در سال ۲۰۰۱، همزمان با حمایت ایالات متحده از الحاق پکن به سازمان تجارت جهانی و آغاز کارزار بینالمللی برای مبارزه علیه تروریسم، چین از حمله و لشکرکشی آمریکا به افغانستان حمایت کرد. با این حال، در طول دو دهه گذشته، چین پیوسته از آمریکا ضمانت میخواست که باید بقای نیروهای آمریکایی در مرزهای چین، اقدامی گذرا و موقتی باشد.
در طول یک دهه گذشته، چین در برخورد با مسائل افغانستان راهبرد «منطقه خاکستری» را بهکار میگرفت و با دنبال کردن سیاستی که اصل «عدم دخالت» در امور داخلی کشورها را آشکارا نقض نمیکند، در تلاش برای افزایش نفوذش در افغانستان بود. این استراتژی چینی با موقعیت نیروهای آمریکایی، عملکرد آنها در برابر طالبان، مذاکرات صلح، و نیز اعتماد چین به توانایی دولت مرکزی کابل برای حفظ ثبات که مستقیما به سرمایهگذاری پروژه «کمربند و جاده» بستگی دارد، مرتبط بود. اما خروج نیروهای آمریکایی، بر دیدگاه چین در مورد منافع امنیتی، سیاسی، و اقتصادی آن تأثیر مستقیم میگذارد.
از سوی دیگر، هرچند چین در میان همه همسایگان افغانستان کمترین طول مرز را با آن کشور دارد، اما این مرز باریک از اهمیت بسیاری برخوردار است و میتواند به نقطه حساس و خطرناکی تبدیل شود، زیرا آن ناحیه مرز قلمرو «گروه داعش خراسان» است؛ گروهی که از طالبان انشعاب کرده و به شدت افراطی و تندرو است. راهاندازی حملات انتحاری به مدارس دخترانه در کابل و شهرهای دیگر، منفجر کردن ساختمانهای دولتی، شلیک موشک به کاخ ریاست جمهوری، و حمله اخیر به فرودگاه کابل که منجر به کشته و زخمی شدن شمار بسیاری، از جمله ۱۳ آمریکایی شد، کار همین گروه است.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
بنابراین، چین که در ۲۰ سال گذشته شاهد ثبات نسبی در افغانستان بود، اکنون از وضعیت حاکم در آن کشور ابراز نگرانی میکند. توجه به همسایه تازه کشف شده (داعش خراسان) و ترس از احتمال تلاش آن برای حمایت از جنبشهای تجزیه طلب در چین، به ويژه اویغورها، تبدیل به ماموریت جدیدی برای چین شده است. از سوی دیگر، پکن که به عنوان یک قدرت اقتصادی بزرگ در حال پیشرفت است و نیاز شدیدی به انرژی دارد، نگرانی عمیق خود را در مورد آینده روند تامین انرژی ابراز میکند. به ویژه که چین به خط لوله گاز قزاقستان و خط لوله نفت ازبکستان متکی است و در نتیجه، ثبات و آرامش منطقه برای آن کشور اهمیت بسیاری دارد.
از لحاظ مسائل مربوط به همکاریهای اقتصادی و مبادلات تجاری، پکن به دنبال حفظ راه ابریشم نوین است که «یک کمربند- یک جاده» نامیده میشود. از اینرو، ثبات و امنیت کشورهای منطقه، افزون برآنکه موقعیت این کشورها، اهمیت آنها را از نظر استراتژیک برای چین افزایش میدهد، برای حفظ خطوط لوله نفت و گاز نیز اهمیت بسیاری برای پکن دارد. در واقع، علاقه و توجه چین به افغانستان، ناشی از تلاش پکن برای حفظ سرمایهگذاریهای بزرگ آن در پاکستان است، مخصوصا که پاکستان پیوسته با هند که دشمن سُنتی چین به شمار میرود، در تضاد و رویارویی است. علاوه برآن، چین با امضای توافق ۲۵ ساله با ایران، قصد دارد مبالغ هنگفتی را، بالغ بر ۴۰۰ میلیارد دلار، در ایران سرمایهگذاری کند و گستره فعالیتهای اقتصادی چین در ایران، از تهران تا بندر جاسک در سواحل اقیانوس هند، امتداد خواهد داشت.
از سوی دیگر، پکن میخواهد میزان نفوذ پاکستان در کابل افزایش یابد تا از گسترش نفوذ هند در افغانستان جلوگیری شود. همچنین، پکن در تلاش برای نزدیکی میان طالبان و نظام جمهوری اسلامی ایران است تا صادرات ایران به افغانستان افزایش یابد و با این شیوه، از یک سو موفقیت سرمایهگذاریهای چین در ایران تضمین شود، و از سوی دیگر، راه برای هرگونه همکاری آتی بین ایالات متحده و افغانستان نیز مسدود شود. این در حالی است که پکن نیز مانند مسکو، از ماجرای جنگ ویتنام تجارب کافی به دست آورده است. چین و روسیه در طول جنگ ویتنام حمایت همهجانبه خود را از ملت ویتنام و جنبش آزادیبخش آن (ویتکنگ) ادامه دادند تا بالاخره ایالات متحده در سال ۱۹۷۵ از ویتنام خارج شد.
با این حال، پس از آزادی ویتنام، هانوی حاضر نشد به میزان همکاری تجاری و سیاسیای که با آمریکا داشت، با دو کشور مزبور همکاری داشته باشد و همین امر باعث شد که چین، ویتنام را تهدید نظامی کند و حتی از مرزهای آن کشور عبور کند و برای تهدید بیشتر ویتنام، همکاری نظامی خود را با آمریکا در دریای چین جنوبی آغاز کند. بدان ترتیب، ماجرای ویتنام و تصمیم آن برای همکاری با آمریکا، منجر به آزردگی شدید پکن و مسکو شد.
از زمان ریاست جمهوری باراک اوباما تا امروز، چین از اظهارات علنی و صریح واشنگتن در مورد تصمیم آمریکا برای خروج از تمام نقاط تنِش، از جمله خاورمیانه و افغانستان، انتقال ناوگان پنجم نیروی دریایی و ایجاد ائتلاف منطقهای که شامل استرالیا، نیوزیلند، فیلیپین، هند، تایوان، ژاپن، ویتنام، و شاید هم افغانستان باشد، بیخبر نیست و میداند که هدف آمریکا از این اقدام، مقابله با قدرت روزافزون نظامی و اقتصادی چین است.
اقدامات نظامی آمریکا در دریای چین جنوبی و گفتههای بسیاری که همواره در رسانههای آمریکایی درباره گسترش نفوذ چین مطرح میشود، بر پکن پوشیده نیست. تردیدی نیست که همین امر پکن را به یک مسابقه تسلیحاتی درازمدت واداشته است؛ تا جاییکه طرح تسلیحات دریایی که در آخرین کنگره حزب حاکم تصویب شد، با انتقاد شدیدی روبهرو شد و اعضای کنگره اذعان کردند که چین با ادامه روش فعلی، تا سال ۲۰۴۵ نخواهد توانست میزان قدرت نیروی دریایی خود را به موازات نیروی دریایی آمریکا برساند.
البته چین آخرین کشوری نیست که تحت تأثیر خروج آمریکا از افغانستان قرار گرفته است. در مقاله بعدی، منافع هند و پاکستان و تاثیرپذیری آنها را از افغانستان پس از خروج نیروهای آمریکایی مورد بحث و بررسی قرار خواهیم داد.