اگر ایالات متحده آمریکا تاریخ و جامعه افغانستان را به گونه عمیق مطالعه کند، به این نتیجه خواهد رسید که تغییر طالبان کار دشواری است. اما دشوارتر از آن مدیریت بازی در صحنه سیاست افغانستان است که در یک طرف صحنه و از بیرون بازیگران متعدد وارد گود شده اند، در حالی که از درون تنها یک بازیگر در صحنه حضور دارد و سایر بازیگران را نادیده میگیرد و به تکروی پا میفشارد.
افغانستان متشکل از قبائل و نژادهای مختلف و متعدد است. سخن ابن خلدون در باره آن صدق میکند که میگوید: «سرزمینهایی که دارای نژادهای زیاد هستند، کمتر اتفاق میافتد که در آنها دولت مستحکم به وجود آید». گذشته از آن افغانستان کشوری است محاط به خشکه، کوهستانی، صعب العبور و فقیر که محصول کشاورزیاش خشخاش است و باشندگانش سلحشور و جنگاور. اما با وجود آن این کشور همواره در معرض توجه جهانیان قرار داشته است، نه تنها از لحاظ انسانی و رساندن کمکهای فوری و بشر دوستانه، بلکه از نگاه راهبردی و جغرافیای سیاسی نیز.
در قرن نوزدهم افغانستان به صحنه یک بازی بزرگ میان بریتانیا و روسیه تزاری تبدیل شد؛ چون بریتانیا به خاطر حفظ هند که مستعمرهاش بود، در افغانستان مداخله میکرد و روسیه تزاری هم به عنوان رقیب در برابر آن واکنش نشان میداد. در اوخر قرن بیستم زمانی که افغانستان توسط اتحاد شوروی اشغال شد، آمریکا در تبانی با پاکستان و کشورهای عربی از مجاهدین افغان پشتیبانی کرد و باردیگر افغانستان به میدان بازی میان دو ابر قدرت جهان تبدیل شد. در آغاز قرن بیست و یکم سازمان القاعده از خاک افغانستان نیویورک را مورد حمله قرار داد که در نتیجه آن آمریکا اقدام به اشغال افغانستان کرد و این کشور بار دیگر در معرض توجه جهانیان قرار گرفت. چگونگی خروج آمریکا از افغانستان و پیآمدهای ناشی از آن نیز سبب شد، تا توجه جهانیان بار دیگر به افغانستان جلب شود.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
اما عقب نشینی ذلیلانه نیروهای آمریکایی، دولت جو بایدن را در داخل آمریکا زیر فشار شدید قرار داده و صداهای زیادی را برای محاسبه آن بر انگیخته است. دفاع جو بایدن و وزیر خارجهاش از این تصمیم هم نمیتواند قناعت کسی را فراهم کند. بایدن میگوید: «آمریکا در افغانستان به اهداف خود رسیده است؛ القاعده را از بین برده و از طالبان تعهد گرفته که هیچگونه عملیات تروریستی از خاک افغانستان علیه آمریکا صورت نگیرد». آنتونی بلینکن وزیر خارجه آمریکا میگوید: «دولت آمریکا دو گزینه بیشتر نداشت؛ یا باید عقب نشینی میکرد و یا جنگ را تا بینهایت ادامه میداد». عقب نشینی آمریکا از افغانستان در میان متحدان آمریکا نیز بازتاب خطرناکی داشت و بیاعتمادی و بیباوری آنها را نسبت به صداقت و اعتبار آمریکا و تعهدات امنیتیاش، افزایش داد.
حال پرسش فوری این است که آمریکا از منطقه خاورمیانه چه وقت عقب نشینی میکند؟ در عراق اکنون اجرایی شدن مفاد توافق راهبردی واشنگتن – بغداد، آغاز شده و قرار است مسئولیت جنگی نیروهای آمریکایی پایان یابد و به آموزش دهی و کمک امنیتی منحصر شود. اما در سوریه کسی نمیداند که دولت آمریکا چه وقت نیروهای خود را از شرق فرات بیرون میکشد، البته این قدر شده که آمریکا اهداف خود را در این منطقه محدود کرده و گفتوگوهای عمیقی را با روسیه در این رابطه انجام داده است. ولی در عین حال ایوریل هینز رئیس اطلاعات ملی آمریکا در گزارش اخیر خود گفت: «در این روزها عمدهترین تهدیدها از عراق، سوریه، یمن و سومالی متوجه آمریکا می باشد، افغانستان در این لست جای ندارد».
پس چگونه میتوان تصور کرد که آمریکا نیروهای خود را از منطقه خطر و تهدید بیرون کند؟ از سوی دیگر برخی از نیروها و کانونهای پژوهشی خواستار دقت و درنگ در این باره شده اند. دنیس روس خواسته آنها را چنین بیان میکند: «دولت آمریکا باید با متحدان اروپایی و طرفهای دارای منافع منطقهای، مشورت و کنکاش کند و یک برنامه بلند مدت برای خاورمیانه بزرگ تهیه کند». آیا دولت بایدن تا چه اندازه به این خواستهها پاسخ مثبت خواهد داد؟ دیده شود.
قابل توجه است که دشمنان و رقبای آمریکا از عقب نشینی نیروهای آمریکایی از افغانستان، هم خوشحال اند، هم نگران و هم حیران. خوشحال از این که آمریکا سیلی سختی خورده است و نگران از اینکه آینده امنیت خود را در خطر میبینند؛ چرا که حضور نظامی آمریکا در افغانستان در ضمن اینکه امنیت ملی آمریکا را تأمین میکرد، تضمینی برای امنیت ملی آنها نیز بود. حیران از این جهت که چگونه با طالبان تعامل کنند؛ طالبانی که میتواند امنیت چین را توسط ایغورها تهدید کند، ایران را با وارد کردن فشار بر هزارهها را نا آرام سازد، روسیه را از راه تاجیکستان، ازبکستان و قرقیزستان، پریشان و ترکیه را از راه ترکمنستان نگران کند، با هند رابطه بر قرار سازد و از رابطه همیشگی خود با پاکستان در این راستا بهرهبرداری کند.
افزون بر آن تصور این که طالبان تنها یک نیروی میهنی و ملی است، خوانش سطحی از مسأله است. ساختار تشکیلاتی و ایدئولوژیکی طالبان نقش آن را در سیاست خارجی مسلم کرده است. خود نام «امارت اسلامی افغانستان»، به معنای این است که امیر آنان خلیفه اسلام و مسلمین است. از همین جهت ایمن الظواهری رهبر القاعده بعد از اسامه بن لادن، به ملا عمر و پس از وی به جانشینانش بیعت کرد. وی در توجیه بیعت خود میگوید: «امارت اسلامی افغانستان، نخستین امارت شرعی و مشروع بعد از فروپاشی خلافت عثمانی در ۱۹۲۴ است و هسته دولت خلافت را تشکیل میدهد.». بر اساس همین رویکرد است که خلیفه داعشی که تنها خود را شرعی و مشروع میدانست، به گمراه بودن طالبان فتوا داد.
به هرتیب این مسأله رشته درازی دارد؛ زیرا به گفته محمد ارکون، اسلامشناس و استاد برجسته دانشگاه سوربن: «آزادسازی آسمان سر آغاز آزاد سازی زمین است».
© IndependentArabia