضان و شهید و شهادت و شفاعت و نمازجمعه و پیشانی سوخته پنهان کند. قبل از سال ۱۳۵۷ این نیست‌انگاری که در آن زمان شکل کمرنگ‌تر آن در میان روحانیت شیعه وجود داشت، چندان به‌چشم نمی‌آمد. اما ۴۳ سال حکومت روحانیون شیعه و پاسداران آن‌ها به خوبی نشان داده است که این قشر هیچ خط قرمز اخلاقی و معرفتی ندارد. اعضای این قشر آشکارترین واقعیات عالم را انکار، و بی‌مبناترین خیالات در عالم را مدام تایید می‌کنند. همچنین، ارزشی از ارزش‌های عالم در نظام رفتاری آن‌ها به چشم نمی‌خورد. آن‌ها با وقاحت تمام مخالفان خود را به خودزنی و خودکشی متهم می‌کنند، در حالی که هر روز دست اندرکار کشتن زندانیان سیاسی و عقیدتی هستند. تنها ارزش برای آن‌ها حفظ قدرتی است که دارند. 

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

مقامات بدون این اصل بنیادین نیست‌انگاری که «والاترین ارزش‌ها به انکار خود می‌انجامند»، نمی‌توانند به حکومت ادامه دهند. دوگانگی و ریاکاری و دروغ شایع در میان مقامات رژیم اسلامی حاکم بر ایران، ناشی از باور به اصل فوق است. آنان اگر در ابتدا هم چنین باوری نداشتند، در میانه کار برای ماندن در قشر حاکم این اصل را درونی ساخته‌اند. نیست‌انگاران حاکم با اتکا بر قوای قهریه، به سادگی به نفی ضرورت اخلاق، اصل اخلاقی و نگرش‌های اخلاقی رسیده‌اند و می‌رسند، چون کسب و کارشان مستلزم این نفی است. آن‌ها همچنین این نکته را انکار می‌کنند که معنا یا حقیقتی در عالم می‌تواند وجود داشته باشد فراتر از چارچوب‌های مفهومی فردی و گروهی. چپ‌ها و اسلام‌گرایان نشان داده‌اند که در این میان هم سریع تر و هم شجاعانه‌تر به این نکات می‌رسند و آن‌ها را سرمشق خود قرار می‌دهند. 

با همین رویکرد است که اعضای این قشر در مقام قاضی، قساوتمندانه‌ترین احکام را صادر می‌کنند و از به تیربار بسته شدن جوانان در ماهشهر یا حمله با توپخانه به روستاهای سیستان و بلوچستان یا تیراندازی مدام به کولبران، کک‌شان هم نمی‌گزد. در تاریخ ایران بعد از حمله مغول و جنایات آقامحمدخان قاجار، این سطح از نیست‌انگاری و جنایت با خونسردی مشاهده نشده است. حتی یکی از مقاماتی که در جنایات چهل سال گذشته دست داشته، با پشیمانی به افکار عمومی پاسخ نداده است. این امر نشان می‌دهد که تا چه حد نیست‌انگاری اخلاقی در میان قشر حاکم رواج یافته است. 

نیست‌انگاری سیاسی-هستی شناختی

مردمی که تحت چنین حکومت زدگی می‌کنند، حتی اگر در هیچ منفعت و رانتی هم شریک نباشند، نمی‌توانند از نیست‌انگاری‌ای بگریزند که مثل هوای آلوده و گرد و غبار همه شهرها را فرا گرفته است. مردم عادی به دلیل بسته بودن دست‌شان در اعمال خلاف، نمی‌توانند مثل حاکمان‌شان جنایت و تاراج کنند. آن‌ها حداکثر به غیبت و دروغ و سر همدیگر کلاه گذاشتن و دیگر رذایل اخلاقی پیش‌پا‌افتاده قناعت می‌کنند.

در رژیم‌های اقتدارگرا و تمامیت‌خواه، نیست‌انگاری محکومان و توده‌ها عمدتا از نیست‌انگاری سیاسی آغاز می‌شود؛ به این معنا که محکومان به این باور می‌رسند که سیاست از اخلاق و ارزش تهی است و سیاستمداران نمی‌توانند حامل هیچ اصل و ارزشی باشند. پس از عالم سیاست، نوبت به ارزش‌، معنا، و مطلوبیت می‌رسد. 

آن‌ها در برابر حاکمان رذل و دروغگو و فریبکار خود، نیست‌انگاری را به هستی و کیهان بسط می‌دهند و در امور کیهانی و اصول و قوانین حاکم بر آن‌ها به شک و انکار می‌پردازند. آن‌ها منکر شعور یا ارزش‌های نهفته در عالم واقع می‌شوند و در برابر دغدغه‌های بنیادین، به بی‌تفاوتی یا خصومت می‌رسند. گروهی از این هم فراتر می‌روند و معنای زندگی (هدف و دلالت آن بر چیز خاصی) را نفی می‌کنند. دین، اولین قربانی این شک و انکار است، چون مبانی واقعی آن بسیار سست، و مبانی خیالی و احساسی آن بسیار پر‌رنگ است. اگر افراد نتوانند اخلاق عرفی و عقلانی را جانشین اخلاق دینی کنند، به‌سرعت به نیست‌انگاری اخلاقی می‌رسند. 

شکست‌های متوالی در زندگی آن‌ها را به این نتیجه می‌رساند که دنیا سر سازگاری با امید‌های فردی ندارد، یا نسبت به آن‌ها بی‌تفاوت است. مردم عادی برای تداوم بقای خود مجبور می‌شوند سنجیدن امور با واقعیات را به کلی کنار بگذارند، چون سنجش دائمی سیاست‌ها و تصمیمات و مواضع قدرتمندان با واقعیات عرفی، موجب انفجار درونی افراد می‌شود. هیچ ماشینی با ترابایت حافظه هم نمی‌تواند شکاف میان واقعیات موجود و تصویری را که قدرت از آن می‌دهد، درک و هضم کند. تصور سیاستمداران در ایران در این که با چند شعار می‌توانند این نیست‌انگاری درونی شده در طی پنج دهه را وارونه سازند و با دو دوز واکسن چینی یا دو برابر کردن یارانه (از ۱.۵ دلار به سه دلار در ماه) به مردم امید دهند، از اساس باطل است. فقر مردم ایران، مثل فقر مردم بنگلادش نیست که ناشی از وضعیت عادی جامعه باشد. این فقر ناشی از نیست‌انگاری اخلاقی و معرفتی حاکمان در یک رژیم رانتی و متمرکز و دولت‌گرا است، و پاسخ آن نیز نیست‌انگاری از نوعی دیگر بوده است. 

در تحلیل علل مهاجرت افراد از نظام‌های تمامیت‌خواه، عمدتا به تلاش برای آزادی اشاره می‌کنند، اما جست‌وجوی معنا در این میان نقش مهم‌تری ایفا می‌کند. در سه نوع از انواع نیست‌انگاری در میان حاکمان و محکومان (نیست‌انگاری اخلاقی، کیهانی، و هستی‌شناختی)، جایی برای معنابخشی به زندگی نمی‌ماند و افراد برای یافتن معنا در زندگی، خانواده و زادگاه خود را رها می‌کنند. بخشی از این افراد چنان صدمه اخلاقی و هستی‌شناختی دیده‌اند که در جامعه جدید و آزاد نیز نمی‌توانند معنای گمشده را پیدا کنند. 

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه