فروپاشی ارتش؛ سرآغاز تباهی در افغانستان

طالبان در تلاش است ارتشی متشکل از ۱۵۰ هزار نفر ایجاد کند و برای رسیدن به این هدف شاید از روسیه کمک بخواهد

با به قدرت رسیدن کمونیست‌ها در سال ۱۹۷۸، دوره ناامنی، بی‌ثباتی و جنگ‌های داخلی در افغانستان آغاز شد که تاکنون ادامه دارد - Javed TANVEER / AFP

هیچ دولتی بدون ارتش پا نمی‌گیرد. به‌ویژه در عصر کنونی، وجود ارتش یک نیاز مبرم است؛ چون علاوه بر منازعات درونی و بیرونی و تهدیدهای ناشی از تروریسم در شماری از کشورها، توسعه‌طلبی، تجاوز به تمامیت ارضی و حاکمیت ملی دیگران و پایمال کردن حقوق آنان هنوز در سیاست جهان رواج دارد.

گفته می‌شود از میان ۲۰۰ کشور موجود در جهان، تنها ۳۱ کشور ارتش ندارند اما پلیس و دستگاه امنیتی دارند و بر اساس قراردادهایی، تحت حمایت همسایگان نیرومند خود قرار گرفته‌اند. کشورهای آندورا، گرنادا، لیختن‌اشتاین، ساموآ و واتیکان از آن جمله‌اند که واتیکان مشهورترین آن‌ها به شمار می‌رود اما افغانستان، تنها کشور فاقد ارتش جهان، حالا در پی ساختن ارتش است.

نیم قرن است که افغانستان به دلیل عوامل مختلف و متعدد در جنگ، ناامنی و هرج‌ومرج به سر می‌برد. این کشور از اوایل دهه سوم قرن گذشته که محمدظاهر شاه قدرت را در دست گرفت، از ثبات و آرامش برخوردار شد. محمدظاهر شاه توانست روابط خوبی با همسایگان افغانستان برقرار کند و زمینه پیشرفت و توسعه را فراهم آورد. در دوران او مدرسه‌ها و دانشگاه‌ها برای تربیت نسل جدید ایجاد شد، فرودگاه بین‌المللی کابل تاسیس شد که این کشور کوهستانی و محاط به خشکی را به جهان بیرون وصل کرد و سرانجام در اوایل دهه ۷۰ قرن گذشته، افغانستان در خط توسعه افتاد؛ اما با کودتای محمد داوودخان، پسرعموی محمدظاهر شاه، در سال ۱۹۷۳، دوره آرامش، امنیت و ثبات به پایان رسید.

محمدظاهر شاه که در زمان کودتا در ایتالیا به سر می‌برد، به زندگی در تبعید در رم ادامه داد تا اینکه در ۲۰۰۲ در زمان ریاست‌جمهوری حامد کرزای به افغانستان بازگشت و به لقب «پدر ملت» مفتخر شد و در سال ۲۰۰۷ در کابل از دنیا رفت.

سردار محمد داوودخان پس از پیروزی در کودتا، نظام پادشاهی را به جمهوری تبدیل کرد و پس از پنج سال حکومت، در سال ۱۹۷۸ با کودتای شماری از افسران عضو سازمان کمونیستی «حزب دموکراتیک خلق»، سرنگون و کشته شد و قدرت به دست کمونیست‌های وابسته به اتحاد جماهیر شوروی افتاد.

با به قدرت رسیدن کمونیست‌ها در سال ۱۹۷۸، دوره ناامنی، بی‌ثباتی و جنگ‌های داخلی در افغانستان آغاز شد که تاکنون ادامه دارد؛ چون پس از مدتی اندک، میان رهبران حزب دموکراتیک خلق اختلاف افتاد. نخست نور محمد تره‌کی، رهبر جناح خلق حزب دموکراتیک خلق، در تبانی با حفیظ‌الله امین، ببرک کارمل، رهبر جناح پرچم حزب دموکراتیک خلق، و تیم همراهش را از قدرت برکنار کرد. چند ماه بعد، حفیظ‌الله امین نور محمد تره‌کی را به قتل رساند و خود قدرت را به دست گرفت. 

دیری نگذشته بود که ارتش شوروی در سال ۱۹۷۹ به افغانستان حمله کرد و حفیظ‌الله امین را به قتل رساند و ببرک کارمل را که در پراگ به سر می‌برد، به افغانستان آورد و بر کرسی ریاست‌جمهوری نشاند. از سوی دیگر قیام‌های مردمی در سرتاسر افغانستان به راه افتاد و جنگ‌های خونینی میان مجاهدین از یک طرف و دولت کمونیستی افغانستان و ارتش شوروی از طرف دیگر درگرفت و افغانستان به مرحله بی‌ثباتی، ناامنی و هرج‌ومرج وارد شد.

همچنان که گفتیم، ناامنی و جنگ‌های داخلی پس از کودتای کمونیستی در افغانستان آغاز شد اما فروپاشی ارتش از زمانی شروع شد که ارتش به ابزاردست کودتاچیان تبدیل شد و به پشتیبانی از محمد داوودخان علیه محمدظاهر شاه کودتا کرد و در زمان حکومت کمونیست‌ها، در دفاع از دولت با مردم جنگید. آنچه را از این ارتش به شکلی پراکنده باقی مانده بود، مجاهدین ضدشوروی در کوهستان‌های افغانستان مضمحل کردند و از بین بردند.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

ارتشی هم که آمریکا در دو دهه اخیر تشکیل داد، با خروج نیروهای آمریکایی و آمدن طالبان ظرف چند ماه فروپاشید. فروپاشی ارتش افغانستان در مقابل حملات طالبان، غافلگیرانه و دور از انتظار نبود؛ شوروی‌ها خیلی زودتر این حقیقت را درک کرده بودند که هیچ‌گاه نمی‌شود به ارتش افغانستان اعتماد کرد. از این رو زمانی که رهبران شوروی در ۲۵ دسامبر ۱۹۷۹ تصمیم گرفتند افغانستان را اشغال کنند، برای ارتش افغانستان هیچ نقشی قائل نشدند؛ کنترل تاسیسات و نهادهای مهم دولتی را به سرویس اطلاعاتی و امنیتی اتحاد جماهیر شوروی (کاگ‌ب) و گردان چتربازان ارتش سرخ شوروی سپردند و حفظ امنیت عمومی را به عهده بقیه یگان‌های ارتش سرخ گذاشتند.

ژنرال لیونید بوگدانوف، رئیس اطلاعات ارتش شوروی در کابل در آن وقت و پدر معاون فعلی وزیر خارجه روسیه میخائیل بوگدانوف، یک سال پس از خدمت در کابل در خاطراتش تمام این رویدادها را به تفصیل نوشته و به این نتیجه رسیده است که در واقع از ارتش در افغانستان اثری باقی نخواهد ماند. او می‌نویسد: «به مارشال سرگئی سوکولوف، فرمانده نیروهای شوروی در افغانستان، گفتم: آیا می‌دانید بدترین چیزی که من از آن هراس دارم چیست؟ من هراس از این دارم که ارتش افغانستان از هم بپاشد و همه افراد آن فرار کنند و ما در مقابل گروه‌های فراوان شورشیان در سراسر کشور تنها بمانیم.»

پیش‌بینی او به حقیقت پیوست؛ چنان‌که نیروهای شوروی در باتلاق جنگی فرو رفتند که تا پایان دهه ۸۰ ادامه یافت و بالاخره دیمتری استینوف، وزیر دفاع وقت شوروی، به این باور رسید که در افغانستان طبقه کارگر وجود ندارد تا از انقلاب دفاع کند و دولت سوسیالیستی تشکیل دهد. سرانجام رهبران شوروی به این نتیجه رسیدند که جنگیدن در افغانستان فایده‌ای ندارد و تصمیم گرفتند نیروهای خود را از افغانستان خارج کنند.

شاید آمریکایی‌ها ارزیابی‌ روس‌ها را نخوانده بودند؛ زیرا آن‌ها نیز همان اشتباهات و توهم‌ها را مرتکب شدند. آمریکایی‌ها ارتشی متشکل از ۳۰۰ هزار نفر تشکیل دادند و از سال ۲۰۰۱ به بعد، ۸۳ میلیارد دلار برای آموزش و تجهیز آن هزینه کردند؛ اما این ارتش در کمتر از ۱۰ روز در برابر طالبان از هم پاشید و همه هواپیماها، تانک‌ها و سازوبرگ نظامی آن بدون جنگ به دست طالبان افتاد. چون از یک سو سرزمین در اختیار طالبان قرار داشت و از سوی دیگر در طول دو دهه مداخله مستقیم نظامی، زمینه برای یک راه‌حل حقیقی به شکل جدی آماده نشده بود.

اکنون طالبان قدرت در افغانستان را در چنگ خود گرفته‌ و سلطه خود را بر اکثر مناطق این کشور تحمیل کرده‌اند؛ اما در نهایت گروهی‌اند که اندیشه «امارت اسلامی» آن‌ها را گرد هم آورده است نه دلبستگی و گرایش به اندیشه میهنی. از این رو به جای پرچم ملی و میهنی، پرچم جنبش خود را بر گذرگاه‌های مرزی و مراکز دولتی برافراشته‌اند. البته طالبان این را درک کرده‌اند که برای داشتن دولت، تشکیل یک ارتش منظم از جمله ضروریات است و تداوم قدرتشان را سبب می‌شود اما کدام کشور به طالبان در تشکیل این ارتش کمک خواهد کرد؟

پاکستان نزدیک‌ترین کشور به طالبان محسوب می‌شود اما این کشور به پشتیبانی و حتی تاسیس جنبش طالبان متهم است. از این‌رو ممکن است چنین مسئولیتی را بر عهده بگیرد اما حساسیت مردم افغانستان به سیطره پاکستان بر کشورشان، می‌تواند مانع این کار شود. به هر صورت پاکستانی‌ها توانایی‌های خود را به‌دقت خواهند سنجید و پیامدهای ایجاد یک ارتش طالبانی در همسایگی خود را به‌دقت ارزیابی خواهند کرد.

چینی‌ها هم که روابطی دوستانه با طالبان برقرار کرده‌اند، به این موضوع اهتمام خواهند ورزید. آنان کوشش خواهند کرد تا از گذرگاه‌های افغانستان در چارچوب پروژه بزرگراه ابریشم بهره‌مند شوند و طالبان را در مواجهه با جنگجویان مسلمان اویغور بی‌طرف نگه دارند.

ایرانی‌ها نیز به این موضوع توجه خواهند کرد اما اختلاف‌های مذهبی و منطقه‌ای می‌تواند در این مسیر مانع ایجاد کند. درگیری مسلحانه اخیر میان نیروهای ایرانی و طالبان در مرز، میزان نفرتی را که در میان دو طرف وجود دارد، نشان داد؛ آنان در اثنای شلیک گلوله به همدیگر، شعارهای دینی و مذهبی سر دادند.

در مورد آمریکا و کشورهای عضو پیمان ناتو، باید گفت که ورود آنان به این ماجرا دست‌کم در کوتاه‌مدت دور از امکان به نظر می‌رسد.

پس کدام کشور آماده خواهد شد تا ارتش افغانستان را بسازد؟

روسیه کشوری که در گذشته به‌عنوان اشغالگر در افغانستان حضور داشته است، موضوع را از نزدیک دنبال می‌کند و می‌داند که طالبان آرزو دارد ارتشی متشکل از ۱۵۰ هزار نفر ایجاد کند؛ از این‌رو پژوهشگری به نام ماکسیم شوگالی را که سمت سیاسی ندارد، به افغانستان فرستاده است تا اوضاع را از نزدیک مطالعه و ارزیابی کند. ماموریت این شخص شبیه وظیفه پریماکوف است که رئیس موسسه مطالعات سیاسی بود و به‌عنوان نماینده اتحاد جماهیر شوروی به کشورهای مختلف فرستاده می‌شد و کارهایی را که به او سپرده می‌شد، بهتر از نمایندگان سیاسی به سرانجام می‌رساند.

ماکسیم شوگالی پس از بازگشت از افغانستان برداشت‌ خود را به‌سادگی چنین بیان کرد: «طالبان شاید هنگام ساختن ارتش، برای دریافت کمک به روسیه مراجعه کند؛ چرا که افغانستان در این زمینه با کمبود شدید متخصص و کارشناس روبه‌رو است.»

اکنون که چرخ زمانه برگشته و تحولاتی تازه رخ داده است، شاید برای روس‌ها فرصتی دیگری فراهم شود تا در افغانستان کار کنند، برای طالبان ارتش بسازند و زمینه ثبات و آرامش را در کشوری فراهم کنند که نیم قرن ویرانی، تباهی و درد و رنج را پشت سر گذاشته است و نجات‌دهنده جنبشی شوند که سال‌ها علیه آن جنگیده‌اند. اما آیا در شرایط کنونی ممکن است چنین امری اتفاق بیفتد؟ البته در دنیای امروز هیچ‌چیزی غیرممکن نیست اما باید اندکی شکیبایی پیشه کرد تا روشن شود آینده چه ارمغانی با خود دارد.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه