توصیف زنان بر اساس مادر بودن یا نبودن‌شان را رها کنیم

نمی‌خواهم از خلال منشور «او که هیچ‌گاه مادر نمی‌شود» دیده‌ شوم

آسیبی که انتظار مادر شدن می‌زند، کوچک‌تر از آسیب بارداری ناموفق نیست-Pexels

من ۲۷ ساله بودم که وضعیت رحمم دستاویز اظهار‌نظرهای هرازگاه این و آن شد. متاسفانه، در نامه‌ای که در اعلام جواز بحث عمومی درباره مادر بودن یا نبودن من ارسال شد، رونوشتی به من نزده بودند.

به نیمچه‌شوخی‌های «زودتر دست به کار شو، وگرنه دیر می‌شود» آشنایان در مهمانی‌های ناخوشایند خانوادگی عادت کرده بودم. اما در ۳۵ سالگی متوجه شدم که لحن اظهارات تغییر کرده است. چیزی ناگفته اتفاق افتاده بود. موجی بی‌سروصدا حرکت کرده بود و احساسات درباره مادر شدن انتظاری، تشویق شادمانه اما عذاب‌آور را به دریافت عزایی ترحم‌وار و تأسف‌بار از یک امر ناممکن بدل کرده بود.

در مراسم تدفین کسی بودم که یکی از اعضای خانواده‌ام گفت که از نداشتن فرزند پشیمان خواهم شد. آن اظهارنظر نطلبیده احتمالاً بیشتر انعکاس تجربیات گوینده بود تا درک او از شرایط من. محال بود که بتوانند موقعیت را درک کنند. من چیزی به آن‌ها نگفته بودم. می‌دانستند که فرزندی ندارم و همین کافی بود تا حکم آینده مرا صادر کنند: آینده‌ای که در آن چیزی غایب است و حس حرمان آن را لکه‌دار کرده است. آن هفته، نه تنها برای شخصی که مرده بود، بلکه برای باروری‌ای که از دست داده بودم و بچه‌هایی که هرگز به دنیا نمی‌آوردم، سوگواری کردم.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

یک بار، در بحبوحه سقط جنین، در اتاق انتظار تصادفات و فوریت‌های پزشکی بودم که غریبه‌ای که کنار من نشسته بود با پرسیدن این که آیا بچه دارم، مکالمه‌ای را آغاز کرد. می‌دانستم که نیت خوبی دارد و قصد هیچ آزاری ندارد، اما با این حال سوالش دردناک بود. بچه‌ای که هنوز درون من بود، رفیق کوچک من بود. او را دوست داشتم. حمل او به من آشکارا احساس قوت و قدرت می‌داد. وقتی با هم بودیم، حس قلعه‌ای با دیوارهایی ستبر را داشتم. در یک قرار ملاقات با ماما چند هفته قبل از زایمان، وقتی مرا معاینه کرد، گفت: «اصلا گویی مظهر سلامتی هستی!» برای اولین بار در زندگی‌ام، با تعریف و تمجید از خودم موافق بودم و احساس کردم حقیقت دارد. احساس می‌کردم پر از زندگی هستم. من پر از زندگی بودم. تا آن که دیگر نبودم.

سقط جنین اتفاقی عادی است. شمار زنانی که تجربه بارداری ناموفق داشته‌اند، چنان زیاد است که تقریباً خجالت می‌کشم مضطرب باشم. عظمت اندوه من در قیاس با وسعت آن حرمان، عیاشانه به نظر می‌رسید. این هفته، «هفته جهانی بی‌فرزند» است. این نام‌گذاری ابتکاری است که با هدف «افزایش آگاهی از جامعه بی‌اختیار بی‌فرزند» انجام می‌شود.

به گفته برگزارکنندگان هفته جهانی بی‌فرزند، «از هر پنج زن در سن ۴۵ سالگی یک نفر فرزند ندارد، و ۹۰ درصد آن‌ها بدون اختیار خود بی‌فرزند هستند.» فکر می‌کنم این سازمان کارهایی مهم و بسیار ضروری انجام می‌دهد، اما «جامعه بی‌اختیار بی‌فرزند» یکی از آن‌هایی است که آرزو می‌کنم به آن تعلق نمی‌داشتم.

برچسب‌هایی که به کسانی که فرزند ندارند زده می‌شود، زخم ساینده‌ای دارند که به شدت سعی می‌کنم آن را التیام دهم. برای مثال‌، عبارت «بی‌فرزند» (childless) بار معنایی تاریکی دارد. برای من، این نه تنها این ایده را تقویت می‌کند که مادر بودن یک هنجار است، بلکه همچنین بر کمبود، فقدان، و غیبت تمرکز دارد.

«رها از فرزند» (childfree)، به ویژه برای کسانی که خود تصمیم به بچه‌دار نشدن گرفته‌اند، اصطلاحی است که عموما جایگزین مثبت‌تری در نظر می‌آید، اما این نیز دشوار است. این یکی به جای حرمان، بر رهایی انگشت می‌گذارد، اما در عین حال، هرچند فقدان را به مفهومی مثبت واگردانده باشد، همچنان بر مادر بودن تمرکز دارد. بسیاری از مباحثات پیرامون مادری فرض می‌کنند که بارداری اوج زنانگی و تحقق زنانگی است، چنان که به نظر نمی‌رسد بتوانیم به زبانی دست یابیم که ایده‌های بالقوه مخرب درباره زنان را تقویت نکند.

در فرهنگ زاد‌وولد‌محور ما، مادر بودن آنقدر در درک فرهنگی ما از زنانگی جا افتاده است که وضعیت مادری زنان مدام در مرکز توجه است و مورد پرسش، انتقاد، و بحث قرار می‌گیرد. دکتر داون لوولین در دانشگاه چستر درباره مادری و بی‌فرزندی داوطلبانه در بریتانیا تحقیق کرده است. او می‌گوید «یک انتظار فرهنگی درباره مادری وجود دارد که زنان را به عنوان کالبدی برای مادر شدن در نظر می‌گیرد، و آنان را از بیان روابط پیچیده خود با حس مادری و بی‌فرزندی به خاموشی ‌وامی‌دارد و به حاشیه سوق می‌دهد.» فکر می کنم دکتر لوولین مسئله مرا خلاصه می‌کند: آسیبی که انتظار مادر شدن می‌زند، کوچک‌تر از آسیب بارداری ناموفق نیست.

صادقانه بگویم‌، نمی‌خواهم بی‌فرزند یا رها از فرزند باشم. نمی‌خواهم از خلال منشور «او که هیچ‌گاه مادر نمی‌شود» دیده‌ شوم؛ با آن لبخندها و نوازش‌های غم‌انگیز‌ و نگاه‌های ترحم‌آمیزی که جزوی از آن مجموعه ناطلبیده‌اند. شاید زمان آن رسیده است که برچسب‌ها را برچینیم و توضیح و توصیف زنان را با توجه به وضعیت مادری‌شان متوقف کنیم.

© The Independent

بیشتر از زندگی